گنجور

 
صائب تبریزی

کی دلبران زصحبت دل سیر می شوند

خوبان کجا ز آینه دلگیر می شوند

در خانمان خرابی دل سعی می کنند

این غافلان که در پی تعمیر می شوند

چون صبح زیر خیمه دلگیر آسمان

روشندلان به یک دو نفس پیر می شوند

غیر از گرسنگی که نگردند سیر ازو

هر نعمتی که هست ازو سیر می شوند

آنان که قد کنند دوتا پیش چون خودی

در خانه کمان هدف تیر می شوند

بی جذبه آن کسان که درین ره قدم نهند

گر بر فلک روند زمین گیر می شوند

جمعی که پا به صدق درین راه می نهند

در یک نفس چو صبح جهانگیر می شوند

جمعی که از حسب به نسب می کنند صلح

قانع به استخوان ز طباشیر می شوند

صائب ز زخم شیر مکافات غافلند

صید افکنان که در پی نخجیر می شوند

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
عرفی

دل خستگان که بستهٔ تدبیر می شوند

وارسته از کمند به زنجیر می شوند

برگی ز بوستان خرابی نچیده اند

جمعی که سایه گستر و تعمیر می شوند

این ناوک از کمان که آید که هر طرف

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه