گنجور

 
صائب تبریزی

دست رد مشکل بود بر توشه عقبی زدن

ورنه آسان است پشت پای بر دنیا زدن

از سبکروحی اگر بر دل گذاری بار خلق

می توانی همچو کشتی سینه بر دریا زدن

می کشد سنگ انتقام خویش از آهن دلان

شد سر فرهاد شق از تیشه بر خارا زدن

از نصیحت منع کردن نیکخواهان را خطاست

از ادب دورست سوزن بر لب عیسی زدن

گر کنی در راستی استادگی، بی چشم زخم

می توان بر قلب لشکر چون علم تنها زدن

در گلستانی که می باید سراپا چشم شد

بخیه می باید مرا بر دیده بینا زدن

گر به دل خوردن شوی قانع درین مهمانسرا

می توان صائب به چرخ سفله استغنا زدن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نسیمی

طالب توحید را باید قدم بر «لا» زدن

بعد از آن در عالم وحدت دم از الا زدن

شرط اول در طریق معرفت دانی که چیست؟

طرح کردن هر دو عالم را و پشت پا زدن

گر شوی چون اهل وحدت مالک ملک وجود

[...]

میرزا حبیب خراسانی

عیب دانشور بود با ناکسان صهبا زدن

در حضور باده خواران حرف بی پروا زدن

می زدن نیکو بود در کیش دانایان ولی

شرط دانش نیست جز با مردم دانا زدن

چیست با بی دانشان گفتن سخنهای دقیق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه