ای دل به خرابات حقیقت گذری کن
خود را به دو پیمانه جهان دگری کن
با مردم دیوانه قلم را نبود کار
از داغ جنون تیر قضا را سپری کن
کردی سفر دور بسی سود نبخشید
یک بار هم از خود سفر مختصری کن
با آب و زمین عذر ز دهقان نپذیرند
تقصیر مکن دانه خود را شجری کن
از قیمت گوهر خبری نیست صدف را
گنجینه خود عرض به صاحب نظری کن
در هیچ زمین نیست که فیضی نبود فرش
چون پرتو خورشید به هر جا گذری کن
زر را به زر آن کس که دهد اهل تمیزست
نقد دل و جان صرف بت سیمبری کن
چن رشته دو تا شد ز گسستن شود ایمن
پیوند دل زار به موی کمری کن
کمتر نتوان بود به همت ز نگینی
هر کار که نامی است به نام دگری کن
در دایره بی خبران است خبرها
تحقیق خبر از دل هر بی خبری کن
سیرت نکند جلوه در آیینه فولاد
زنهار در آیینه زانو نظری کن
در پرده دل گر همه یک قطره خون است
چون آبله صرف قدم نیشتری کن
ای چرخ ازین بیش مده جلوه خورشید
این داغ جهانسوز به کار جگری کن
این آن غزل و الهی ماست که فرمود
رو داغ به جانی نه و خون در جگری کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به دل و جان مخاطب توصیه میکند که به حقیقت بپردازند و در پی واقعیات باشند. او از سفرهای بیهدف و پرهزینه انتقاد میکند و تأکید میکند که باید با دقت و عمیقتر به خود و دنیای اطراف نگاه کرد. شاعر یادآوری میکند که در هر زمینهای نشانهای از فیض و برکت وجود دارد، بنابراین باید از آن بهرهمند شد. او همچنین به اهمیت عشق و پیوندهای انسانی اشاره میکند و میگوید که باید دقت کرد که نقش و جایگاه خود را بشناسیم. به طور کلی، این شعر یک دعوت به خودشناسی و جستجو برای حقیقت و عمق زندگی است.
هوش مصنوعی: ای دل، به خرابات برو و حقیقت را تجربه کن، و خود را به دو پیمانه از دنیاهای متفاوت مشغول کن.
هوش مصنوعی: با آدمهای دیوانه، قلم کار نمیکند؛ باید از شدت ناراحتی و درد، خود را از تیر تقدیر محافظت کنی.
هوش مصنوعی: سفرهای طولانی ممکن است سودی نداشته باشد، بنابراین بهتر است برای یک بار هم که شده، سفری کوتاه به خودت اختصاص دهی.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هیچ چیز نمیتواند از یک کشاورز عذرخواهی کند، چرا که اگر او در کشت دانهاش کوتاهی کند، نمیتواند بهانهای بیاورد. بنابراین، لازم است که خود را به عنوان یک درخت درآورد و مسئولیت کار خود را بپذیرد.
هوش مصنوعی: صدف از ارزش گوهر خود خبری ندارد، اما بهتر است گنجینهاش را به کسی که در این زمینه دانا است، نشان دهد.
هوش مصنوعی: در هیچ مکانی نیست که نعمت و خوشی وجود نداشته باشد، مثل اینکه نور خورشید در هر جا پخش میشود.
هوش مصنوعی: آنکس که به زر و زیور آگاه باشد و ارزش آن را بشناسد، میتواند با دقت و آگاهی از دل و جان خود برای عشق و زیبایی صرف کند.
هوش مصنوعی: اگر چند بند و پیوندی در هم گسسته شود، دل زار میتواند از این جدایی بیخطر بماند، پس برای محافظت از دل شکستخورده، باید آن را به زنجیری از موی کمری پیوند زد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به چیزی دست یابی، باید تلاش و همت بیشتری به خرج دهی، چرا که هر کاری که به نام دیگری است، کمتر از آن چیزی است که خودت برای دستیابی به آن تلاش کنی.
هوش مصنوعی: در میان بیخبران، خبرها وجود دارد؛ برای پی بردن به حقیقت خبر، باید از دل هر بیخبر تحقیق کنیم.
هوش مصنوعی: چهره و باطن خود را نشان نده، چون آینههای فولادی نمیتوانند به خوبی انعکاس دهند. بهتر است در آینهی زانو به خود نگاهی بینداز.
هوش مصنوعی: اگر در دل همه احساسات و دردها فقط به اندازه یک قطره خون باشد، پس بیدلیل است که بخواهی بر روی این احساسات پا بگذاری و آنها را نادیده بگیری.
هوش مصنوعی: ای چرخ فلک، دیگر به ما این آفتاب داغ را نشان نده. این داغی که بر دل ما نشسته، باید به کاری برای جگر سوخته تبدیل شود.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و درد ناشی از عشق و فراق اشاره دارد. گفته میشود که معشوق، در زمان جدایی، قلب را جریحهدار و پر درد میکند. عشق پرشور باید در درون انسان باقی بماند و در عین حال، بر درد و رنجهای ناشی از آن غلبه کند. این قلمرو احساسات مانند شعلهای است که هرگز خاموش نمیشود، حتی با وجود زخمهای عاطفی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای باد سحرگاهی زینجا گذری کن
وز بهر من دلشده عزم سفری کن
چون بلبل سودازده راه چمنی گیر
چون طوطی شوریده هوای شکری کن
فرهاد صفت روی به صحرا نه و چون سیل
[...]
ای سرو سهی قد به سوی ما گذری کن
بر حال دل سوختگانت نظری کن
ای باد صبا ما ز غمت بی خبرانیم
از حال دل بی خبرانش خبری کن
ای آه غم آلوده که در سینه مایی
[...]
برخیز و بسر وقت اسیران گذری کن
چشمی بگشا، سوی غریبان نظری کن
ای گریه، بیا، در غم هجرش مددی کن
وی ناله، برو، در دل سختش اثری کن
چون آینه هر لحظه بهر کس منما روی
[...]
ای کرده وطن تن، به سوی جان سفری کن
از جان گذر و جانب جانان نظری کن
بر خنجر و شمشیر زبان های فضولان
مانند کر از گوش تغافل، سپری کن
تا منزل مقصود خودی راه درست است
[...]
ای آه خدا را سوی لیلا سفری کن
او را زدل خسته مجنون خبری کن
مگذار حریفان دغا را تو در این کوی
ای آن جهان سوز من امشب اثری کن
از هستی من گرد برانگیخت فراقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.