برگرفتی پرده از رخ گلستان آمد پدید
آستین ناز افشاندی خزان آمد پدید
خاکدان دهر مفلس بود از نقد مراد
دستها بر هم زدی دریا و کان آمد پدید
تا شعوری داشتم می کرد وصل از من کنار
من چو رفتم از میان آن خوش میان آمد پدید
چشمه خورشید در گرد کدورت غوطه زد
تا غبار خط ز روی دلستان آمد پدید
چشم را خواباند، چندین فتنه را بیدار کرد
زلف را افشاند، عمر جاودان آمد پدید
در حریم نیستی بالا وپایینی نبود
من چو گشتم خاک، خاک آستان آمد پدید
کلک گوهربار صائب تا سخن پرداز شد
زنده رود تازه ای در اصفهان آمد پدید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف دگرگونیها و زیباییهای زندگی و طبیعت پرداخته است. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا، به تأثیرات فصلها و احساسات انسانی اشاره میکند. در ابتدای شعر، با پردهبرداری از زیباییها و ورود بهار و خزان، تغییرات در طبیعت را مشاهده میکنیم. سپس به ناامیدی و فقر در زندگی میپردازد و با اشاره به دریا و کان، امید و آرزوها را تجسم میکند. شاعر به یاد وصالی که داشت اشاره میکند و غیبت خود را نشاندهنده جدایی از آن خوشیها میداند. در ادامه، به قدرت خورشید در روشن کردن دلها و تغییرات زمان اشاره شده و در نهایت، به برکت و الهامای که از هنر و سخنپردازی به وجود آمده میپردازد. به طور کلی، این شعر ترکیبی از زیبایی، تغییر، امید و هنر را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: چشمنوازی و زیبایی گلستان خود را نمایان کرد و با آمدن خزان، زیباییهای آن نیز آشکار شد.
هوش مصنوعی: زندگی دنیوی پر از مشکلات و ناکامیهاست و این باعث میشود که آرزوهای ما به حقیقت نپیوندد. وقتی که دستهایت را به هم زدی، مثل این بود که برکاتی از دریا و معدن به وجود آوردی و نتایجی مثبتی به دست آوردی.
هوش مصنوعی: تا وقتی که شعور و آگاهی داشتم، آن شخص به من نزدیک بود و به من وصل میشد. اما وقتی از میان آن روابط و احساسات فاصله گرفتم، ناگهان شخص خوشصورتی به وجود آمد.
هوش مصنوعی: خورشید به درون کدورت و تاریکی فرو رفت تا غبار و آلودگی از روی دل معشوق زدوده شود و زیبایی او نمایان گردد.
هوش مصنوعی: چشمش را بست و در حالی که آرامش پیدا کرد، چندین مشکل و چالش را بیدار نمود. وقتی زلفش را باز کرد، زندگی ابدی و بیپایانی به نمایش درآمد.
هوش مصنوعی: در فضایی که هیچ مرزی وجود ندارد، نه برتری هست و نه ضعف. زمانی که من به حالت خاک و همچنین به فرودستی رسیدم، خاک آستانه مقدس نمایان شد.
هوش مصنوعی: نقاشی با استعداد و با ارزش، صائب، وقتی شروع به سخن گفتن کرد، مانند یک رودی تازه در اصفهان پدیدار شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا مبارک رایت شاه جهان آمد پدید
در خراسان نقش رَوضات الجَنان آمد پدید
پیر بود از برف و از سرما خراسان مدتی
شد جوان تا طلعت شاه جوان آمد پدید
بر زمین از ابر لؤلؤبار و بادِ مشکبیز
[...]
ایهاالعشاق باز آن دلستان آمد پدید
جان برافشانید کان آرام جان آمد پدید
چشم بگشایید هین کان تلخ پاسخ رخ نمود
لب فرو بندید کان شیرین زبان آمد پدید
صد دل اکنون در میان باید چو شمع از بهر آنک
[...]
این سعادت بین که باز اندر زمان آمد پدید
وین کرامت بین که ناگه در جهان آمد پدید
شد فروزان از سپهر سروری ماه دگر
وین جهان پیر را بخت جوان آمد پدید
در دریای فتوت از صدف بنمود روی
[...]
گوهری از موج بحر بیکران آمد پدید
هرچه هست و بود میباید از آن آمد پدید
گوهری دیگر برون انداخت از موجی محیط
کز شعاعش معنی هردو جهان آمد پدید
باز موجی از محیط انداخت بیرون گوهرت
[...]
خط ز روی آتشین دلستان آمد پدید
از دل آتش بهار بی خزان آمد پدید
از غبار خط یکی صد شد صفای عارضش
یوسفستانی ز گرد کاروان آمد پدید
فتنه آخر زمان بیدار شد از خواب ناز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.