آن کس که داد پیوند با کاه کهربا را
خواهد به هم رسانید جانهای آشنا را
دامان رهروان را زخم زبان نگیرد
از خار ره پر و بال افزون شود صبا را
چون سنگ سرمه خاکش پیرایه نظرهاست
چشمی که یک نظر دید آن چشم سرمه سا را
تعظیم خاکساران روشنگر وجودست
زان جا دهند مردم در چشم توتیا را
در سینه خون گرمش یاقوت و لعل گردید
در زیر تیغ چون کوه هر کس فشرد پا را
از آب شد دو بالا سودای بید مجنون
عاقل نمی توان کرد دیوانه خدا را
در خواب بود مخمل کز کارگاه قسمت
نقش مراد خندید بر چهره بوریا را
افتادگان خود را کی بر زمین گذارد؟
راهی که بال و پر داد از شوق نقش پا را
در کارگاه عشق است تدبیر عقل بیکار
طوفان نمی کند گوش تعلیم ناخدا را
تا دامن قیامت خونش سبیل باشد
چشمی که دیده باشد آن آتشین لقا را
تا نخوت سعادت بیرون رود ز مغزش
با سگ شریک روزی کردند ازان هما را
سخت است دل گرفتن صائب ز نوک مژگان
برتافتن محال است سرپنجه قضا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره ارتباط روحی و معنوی میان انسانها و تجربیات عمیق عشق و زندگی است. شاعر به پیوندهایی اشاره میکند که با عشق و محبت شکل میگیرند و به زخم زبان دشمنان و مشکلات زندگی عادت میکند. او از زیباییهایی در دل و چشم افرادی که عشق را تجربه کردهاند، صحبت میکند و بر اهمیت تعظیم و احترام به افراد فرهیخته تأکید میکند.
شاعر به چالشهای عشق و چگونگی تحول وجودی انسانها در مسیر عشق اشاره دارد و همچنین به ناپایداری عقل و نقشههای آن در این کارگاه عشق. او بیان میکند که عشق و ارتباطات عمیق، ممکن است در مسیرشان با درد و رنج همراه باشد، اما به طور کلی بر ارزشها و زیباییهایی که در این روابط وجود دارد تأکید میکند.
در نهایت، او به این نکته میرسد که انسانها باید از تنگنظری و خودخواهی خارج شوند و روی به عشق و همراهی با یکدیگر بیاورند.
هوش مصنوعی: آن کسی که پیوندی با کاه کهربا ایجاد کرده، میتواند جانهای آشنایان را دوباره به هم برساند.
هوش مصنوعی: زخم زبان دیگران نمیتواند به دامن مسافران آسیب بزند، زیرا در این مسیر، انگیزه و انرژی صبای لطیف بیشتر و بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: چون سنگ سرمه، خاک او به چشمها زینت میبخشد. چشمی که فقط یک بار به او نگاه کند، مانند سرمه است.
هوش مصنوعی: افرادی که به خاکساری و humble بودن اهمیت میدهند، حقیقت وجود را روشن میکنند. از آنجا که مردم به این نوع رفتار و رفتارهای نیکو، با تحسین نگاه میکنند، اشخاص را با دیدهای متفاوت مینگرند.
هوش مصنوعی: در دل او گوهرهای گرانبها مانند یاقوت و لعل وجود دارد. او زیر فشار و سختی مانند کوه است و هر کسی که بخواهد او را تحت فشار قرار دهد، با مقاومت و استقامت او روبرو میشود.
هوش مصنوعی: آب دیرتر به دو بالا میرسد، و دیوانهی خدا، مجنون بید، نمیتواند عاقل شود.
هوش مصنوعی: مخملی که در خواب است، از کارگاه قسمت به نظر میرسد که نقش آرزوها بر چهرهی بوریا نقش بسته و لبخند زده است.
هوش مصنوعی: کسانی که به زمین میافتند، چطور میتوانند خود را روی زمین بگذارند؟ راهی که به آنها بال و پر داده، نشان از شوق و آرزو دارد.
هوش مصنوعی: در فضای عشق، عقل بیکار است و تدبیری ندارد. طوفان، گوش ناخدا را به درس و تعلیمش نمیرسند.
هوش مصنوعی: اگر دامن قیامت سرش از خون باشد، چشمی که آن ملاقات آتشین را دیده باشد، باید اشک بریزد.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر میگوید که برای اینکه غرور و خودبینی از ذهن کسی خارج شود، لازم است که از جایگاه خود پایین بیاید و با افرادی از طبقات پایینتر جامعه، مانند سگ، به همنشینی بپردازد تا به حقیقت و واقعیت پی ببرد. این نوع همنشینی باعث میشود که فرد متوجه بیارزشی خودبینیاش شود.
هوش مصنوعی: دل کندن از عشق و احساس بسیار دشوار است و این که بتوانی از جاذبههای آن بهراحتی بگذری، غیر ممکن به نظر میرسد. قدرت و اراده سرنوشت بر همه چیز چیره است و نمیتوان با آن مقابله کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
با آن که میرسانی، آن بادهٔ بقا را
بی تو نمیگوارد، این جام باده ما را
مطرب قدح رها کن، زین گونه نالهها کن
جانا یکی بها کن، آن جنس بیبها را
آن عشق سلسلت را، وان آفت دلت را
[...]
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
[...]
با آن که برشکستی چون زلف خویش ما را
گفتن ادب نباشد پیمانشکن نگارا
هستند پادشاهان پیش درت گدایان
بنگر چه قدر باشد درویش بینوا را
از چشم من نهانی ای آب زندگانی
[...]
دانی چه مصلحت را بل غاغ شد بخارا
تا این ستیزه گاران بی دل کنند مارا
زین قوم در خراسان الاّ بلا نخیزد
شکلی کنید و دفعی بنشستن بلا را
گفتم از آن جماعت یاری به چنگم آید
[...]
آن شه به سوی میدان خوش می رود سوارا
یا رب، نگاه داری آن شهسوار ما را
غارت نمود زلفش بنیاد زهد و تقوی
تاراج کرد لعلش اسباب پادشا را
جولان کند سمندش چون سم او ببوسم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.