اگر چه خوش نبود سیر بوستان تنها
گرفته ایم اجازت ز باغبان تنها
بهار عمر، ملاقات دوستداران است
چه حظ کند خضر از عمر جاودان تنها؟
دلم به پاکی دامان غنچه می لرزد
که بلبلان همه مستند و باغبان تنها
دل مرا به نسیم حمایتی دریاب
که یافته است بهار مرا خزان تنها
سزای خیره نگاهان به آه من بگذار
که بارها زده بر قلب آسمان تنها
اگر حیا دهدم فرصت سخن، دارم
هزار حرف زبانی به آن دهان تنها
من و دو چشم تر و خاک کربلا صائب
ز عافیت طلبان سیر اصفهان تنها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تنهایی و اندوه ناشی از آن اشاره دارد. شاعر از لذت زندگی و ملاقات با دوستان صحبت میکند، اما احساس میکند که این خوشیها تنها برای او نیست. او به زیبایی و پاکی دل غنچهها اشاره میکند و از وضعیت خود که در میان دیگران تنهاست، ابراز ناراحتی میکند. همچنین، او به احساساتش و اشتیاق به صحبت کردن پرداخته و در نهایت به یاد کربلا و تنهایی فکر میکند. به طور کلی، شعر به معانی عمیقی از غم و تنهایی در کنار زیباییهای زندگی میپردازد.
هوش مصنوعی: اگرچه تنها در باغ قدم زدن خوشایند نیست، اما با این حال اجازه از باغبان گرفتهایم که تنهایی به این کار مشغول شویم.
هوش مصنوعی: بهار زندگی، زمانی است که دوستداران یکدیگر را ملاقات میکنند. چه سودی برای خضر وجود دارد اگر عمر جاودانی داشته باشد، در حالی که تنهاست؟
هوش مصنوعی: دل به خاطر پاکی گلهای جوان میتپد، زیرا بلبلها همه مست و شاداباند و باغبان تنها و بیکس است.
هوش مصنوعی: دل مرا نوازش کن و به من امید بده، زیرا بهار زندگیام در تنهایی و یأس، مانند خزان فراموش شده است.
هوش مصنوعی: بهت و حیرت کسانی که به درد و غم من توجهی ندارند، سزاوار است که بی تفاوت باشند؛ چرا که من بارها و بارها با صدای آه و نالهام بر آسمان قلب خود یورش بردهام.
هوش مصنوعی: اگر اجازه صحبت کردن پیدا کنم، حرفهای زیادی دارم که میخواهم بزنم؛ اما چون خجالت میکشم، هیچکدام را نمیگویم.
هوش مصنوعی: من و چشمان خیس و خاک کربلا، صائب، از کسانی که دنبال آرامش هستند، در اصفهان تنها هستیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برفت عقل و دل و دین و ماند جان تنها
چو آن غریب که ماند ز کاروان تنها
چو خوان درد نهادی خیال را بفرست
که منعمان ننشانند میهمان تنها
حدیث موی میانان چو در میان آید
[...]
چو باغ کاغذی این باغ آنچنان تنگ است
که نیست چارحدش جای باغبان تنها
به غیر آینه کآمد به سیر باغ رخت
نرفته هیچ ظریفی به گلستان تنها
زمام ناقه گرفته است ساربان تنها
فغان کنم، نکند تا جرس فغان تنها
ز رفتنت بزمین زد مرا چو فرصت یافت
بیا که بیتو مرا دیده آسمان تنها
بگرد محملم اخیار راه اگر بدهند
[...]
دلم ز سینه برون رفت و جان بود تنها
چو بلبلی به قفس از هم آشیان تنها
به یاری تو کنونم کشد خوشا وقتی
که بود دشمن جان من آسمان تنها
اگر به کشتن خلق جهان چنان کوشی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.