می زداید بی کسی زنگ از دل افگار من
از پرستاران گرانتر می شود بیمار من
پرتو منت کند عالم به چشم من سیاه
باشد از تردستی روشنگران زنگار من
ریشه کفرست محکم در دل سنگین مرا
چون سلیمانی گسستن نیست با زنار من
نیست با این خاکدان دلبستگی یک جو مرا
برگ کاهی می شود بال و پر دیوار من
دارم از بیم گسستن روز و شب پاس نفس
دستباف عنکبوتان است پود و تار من
روزگار از طوطی من گر شکر دارد دریغ
حرف شیرین تنگ شکر می کند منقار من
دولت بیدار دانند آنچه کوته دیدگان
چشم خواب آلود می داند دل بیدار من
روی خندان من آرد خون رحمت را به جوش
دست گلچین غنچه بیرون آید از گلزار من
آبروی من چو گوهر سر به مهر عزت است
آب برمی آرد از خود ابر گوهربار من
از صدف ترسم برآید پوچ مانند حباب
می خورد از بس درد خود گوهر شهوار من
دیده یوسف شناسی نیست در مصر وجود
ورنه جنس یوسفی کم نیست در بازار من
دشمن خونخوار را از عجز می پیچم عنان
سد راه سیل گردد پستی دیوار من
مرگ هیهات است سازد از فراموشان مرا
من همان ذوقم که می یابند از گفتار من
می کند صائب سراغ قبله در بیت الحرام
هر که جوید مصرع برجسته از اشعار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، احساسات عمیق و تنهایی را به تصویر میکشد. شاعر در جستجوی آرامش و رهایی از دردها و رنجهای درونیش است. او بیمی از گسستگی و از دست دادن نفس دارد و در عین حال به دنبال هویت و ارزشهای خود است. تضادهایی مانند شادی و غم، بیداری و خواب، و غنای روحی و فقر روحی در این اثر به وضوح نمایان است. شاعر شخصیتی معترض و سرشار از اندیشههای فلسفی دارد و از تشبیهات گوناگون برای بیان احساساتش استفاده میکند. در نهایت، او به قدرت کلام خود ایمان دارد و میداند که شعرش میتواند اثرگذار باشد و توجهها را جلب کند.
هوش مصنوعی: غمی که بر دل من سنگینی میکند، مانند کسی است که از بی کسی و تنهایی رنج میبرد. این درد و رنج برای من به قدری ارزشمند و گرانبهاست که حتی پرستاران نیز نمیتوانند آن را از بین ببرند.
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و محبت تو، دنیا برای من روشن شده است، در حالی که چشم من به واسطهٔ مهارت و ترفندهای روشنگران، همچنان تاریک و آلوده باقی مانده است.
هوش مصنوعی: کفر به طور عمیق و محکم در دل سنگین من ریشه دوانیده است و مانند سلیمان، نمیتوانم آن را از خود جدا کنم، حتی با سختترین تلاشها.
هوش مصنوعی: با این دنیا هیچ ارتباطی ندارم و احساس بیپناهی میکنم. یک برگ خشک هم میتواند به یادآورندهی حس و حال من باشد، حس و حالی که چون دیواری دور مرا احاطه کرده است.
هوش مصنوعی: من نگران این هستم که روز و شب از هم بگسلند و نفس من مانند دستباف عنکبوتی، تشکیل شده از رشتههای نازک و ظریف باشد.
هوش مصنوعی: اگر دنیا از طوطی من شکر داشته باشد، متأسفانه حرفی شیرین نمیزند و فقط با نوک خود در که شکر تنگ است، میزند.
هوش مصنوعی: افراد با بصیرت، به حقایق و داناییهای عمیق پی میبرند، در حالی که کسانی که دیدگاههای محدود دارند فقط به ظواهر و چیزهای سطحی توجه میکنند. دل آگاه و بیدار من به این درک عمیق دست یافته است.
هوش مصنوعی: لبخند و شادی من باعث میشود که رحمت و محبت در قلب دیگران به حرکت بیفتد و مانند یک گلچین، زیباییها از سرزمین وجودم به نمایش گذاشته شود.
هوش مصنوعی: آبرو و اعتبار من مانند یک گوهر ارزشمند و گرانبهاست که برای حفظ آن، هر چیزی را فدای عزت و شرف خود میکنم. همانگونه که ابرهای بارانزا از درون خود آب را خارج میکنند، من هم از وجود خود به خاطر آبرویم فداکاری میکنم.
هوش مصنوعی: از صدف میترسم که چیزی بیهوده و توخالی مثل حباب بیرون بیاید، چرا که از شدت درد و رنج خود، گوهر شهوتم را مصرف کردهام.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که در سرزمین مصر، افراد قادر به شناسایی زیبایی و ویژگیهای خاص یوسف نیستند. اگرچه در بازار این سرزمین، از زیباییها و آثار گرانبها کم نیست، اما مردم نتوانستهاند آنها را به درستی درک کنند و به ارزش واقعیشان پی ببرند.
هوش مصنوعی: من از ضعف و ناتوانی خودم، دشمنی را که خونخوار است، دور میکنم تا دیوارها نتوانند مانع من شوند و سیل پیشرفتم را نتوانند سد کنند.
هوش مصنوعی: مرگ برای من غیرقابل تحمل است و نمیتواند مرا فراموش کند. من همان احساسی هستم که از گفتار و سخنانم درک میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال شعرهای بینظیر من باشد، مانند کسی است که در سرزمین مقدس مکه به دنبال قبله میگردد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مجلس سامیّ مجد الدّینی ای کان هنر
چونی از رنج و صداع و زحمت بسیار من
چون ز من هرگز ندید آزار طبع نازکت
بی سبب شاید که جوید طبع تو ازار من؟
تو به دفع کار من مشغول و من فارغ که خود
[...]
هر چه آن سرخوش کند بویی بود از یار من
هر چه دل واله کند آن پرتو دلدار من
خاک را و خاکیان را این همه جوشش ز چیست
ریخت بر روی زمین یک جرعه از خمار من
هر که را افسرده دیدی عاشق کار خود است
[...]
چون مرا غمناک بیند شاد گردد یار من
زان سبب شادی نمیگردد به گرد کار من
اشک چشمم سر دل یک یک به رخها بر نبشت
گوییا با اشک بیرون میرود اسرار من
رخت ازین شهرم به صحرا برد میباید که شب
[...]
بت پرستی را شعار خود کنم تا یار من
از خدای خود نترسد چون کند آزار من
سر ز تقوی پا ز مسجد دست از طاعت کشم
تا شود آن نامسلمان راضی از اطوار من
کوشم اندر معصیت چندان که گردم کشتنی
[...]
چون زند موج حلاوت کلک شکر بار من
پسته خندان شود لب بسته از گفتار من
دامن فکر من است از دامن گل پاکتر
چشم شبنم می پرد در حسرت گلزار من
چون صدف دریادلان را باز می ماند دهن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.