به بهشتی نتوان رفت که رضوانی هست
ننهم پای در آن خانه که دربانی هست
نیست زنجیر سر زلف تو بی دل هرگز
دایم این سلسله را سلسله جنبانی هست
سنگ راه من سودازده طفلان شده اند
ورنه مجنون مرا نیز بیابانی هست
عرق شرم، مرا فرصت نظاره نداد
دیده خون می خورد آنجا که نگهبانی هست
دهن تنگ تو بسیار بخیل افتاده است
ورنه هر داغ مرا چشم نمکدانی هست
خنده چون پسته ز خونین جگران بیدردی است
ورنه در پوست مرا هم لب خندانی هست
نیست ممکن که نفس راست کند در دل بحر
صدفی را که به کف گوهر غلطانی هست
به عزیزی رسد از پله خواری به دو گام
یوسفی را که به طالع چه و زندانی هست
می شود زندگی تلخ به شیرینی صرف
طوطیی را که امید شکرستانی هست
می کند عامل معزول، مرا دربدری
ورنه در خانه مرا دفتر و دیوانی هست
در خزان هم گلش از بار نریزد صائب
هر ریاضی که در او مرغ خوش الحانی هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و پیچیده شاعر درباره عشق و فاصله از محبوبش میپردازد. شاعر به بهشت اشاره میکند که فقط با رضایت محبوب قابل دسترسی است و از دوریاش رنج میبرد. او به زیبایی زلف محبوب اشاره میکند که او را به زنجیری در آورده است. درد و رنج او ناشی از محبت است و شکاف عمیقی در جان او ایجاد کرده. در نهایت، شاعر با زبان استعاری از تلخی زندگی و امید به یافتن شیرینی و زیبایی در آن سخن میگوید و تأکید میکند که در هر حال، عشق و زیبایی در دل او جا دارد.
هوش مصنوعی: نمیتوان به بهشت رفت در حالی که در آنجا نگهبانی وجود دارد. من پای در آن مکان نمیگذارم چون کسی در آنجا مشغول نگهبانی است.
هوش مصنوعی: زنجیر سر زلف تو هیچ وقت بدون دل نیست، همیشه این سلسله در حال جنبش و حرکت است.
هوش مصنوعی: سنگهای جادهی من تبدیل به دغدغه و نگرانی بچهها شدهاند، در حالی که مجنون هم برای خودش یک دشت و بیابان دارد.
هوش مصنوعی: شرم و حیا مانع از آن شد که بتوانم به خوبی نگاه کنم؛ در جایی که نگهبان است، چشمم به خون افتاده است.
هوش مصنوعی: زبان بسته و دل تنگ تو بسیار یخ و تنگ نظر است، وگرنه هر زخم و صورتی که من دارم، تو چشمی داری که میتواند آن را با اشک شسته و تسکین بدهد.
هوش مصنوعی: خندهای که بر لب دارم، در واقع نشاندهندهٔ اندوه و درد درون من است. اگرچه ظاهر من خندان است، اما در واقع در درونم زخمی وجود دارد که پنهان است.
هوش مصنوعی: نمیتوان نفس را به درستی در دل دریا نگه داشت، همچنان که نمیتوان صدفی را که در دست کسی مروارید دارد، درست کرد.
هوش مصنوعی: در شرایطی که کسی در موقعیتهای سخت و ناپسند قرار دارد، ممکن است به طور ناگهانی و با تلاش کم به مقام و جایگاهی بالا برسد. به عبارتی، گاهی اوقات افراد از جایگاهی پایین به اوج موفقیت دست مییابند، حتی اگر مشکلات فراوانی را تجربه کرده باشند.
هوش مصنوعی: زندگی میتواند از تلخی به شیرینی تبدیل شود، به شرطی که مانند طوطیای باشیم که به امید رسیدن به جایی پر از شیرینی و خوشی است.
هوش مصنوعی: کسی که به من آسیب میزند، باعث آوارگی و بیخانمانی من شده است، در حالی که در خانهام یادداشتها و آثار ارزشمندی وجود دارد.
هوش مصنوعی: حتی در فصل پاییز هم اگر درختی پر از گل داشته باشد و گلی نریزد، نشانه آن است که در آن درختی، پرندهای خوش صدا وجود دارد. این نشان میدهد که اگر در جایی زیبایی و هنر وجود داشته باشد، حتی در شرایط سخت هم آن زیبایی ها از بین نمیرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر کرا با تو نه پیوندی و پیمانی هست
نتوان گفت که در قالب او جانی هست
باز جستیم و نشد روشن ازین چار کتاب
آیت این نمک و لطف که در شانی هست
دیو را درد تو در کار کشد، زانکه به حسن
[...]
بیتوام جای نگه جنبش مژگانی هست
یعنی از ساز طرب دود چراغانی هست
کشتهٔ ناز توام بسمل انداز توام
گرهمه خاک شوم خاک مرا جانی هست
عجز پرواز ز سعی طلبم مانع نیست
[...]
تا دل از خود نرود، حال پریشانی هست
ذوق وصلی به کمال و شب هجرانی هست
چون سر از پیرهن عشق برآرد عاشق؟
نه رقیبی و نه مصری و نه کنعانی هست
سر به سر شکر و شکایت همه از یاد رود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.