گنجور

 
صائب تبریزی

به چشم کم مبین ای کج نظر دلهای پر خون را

که ناز خیمه لیلی است در سر، داغ مجنون را

به مژگان تر من قطره خون را تماشا کن

ندیدی گر به دوش کوهکن تمثال گلگون را

نظربندست عاشق رو به هر جانب که می آرد

غزالان را ببین چون در میان دارند مجنون را

تو گر هموار باشی، آسمان هموار می گردد

که از سیلاب در خاطر غباری نیست هامون را

خرام بیخودی دست طمع در آستین دارد

مده در مجلس می جلوه آن بالای موزون را

به غیر از دختر رز کیست در میخانه همت

که بخشد گوشه ای، از خاک بردارد فلاطون را

درین صحرای وحشت آشنارویی نمی بینم

مگر زنجیر بر زانو گذارد پای مجنون را

به مضمون گرچه از خط می رسند اهل نظر صائب

خط او پرده فهمیدگی گردید مضمون را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۴۲۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قطران تبریزی

کنون دانم که با مردم بدل میلست گردون را

که بر تخت شهی بنشاند شاهشناه فضلون را

یکی سر بود میران را یکی تاجست شاهان را

یکی مه بود ماهان را یکی مهر است گردون را

یکی از هفت گردونست عالی همتش برتر

[...]

امیرخسرو دهلوی

چو خواهی برد روزی عاقبت این جان مفتون را

گه از گاهی به من بنمای باری صنع بیچون را

تو می کن هر چه خواهی، من نیارم دم زدن زیرا

که گر چه خون کند سلطان، نیارند از پی خون را

نخواهم داد دربان ترا بهر درون زحمت

[...]

صائب تبریزی

نبردم زیر خاک از عجز با خود دعوی خون را

به دست زخم دندان دادم آن لبهای میگون را

ز چشم شوخ لیلی آهوان دارند فرمانی

که هر جا می رود، از چشم نگذارند مجنون را

رمیدن جست ازخاطر غزالان را ز بی جایی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

گرفتم در نظر، هر جا شدم، آن قد موزون را

خیابان کردم از یک سرو، بر خود کوه و هامون را

مربی گر نباشد آفتاب طلعت لیلی

که میسازد نگین حلقه اطفال مجنون را

تلاش خودشناسی، شیوه آزادگان باشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه