گنجور

 
صائب تبریزی

شراب روز دل لاله را سیه دارد

ازین سخن مگذر سرسری که ته دارد

فروغ مشعل خورشید کرم شب تاب است

چنین که زلف تو روز مرا سیه دارد

چه فیضها صدف از پرتو خموشی یافت

گهر شود به کفش آب، هرکه ته دارد

چگونه بدر نگردد هلال غبغب او؟

ز ناز بالش خورشید تکیه گه دارد

عنان گسسته چو سیلاب می روم، بفرست

توجهی که عنان مرا نگه دارد

چسان برون ندهم شعله شکایت را؟

ازان دلی که چو مجمر هزار ره دارد

گشود بند قبا بی حجاب، آه کجاست

که چشم روزن این خانه را نگه دارد

درازدستی در کاروان احسان نیست

وگرنه چندین یوسف هنر به چه دارد

کسی که فکر سر خود نمی کند صائب

همیشه باد به کف، خاک در کله دارد

 
 
 
ظهیر فاریابی

خدایگان جهان شهریار روی زمین

تویی که قدر تو بر چرخ پایگه دارد

شده ست چشم ممالک به طلعتت روشن

از آنک طلعت تو نور مهر و مه دارد

تو بر سرآمده ای از همه ملوک جهان

[...]

کمال خجندی

رخی چنین که تو داری کدام مو دارد

خدا همیشه ز چشم بدت نگه دارد

بکش نخست مرا گر گه محبت تست

که بنده از همه بسیار تر گنه دارد

غلام آن سگ کویم که چون شناخت مرا

[...]

خیالی بخارایی

کنون چو در طلبش اشک رو به ره دارد

چگونه عقل رمیده عنان نگه دارد

گشاد روی تو درهای رحمت است و خطت

به نام طالع من نامهٔ سیه دارد

چه طرفه هندوی شوخی ست چشم او یا رب

[...]

میلی

چنان ز بیم رقیبان نظر به ره دارد

که یک زمان نتواند مرا نگه‌دارد

حذر کنید ازان چشم، کاین همان چشم است

که روزگار مرا این چنین سیه دارد

به صد گنه کنم اقرار، تا نداند غیر

[...]

صائب تبریزی

درین محیط چو غواص هرکه ته دارد

چو موج به که سر رشته را نگه دارد

شراب روز دل لاله را سیه دارد

چه حاجت است به شاهد سخن چو ته دارد؟

عنان سیل سبکرو به دست خودرایی است

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه