خنده ها بر شمع دارد دیده گریان ما
مو نمی گنجد میان گریه و مژگان ما
صحبت ما میهمان را سیر می سازد ز جان
جز لب افسوس نبود لقمه ای بر خوان ما
خون ما روی زمین را شستشویی می دهد
در تنور خاک چون پنهان شود طوفان ما؟
خون غیرت در دل رحمت نمی آید به جوش
تا نگردد لاله زار از داغ می دامان ما
در سواد دیده ما عیب می گردد هنر
سنگ گوهر می شود در پله میزان ما
بازی عشرت مخور از خنده ما همچو برق
گریه ها در پرده دارد چهره خندان ما
ما چرا سر در سر اندیشه سامان کنیم؟
آن که سر داده است، آخر می دهد سامان ما
این جواب آن غزل صائب که ملا گفته است
از پی آن آفتاب است اشک چون باران ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
از پی شمس حق و دین دیده گریان ما
از پی آن آفتابست اشک چون باران ما
کشتی آن نوح کی بینیم هنگام وصال
چونک هستیها نماند از پی طوفان ما
جسم ما پنهان شود در بحر باد اوصاف خویش
[...]
گنج عشق تو نهان شد در دل ویران ما
می زند زان شعله دایم آتشی در جان ما
ای طبیب از ما گذر، درمان درد ما مجوی
تا کند جانان ما از لطف خود درمان ما
یوسف عهد خودی تو، ای صنم با این جمال
[...]
بیگل رویت ندارد، رونقی بستان ما
بی حضورت، هیچ نوری نیست، در ایوان ما
گر بسامان سر کویش رسی ای باد صبح
عرضه داری شرح حال بی سرو سامان ما
در دل ما، خار غم بشکست و در دل غم، بماند
[...]
عاقبت رحمی کند بر درد ما، درمان ما
بندگان خویش را یاد آورد سلطان ما
گر نخواهد بود وصل یار ما اندر بهشت
لاجرم باغ جنان خواهد شدن زندان ما
تو ز وصل خویشتن هرگز نیفتادی جدا
[...]
دردمندم از لب لعلت بده درمان ما
کز رخ چون خورفکندی آتشی در جان ما
در دلم دردیست درمانش نمی دانم ز وصل
خود نمی آید به سر این درد بی درمان ما
خلق گویندم تو را بودی سر و سامان چه شد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.