زیر بال است پناهی که مراست
شمع بالین بود آهی که مراست
کیست با من طرف جنگ شود؟
اشک و آه است سپاهی که مراست
آه سرد و نفس سوخته است
صبح عید و شب ماهی که مراست
در سفر بار رفیقان نشوم
دل بود توشه راهی که مراست
دست قدرت به قفا می پیچد
برق را مشت گیاهی که مراست
به دو صد دانه گوهر ندهم
در جگر رشته آهی که مراست
چون نباشد خجل از رحمت حق؟
بیگناهی است گناهی که مراست
آن حبابم که درین بحر گهر
سر پوچ است کلاهی که مراست
صیقل حسن بود دیده پاک
رخ مگردان ز نگاهی که مراست
بال پرواز هزاران چشم است
از قناعت پر کاهی که مراست
شاهد شور محبت صائب
روی زردست گواهی که مراست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عمیق و درونی خود میپردازد. او از پناهی که در زیر بال محبت و رحمت خود دارد سخن میگوید و به شمعی که بر بالینش قرار دارد، اشاره میکند که نماد امید و روشنایی است. شاعر از خود میپرسد که چه کسی میتواند با او در جنگ باشد، چرا که درد و اشک به عنوان سپاهیانش همواره در کنار او هستند.
او به ضعف و سردی احساساتش اشاره میکند و میگوید که دل، توشه راهش است و نمیتواند بار رفقایش را به دوش بکشد. قدرتی که او را به عقب میکشاند، به نوعی به ناامیدی و احساس ناتوانی تبدیل میشود. شاعر در ادامه، ارزش عشق و محبت را بیان میکند و میگوید اشک و آه خود را نمیتواند با گوهری عوض کند.
او همچنین بر این نکته تأکید میکند که در داشتن رحمت الهی نباید خجل باشد و بیان میکند که خودش را مانند حبابی در دریای گوهری میبیند. در نهایت، به زیبایی نگاه و احساسات عاشقانهاش اشاره کرده و بر اهمیت قناعت و سادگی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: زیر بال او پناهی وجود دارد که من در آن آرامش مییابم و شمع کنار بستر من، ناله و اشکی است که از دل من برمیخیزد.
هوش مصنوعی: کیست که با من در جنگ باشد؟ اینجا تنها اشک و اندوه هستند که به عنوان سپاه من به شمار میروند.
هوش مصنوعی: صبح عید است و در حالی که شب ماه را به یاد دارم، احساس تلخی و ناراحتی میکنم. نفسزدهام و دلم گرفته است.
هوش مصنوعی: در سفر، بار و مسئولیت همراهان بر دوش من نیست؛ دل و احساسات من همچون توشهای است که برای این مسیر نیاز دارم.
هوش مصنوعی: قدرت دستش را به عقب میکشد، همانطور که گیاهان در برابر طوفان مقاومت میکنند.
هوش مصنوعی: من هیچ چیز باارزشی را به دوصد دانه گوهر نمیفروشم و برایم ارزش بیشتری دارد که در دل خودم درد و غم داشته باشم.
هوش مصنوعی: وقتی رحمت خداوند شامل حال انسان باشد، دیگر چه جای شرمندگی است؟ گناهی که من دارم، در واقع بیگناهی است.
هوش مصنوعی: من مانند حبابی هستم در این دریای عمیق، که در حقیقت توخالی و بیارزش است، همچنان که کلاهی که بر سر دارم.
هوش مصنوعی: هر نگاه زیبایی را میتواند روشن کند، پس چشمانت را از نگاه کسی که محبتش به من است، بر مدار.
هوش مصنوعی: چشمان بسیاری به خاطر قناعت و زهدی که دارم، به من تحسین میکنند و به من پرواز میدهند.
هوش مصنوعی: شاهد بر عشق و احساس من، زردی چهرهام است که گواهی میدهد این عشق به من مربوط است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.