گنجور

 
صائب تبریزی

شانه چون بر زلف خود آن عنبرین‌مو می‌زند

در بیابان داغ‌های لاله را بو می‌زند

در تپیدن‌های دل عاشق ندارد اختیار

بال و پر در شیشه دل آن پری‌رو می‌زند

همچو مژگان هر که را دل می‌دهد آن چشم مست

بی‌محابا سینه بر شمشیر ابرو می‌زند

سرو را در حلقه آغوش دارد گرچه تنگ

نعل وارون همچنان قمری ز کوکو می‌زند

عاشقان پنهان نمی‌سازند داغ عشق را

هرکه از فرماندهان شد مهر بر رو می‌زند

از نزول آیه رحمت بود در پیچ و تاب

هرکه زیر تیغ جانان چین بر ابرو می‌زند

از نظر بازان نگردد حسن اگر صائب تمام

گرد مجنون حلقه از بهر چه آهو می‌زند؟

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

چون ز تاب می رخت بر لاله پهلو می‌زند

غنچه در پیش گل روی تو زانو می‌زند

چون شود از عارضش آب طراوت موج زن

از خجالت دست خود آیینه بر رو می‌زند

از شبیخون خزان سنگش به مینا می‌خورد

[...]

اسیر شهرستانی

گه نگاهش کاروان چشم آهو می‌زند

گاه چشمش راه یک بتخانه جادو می‌زند

گریه کردم راه طعن دوستداران بسته شد

از شکایت زخم شمشیر زبان بو می‌زند؟

گرچه پُر طفل است پُر داناست در سنگین‌دلی

[...]

طغرل احراری

هر کجا آن شوخ گر صیدی به ابرو می‌زند

بسملش چون ماه نو بر چرخ پهلو می‌زند

دی به گلگشت چمن نخلش خرام آورد بار

قمری با یاد قدش امروز کوکو می‌زند

نرگس مست خدنگ‌انداز افسون‌ساز او

[...]

فرخی یزدی

با ادب در پیش قانون هرکه زانو می‌زند

چرخ نوبت را به نام نامی او می‌زند

وآنکه شد تسلیم عدل و پیش قانون سر نهاد

پایه قدرش به کاخ مهر پهلو می‌زند

تا بود سرمایه بهر درهمی سرمایه‌دار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه