پا به ادب نه که زخم خار نیابی
بار به دلها منه که بار نیابی
تا به جگر نشکنی هزار تمنا
سینه ریش و دل فگار نیابی
تا نفس خویش را شمرده نسازی
در دل خود عیش بی شمار نیابی
تا نکنی از غذا به خاک قناعت
ره به سر گنج همچو مار نیابی
تا نخورد کشتی تو سیلی طوفان
ذوق هم آغوشی کنار نیابی
تا نکنی چون کلیم داغ زبان را
راه سخن پیش کردگار نیابی
تا به سر بی کسان چو شمع نسوزی
شمع پس از مرگ بر مزار نیابی
تا نرسانی به آب، خانه تن را
راه برون شد ازین حصار نیابی
گرد تعلق ز خویش تا نفشانی
آینه روح بی غبار نیابی
راه فنا طی نمی شود به رعونت
پایه منصور را ز دار نیابی
روی چو زر کار را چو زر کند اینجا
برگ نگردیده زرد، بار نیابی
پرتو قهر حق است طاعت بی ذوق
کار مکن تا نشاط کار نیابی
مشت غباری است جسم، روح سوارش
آه درین گرد اگر سوار نیابی
کشتی عزم تو سخت سست عنان است
ترسم ازین بحر خون گذار نیابی
سایه بال هماست دولت دنیا
سایه به یک جای پایدار نیابی
خیز و شکاری بکن که در دو سه جولان
گردی ازین دشت پرشکار نیابی
تا نکنی ترک اعتبار چو صائب
در نظر عشق اعتبار نیابی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی شرایط و الزامات رشد و پیشرفت روحی و معنوی انسان میپردازد. شاعر به ما میگوید که برای دستیابی به خوشبختی و آسایش در زندگی، باید تلاشکنیم و از زخمها و ناملایمات نترسیم. وی هشدار میدهد که اگر به روح خود اهمیت ندهیم و در جستجوی عیش و لذت فراوان باشیم، قدرت واقعی زندگی را نخواهیم یافت.
شاعر تأکید میکند که قناعت و تواضع در زندگی ضروری است و بدون آن نمیتوان به گنجینههای واقعی دست یافت. همچنین، او به اهمیت ارتباط با خدا و پرهیز از غرور اشاره میکند و میگوید رسیدن به مقامهای والای روحی نیازمند فداکاری و تلاش مستمر است. در انتها، شاعر به خواننده توصیه میکند که از تعلقات دنیوی رها شود تا به روشنایی و آرامش درونی دست یابد.
هوش مصنوعی: به ادب و احترام قدم بگذار که زخم و آسیب نخواهی دید. در دلها بار اضافی نگذار که درد و رنجی نخواهی برداشت.
هوش مصنوعی: تا زمانی که سختی و درد را تجربه نکنی، هر چقدر هم درخواست کنی، نمیتوانی دل شکسته و دلی آزرده پیدا کنی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نتوانی نفسهای خود را به دقت حساب کنی، نخواهی توانست لذتهای بیشماری را در دل خود احساس کنی.
هوش مصنوعی: اگر به کم قناعت نکنی و از غذا به خاک رضایت ندهی، هرگز به گنج و ثروت نخواهی رسید، درست مانند ماری که در زمین نمیتواند گنج پیدا کند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که کشتی تو در طوفان غرق نشود، نمیتوانی لذت آغوش را تجربه کنی.
هوش مصنوعی: اگر زبانت را از درد و آتش خاموش نکنید، نمیتوانی به درگاه خداوند سخن برانی.
هوش مصنوعی: اگر به تنهایی و بدون داشتن فرزند یا خانواده بمیرم، مانند شمعی که در تاریکی میسوزد، بیارزش خواهم بود و بعد از مرگم بر سر قبرم هیچ نشانی نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به آب نرسی، نمیتوانی از این دیوار محصور وجودت خارج شوی.
هوش مصنوعی: اگر از وابستگیها و تعلقات دنیوی خود رها نشوی، نخواهی توانست آینه جانت را پاک و بیدرد و غبار ببینی.
هوش مصنوعی: مسیر نابودی با خود بزرگ بینی طی نمیشود؛ تو نمیتوانی پایههای قدس و عظمت منصور را از چوبه دار بدست آوری.
هوش مصنوعی: اگر چهرهات مانند طلا باشد، کار هم مثل طلا خواهد شد. اینجا، اگر فقط برگها زرد شده باشد، نتیجه مطلوبی به دست نخواهی آورد.
هوش مصنوعی: نوری که از قهر خدا میتابد، نشان میدهد که باید بدون شوق و رغبت کاری را انجام ندهی، زیرا تنها در این صورت میتوانی از لذت و نشاط کار بهرهمند باشی.
هوش مصنوعی: این بیت میگوید که جسم مانند یک مشت خاک است و روح مانند سوارکاری بر روی آن. اگر در این مسیر و دنیاست، نتوانی سوار روح خود شوی و به عمق وجودت پیببری، در واقع در گرد و غبار جهان گم میشوی.
هوش مصنوعی: کشتی اراده و تصمیم تو کنترل ضعیفی دارد، میترسم که در این دریا پرخطر غرق شوی و به مقصد نرسی.
هوش مصنوعی: سایه بالهای پرندهی خوشبختیات را در این دنیا نمیتوانی در یک مکان ثابت پیدا کنی؛ بلکه همواره در حال تغییر و ناپایداری است.
هوش مصنوعی: برخیز و تلاش کن، چرا که در این دشت پربار، تنها با دو یا سه جست و خیز موفق به شکار نخواهی شد.
هوش مصنوعی: برای اینکه در عشق به اعتبار و احترام دست یابی، نباید به اعتبار خود در نظر دیگران خدشهای بزنید. اگر خود را نادیده بگیری یا بیاعتبار کنی، عشق هم برایت ارزشی نخواهد داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اهل دلی ز اهل روزگار نیابی
انس طلب چون کنی که یار نیابی
گر دگری ز اتفاق همنفسی یافت
چون تو بجوئی به اختیار نیابی
خوش نفسی نیست بیگرانی کامروز
[...]
گر تو نسیمی ز زلف یار نیابی
تا به ابد رد شوی و بار نیابی
یک دم اگر بوی زلف او به تو آید
گنج حقیقت کم از هزار نیابی
لیک اگر بنگری به حلقهٔ زلفش
[...]
دعوت عشق است اینکه بار نیابی
عزّت عشق اینکه اعتبار نیابی
تا به کف عشق، بیهراس چو منصور
سر ننهی، پای تختِ دار نیابی
لنگر کشتیِّ دل، شکستن کشتی است
[...]
تا شکن از دور روزگار نیابی
بار، در آن زلف تابدار نیابی
تا نظر از کاینات، بازنگیری
نشئهٔ آن چشم پرخمار نیابی
تا ندهی سینه را به داغ محبّت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.