گنجور

 
صائب تبریزی

خون می چکد از تیغ نگاهی که تو داری

فریاد ازان چشم سیاهی که تو داری

در حمله اول ز جهان گرد برآرد

از خال و خط و زلف، سپاهی که تو داری

هر چند گلی نیست به خوش چشمی نرگس

در خواب ندیده است نگاهی که تو داری

گر در دهن تیغ درآیی ظفر از توست

از دست دعا پشت و پناهی که تو داری

مهر تو محال است جهانگیر نگردد

از سبزه خط مهر گیاهی که تو داری

آهو نتواند ز سر تیر تو جستن

دل چون جهد از تیر نگاهی که تو داری؟

برقی است که ابرش ز سیه خانه لیلی است

در زلف سیه روی چو ماهی که تو داری

با خودشکنی، داعیه سرکشی و ناز

می بارد ازان طرف کلاهی که تو داری

صائب کمی از گلشن فردوس ندارد

در عالم معنی سر راهی که تو داری

 
 
 
محتشم کاشانی

سرلشگر حسن است نگاهی که تو داری

ترکش کش او چشم سیاهی که تو داری

جوشن در صبر است شکیبنده دلان را

رخساره چون پنجه ماهی که تو داری

بر قدرت خود تکیه کند حسن چو گردد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه