گنجور

 
صائب تبریزی

ز انجم نور مه در دیده روزن نمی‌آید

ز چندین چشم، کار یک دل روشن نمی‌آید

اگر خواهی سلامت از جهان، سر در گریبان کش

کز این دریا برون کس بی‌فرو رفتن نمی‌آید

دل روشن مرا دارد ز چشم باز مستغنی

که نور خانه آیینه از روزن نمی‌آید

مشو در راه امن از احتیاط ای راهرو غافل

که موسی بی‌عصا در وادی ایمن نمی‌آید

ز بی‌رحمی همان بر روی من در باغبان بندد

ز دست کوته من گرچه گل چیدن نمی‌آید

به روی نرم نتوان کامیاب از خلق شد صائب

شرر بیرون ز صلب سنگ بی‌آهن نمی‌آید