دل راه در آن زلف گرهگیر ندارد
دیوانه ما طالع زنجیر ندارد
مژگان بلند تو رساتر ز نگاه است
حاجت به پر عاریه این تیر ندارد
در دیده آن کس که به معنی نبرد راه
زندان بود آن خانه که تصویر ندارد
پیری نه شکستی است که اصلاح توان کرد
بر در زدن ازان خانه که تعمیر ندارد
از هرزه درایی اثر از بانگ جرس خاست
بسیار چو شد زمزمه تأثیر ندارد
پرشور شد آفاق ز بانگ قلم من
فریاد نیستان مرا شیر ندارد
در سینه هر کس که نباشد الف آه
صائب چو نیامی است که شمشیر ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی موضوعاتی چون عشق، جنون و وضعیت انسان در زندگی میپردازد. شاعر به عشق و وابستگیهای ناشی از آن اشاره میکند و میگوید که عشق واقعی نیاز به زلف و زیبایی ظاهری ندارد. همچنین به نقد برخی روابط و احوال انسانها میپردازد و انزوا و بیمعنایی را به تصویر میکشد. شاعر بیان میکند که پیری و آسیبپذیری غیرقابل اصلاح است و برخی از صداها و جرقههای زندگی، بدون عمق و تاثیر واقعی هستند. در نهایت، او به حسرت و آلام درونی اشاره میکند و میگوید کسی که درد و احساس نداشته باشد، در حقیقت مانند نیای است که فاقد صدای واقعی است.
هوش مصنوعی: دل نمیتواند به زلفهای گرهخوردهاش راهی پیدا کند، زیرا او دیوانه است و سرنوشتش همچون زنجیری او را محصور کرده است.
هوش مصنوعی: مژگان کشیده و زیبای تو اثر بیشتری از نگاه کردن دارد و نیازی به تیر کمان اجارهای ندارد.
هوش مصنوعی: در نظر کسی که به عمق معنا توجه دارد، جایی که محدودیت و اسارت وجود دارد، آن مکان دیگر هیچ تصوری ندارد.
هوش مصنوعی: پیری مانند آسیبی نیست که بتوان آن را ترمیم کرد، بنابراین نباید به خانهای در زدن که قابل تعمیر و بازسازی نیست.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که وقتی صدای جرس بلند میشود و فضا را پر میکند، صدای بیمورد و بیمحتوا دیگر تاثیری ندارد. به عبارتی، زمانی که صدای مهم و تأثیرگذاری به گوش میرسد، حرفهای بیمعنی و بیفایده به حاشیه میروند و برای شنوندگان اهمیت ندارند.
هوش مصنوعی: آسمانها پر از هیجان شدهاند از صدای قلم من، اما نالههای من مانند نعرهی نی در دل خود شیر ندارد.
هوش مصنوعی: در قلب هرانسانی که احساساتش را نداشته باشد، مانند نیای است که نتواند آواز بخواند، بیفایده و بدون قدرت است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشقت غمی از چاره و تدبیر ندارد
در گرمی تب مروحه تأثیر ندارد
گفتی قفس عقل حصاریست ز آهن
دیوانه مگر خانه زنجیر ندارد
مانند صدف رجعت معموری ما رفت
[...]
دل راه در آن زلف گرهگیر ندارد
دیوانهٔ ما طالع زنجیر ندارد
عالم ز خرابی سر تدبیر ندارد
این حرف پریشان شده تعبیر ندارد
از بسکه اساسش ز ته کار خراب است
ویرانهٔ ما طاقت تعمیر ندارد
ابروی تو خوش سخت کمانی است که چون او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.