گنجور

 
صائب تبریزی

یک صافدل در انجمن روزگار کو؟

عالم گرفت تیرگی آیینه دار کو؟

هر جا که هست صاف ضمیری شکسته است

آیینه درست درین زنگبار کو؟

چون ریگ، تشنه اند حریفان به خون هم

در قلزم فلک گهر آبدار کو؟

خونین دلی چو نافه درین دشت پرشکار

کاآفاق را کند به نفس مشکبار کو؟

تا تیغ کهکشان بدر آرد ز دست چرخ

یک مرد سرگذشته درین روزگار کو؟

بی خون دل ز چرخ فراغت طمع مدار

بر خوان سفله نعمت بی انتظار کو؟

پروانه تا به شمع رسید آرمیده شد

دریای بی قراری ما را کنار کو؟

ای آن که دم ز رهروی عشق می زنی

در پرده نظر، اثر زخم خار کو؟

چون شمع اگر ترا به جگر هست آتشی

رنگ شکسته و مژه اشکبار کو؟

تا صبر هست درد به درمان نمی رسد

دردی که از شکیب برآرد دمار کو؟

تب لرزه آفتاب جهان را گرفته است

هنگامه گرم ساز درین روزگار کو؟

در آتش است نعل سفر کوه طور را

در زیر بار عشق تن بردبار کو؟

چون شمع زیر دامن صحرای روزگار

مانند لاله یک جگر داغدار کو؟

ناصح عبث ز ریگ روان سبحه می زند

داغ درون سوختگان را شمار کو؟

دولت بود به پای تو مردن به اختیار

اما نیازمند ترا اختیار کو؟

این آن غزل که حضرت عطار گفته است

از آتش سماع دلی بی قرار کو؟

 
 
 
عطار

در کنج اعتکاف دلی بردبار کو

بر گنج عشق جان کسی کامگار کو

اندر میان صفه‌نشینان خانقاه

یک صوفی محقق پرهیزگار کو

در پیشگاه مسجد و در کنج صومعه

[...]

سلمان ساوجی

شهذی است پر ز حسرت و غم، شهریار کو

کاری است بس خراب، خداوندگار کو

هفت اختر و چهار گوهر در مصیبت‌اند

وا حسرتا خلاصه هفت و چهار کو

شاهی که از لطافت و پاکی همی نشست

[...]

نظیری نیشابوری

نور دو چشمم آن در دریا تبار کو؟

او رفت و من روان ز پیش یادگار کو؟

از سلک نظم عترت من انتظام یافت

همزاد گوهر سخن آبدار کو؟

چرخم به نسیه ریزه خوان هم نمی دهم

[...]

سیدای نسفی

آمد بهار و فیض نسیم بهار کو

گل کرد داغ بر جگر و لاله زار کو

ای بوی پیرهن چه خبر از عزیز مصر

ای آهوی خطا نفس مشکبار کو

ای کوهکن ز کوهکنی چیست حاصلت

[...]

حزین لاهیجی

کام دلی به عالم ناپایدار کو؟

گیرم که زِه کنیم کمان را شکار کو؟

سودای عشق دست و دل از کار برده است

دستی که واکند گره از زلف یار کو

مست گذاره است درین بزم هر که هست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حزین لاهیجی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه