سنگ راهی شوق را چون چشم سنگین خواب نیست
راه پیما را براقی چون دل بیتاب نیست
از عزیزیهای غربت دل نمی گیرد قرار
آب در صلب گهر بی رعشه سیماب نیست
برگ از آزادگی بیرون نیارد سرو را
بر دل عارف گران جمعیت اسباب نیست
مشکل است از عالم آب آمدن آسان برون
موج این دریا به گیرایی کم از قلاب نیست
از خودآرایان، دل روشن طمع کردن خطاست
اخگر دل زنده در خاکستر سنجاب نیست
بخت روشنگر شود ز آیینه تاریک سبز
بحر را بر دل غبار از ظلمت سیلاب نیست
پرده پوش پای خواب آلود، طرف دامن است
زاهد دلمرده را جایی به از محراب نیست
آشنایانند یکسر پرده بیگانگی
فیض در جمعیت احباب چون اسباب نیست
می کشد موج می از دل ریشه غم را برون
این نهنگ جان ستان را غیر ازین قلاب نیست
از دل روشن شود نزدیک، منزلهای دور
شبروان را بال پروازی به از مهتاب نیست
پشت ما گرم است از خورشید عالمتاب عشق
دیده ما بر سمور و قاقم و سنجاب نیست
خواب مخمل پرده چشم غلط بینان شده است
ورنه در نی بوریا را غیر شکر خواب نیست
آه صائب کز لب میگون آن بیدادگر
عشقبازان را به جز خمیازه فتح الباب نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی موضوعات عشق، غربت و آشنایی میپردازد. او میگوید که راه شوق و عشق آسان نیست و نیاز به تلاش و خلوص دارد. دلهای عارف با جمعیت و اسباب دنیا آزرده نمیشوند و موانع زندگی به سادگی قابل عبور نیستند. همچنین اشاره میکند که روشنی و خوشبختی به راحتی به دست نمیآید و تنها با عشق حقیقی میتوان بر مشکلات سوار شد. شاعری به تضاد میان خواب و بیداری، زیبایی واقعی و ظواهر دنیوی میپردازد و در نهایت به این نکته میرسد که عشق واقعی بدون کار و تلاش به دست نمیآید.
هوش مصنوعی: سختیها و موانع در مسیر عشق مانند سنگی است که خواب سنگین دارد و نمیتواند راه را ببیند. اما اگر دل انسان بیتاب و مشتاق باشد، میتواند با شتاب و روشنی بر مسیر ادامه دهد.
هوش مصنوعی: در دوری از عزیزان، دل انسان آرامش ندارد. همانطور که آب در درون گوهر (مروارید) بدون لرزش نمیماند، دل هم در غم غربت و دوری از دوستان و نزدیکان نمیتواند راحت باشد.
هوش مصنوعی: سرو به خاطر آزادگیاش هرگز از برگ نمیریزد و عارف نیز با دل خود بار سنگینی از زندگی را تحمل نمیکند؛ زیرا جمعیت و دنیا برای او چیزی نیست.
هوش مصنوعی: مشکل است که از دنیای بزرگ و پیچیده زندگی به راحتی وارد دنیای آزاد و آرامش بشویم، زیرا این مسیر پر از چالشها و سختیهاست و آسانی آن به سادگی دست نیافتنی است.
هوش مصنوعی: طمع کردن به دلهایی که خود را میآرایند، نادرست است؛ زیرا دلِ زندهای که شاداب و پرانرژی باشد، در خاکستر سنجاب پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: سرنوشت و شانس به مانند یک آیینه، درستی و روشنی را به زندگی میآورد. در دل این طوفانهای تاریک و غمانگیز، هیچ جایی برای ناامیدی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: پردهی خوابآلود پوشیده بر زمین، جایی بهتر از محراب برای دل زاهد افسرده وجود ندارد.
هوش مصنوعی: آشنایان در واقع همه پردهای از بیگانگی را برداشتهاند، به طوری که در جمع دوستان، بهرهای از دوستی و ارتباط وجود دارد که مشابه وسایل و ابزار نیست.
هوش مصنوعی: موج دریا به عمق دل میخزد و ریشهی غم را بیرون میکشد، این نهنگ که جان را میستاند، تنها با این قلاب قادر به انجام این کار نیست.
هوش مصنوعی: در دل روشن و آگاه، میتوان به مقصدهای دوری رسید. برای سفر در شب، هیچ چیز بهتر از پروازی پرتوان نیست که انسان را از مهتاب روشنتر کند.
هوش مصنوعی: عشق مانند آفتاب درخشان و گرمی است که ما را پشتیبانی میکند و باعث میشود خیلی از چیزها را نادیده بگیریم. از این رو، ما دیگر به موجودات کوچک و بیاهمیت توجهی نداریم.
هوش مصنوعی: چشم کسانی که حقیقت را نمیبینند مانند پردهای نرم و دلپذیر برای خواب است. اما اگر به واقعیت نگاه کنیم، در نی که نماد زندگی ساده و واقعی است، چیزی جز شیرینی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: آه، صائب، از آن لبهای زیبا تنها نشانهای که برای عاشقان بیرحم باقی مانده، فقط یک خمیازه است که گویی دروازهای به روی آنها باز میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون خوی او عنبر سارا و مشک ناب نیست
با سنان و نیزه او اژدها را تاب نیست
آفتاب و ماه را با طلعت او تاب نیست
چون حدیث او بپاکی لؤلؤ خوشاب نیست
کوه آهن باشرار تیغ او جر آب نیست
[...]
جمع باشید ای حریفان زانک وقت خواب نیست
هر حریفی کو بخسبد والله از اصحاب نیست
روی بستان را نبیند راه بستان گم کند
هر که او گردان و نالان شیوه دولاب نیست
ای بجسته کام دل اندر جهان آب و گل
[...]
خم تهی گشت و هنوزم جان ز می سیراب نیست
خون تو هست آخر، ای دل، گر شراب ناب نیست
ناله زنجیر مجنون ارغنون عاشقانست
ذوق آن اندازه گوش اولواالالباب نیست
عشق خصم من بس ست، ای چرخ، تو زحمت مکش
[...]
زلف هندوی تو در تابست و ما را تاب نیست
چشم جادوی تو در خوابست و ما را خواب نیست
با لبت گر باده لاف جانفزائی می زند
پیش ما روشن شد این ساعت که او را آب نیست
نرگست در طاق ابرو از چه خفتد بی خبر
[...]
چشم من گوش خیالت دارد، اما خواب نیست
هست جان را، عزم پا بوست ولی، اسباب نیست
دیده را هر شب خیالت میشود مهمان، ولی
دیده را اسباب مهمان در میان جز آب نیست
رویت آمد، قبله دل ابروت، محراب جان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.