گوهر حریف سختی سنگ جدال نیست
با ناقصان ستیزه نمودن کمال نیست
در دوزخم بیفکن و نام گنه مبر
آتش به گرمی عرق انفعال نیست
از صلح کل، سمن به گریبان فشانده ام
پیراهنم قلمرو خار جدال نیست
چون برگ لاله سوخت زبان در دهان من
با بوسه تو چاشنی اعتدال نیست
بتوان گذشت از سر صد معنی بلند
از خون دزد لفظ گذشتن حلال نیست
صائب به بزم وصل سراپا نگاه باش
در صحبتی که حال بود، جای قال نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی چون جدال و ستیزه، کمال، عشق و ارتباطات انسانی میپردازد. شاعر بیان میکند که در برابر حریفان ناتمام نباید درگیر شد، و در مواجهه با درد و رنج، تنها نام گناه را به میان نیاورد. همچنین، او از صلح و آرامش سخن میگوید و تجربیات خود را از عشق و رابطه بیان میکند. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که در ارتباطات انسانی باید توجه به حال و روحیه افراد داشت و از حرفهای بیمعنا خودداری کرد.
هوش مصنوعی: سنگ سخت نمیتواند با جواهر مبارزه کند و نشان میدهد که دست به ستیزه زدن با ناتوانان، نشانهای از کمال نیست.
هوش مصنوعی: مرا به دوزخ بفرست، اما نام گناهم را نبر. آتش در آنجا به شدت عرق میکند و خنک نیست.
هوش مصنوعی: من به خاطر صلح و دوستی، گلهای خوشبو را بر گردن آویختهام. دیگر درگیر جنگ و نزاع نیستم و به دنبال آرامش هستم.
هوش مصنوعی: زمانی که برگ لاله میسوزد، احساسات من را تحت تأثیر قرار میدهد و در این حال، بوسهات طعم عشق را کامل نمیکند.
هوش مصنوعی: از سر صد معنا و مفهوم بلند میتوان گذشت، اما از روی خون دزد و ظالم به راحتی نمیتوان عبور کرد؛ زیرا این عمل هرگز قابل توجیه نیست.
هوش مصنوعی: در محفل عشق و دوستی، تمام توجهت را به لحظه حاضر بده و در گفتوگوهایی که حال و احوال واقعی را به نمایش میگذارد، از صحبتهای بیفایده پرهیز کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هم خانهایم، روی گرفتن حلال نیست
ناگفته پرسشی، که سخن را مجال نیست
گفتی: بسنده کن به خیالی ز وصل ما
ما را بغیر ازین سخنی در خیال نیست
گر ماه صورت تو ببیند، به صدق دل
[...]
گفتم بدل که غم مخور اندر جهان بسی
هر چند نظم حال تو بی اختلال نیست
از فیض لطف او مکن امید منقطع
گر دولتی قرین تو گردد محال نیست
کز کارگاه غیب بسی میشود پدید
[...]
حاصل ز زندگانی ما جز وبال نیست
وز روزگار بهره به جز از ملال نیست
نقش سه شش طلب مکن از کعبتین دهر
کین نقش پنج روزه برون از خیال نیست
چون منصب بزرگی و چون جاه و ملک و مال
[...]
گرچه به پای بوس تو ما را مجال نیست
غیر از خیال روی توام در خیال نیست
آیم به سر دوان به سر کوی تو چو گوی
ای نور دیدگان ز منت گر ملال نیست
تا کی خوری تو خون دل عاشقان مخور
[...]
هرچند خون عاشق بیدل حلال نیست
در خون من گرفت به آن خردسال نیست
حسنش امان یک نگهم بیشتر نداد
در حسن آدمی کش او اعتدال نیست
دی وقت راندن من از آن بزم بود مست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.