قد ترا سرواعتدال ندارد
این خم وچم ابروی هلال ندارد
رتبه درویش را به شاه چه نسبت
دولت آزادگی زوال ندارد
هیچ دلی نیست بی غبار کدورت
روی زمین چشمه زلال ندارد
در سر این چارسو که سنگ عقیق است
گوهر ما قیمت سفال ندارد
شبنم من از رخ زوال چکیده است
طاقت خورشیدبی زوال ندارد
راستی قول سروگلشن جان است
حیف که باغ تو این نهال ندارد
صائب پشمینه پوش را که شناسد
مهر طلا بر قبای آل ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تبیین عدم تناسب و ناتوانی در مقایسههای اجتماعی و روحی پرداخته است. شاعر به ویژگیهای ظاهری و باطنی انسانها اشاره میکند و بیان میکند که هیچ چیزی در این دنیا بینقص نیست. او از کدورتها و دردها در دلها و لزوم وجود صفا و زلالی یاد میکند. همچنین، با اشاره به ارزشیابی نادرست از انسانها، وجود درویش را در برابر شاهان و مقامهای بالا به چالش میکشد. در نهایت، شاعر به نوعی ناامیدی از زیباییها و دلنازکیهای دنیا میرسد و روشنی و زلالی را در حالات انسانی جستجو میکند.
هوش مصنوعی: قد تو به اندازهای زیبا و متناسب نیست که این خم و قوس ابروی هلال را نداشته باشد.
هوش مصنوعی: رتبه و مقام درویش با جایگاه شاه چه ارتباطی دارد؛ زیرا آزادگی و آزادمنشی هرگز زوال نمیپذیرد.
هوش مصنوعی: هیچ قلبی نیست که از کدورت و ناراحتی خالی باشد، مانند اینکه هیچ چشمه زلالی بر روی زمین وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در این چهارراهی که سنگ عقیق وجود دارد، ارزش گوهری که ما داریم، به اندازهی سفال نیست.
هوش مصنوعی: قطرههای شبنم که از چهره زوال و پژمردگی میریزند، نمیتوانند تاب و تحمل تابش خورشید همیشهتاب را داشته باشند.
هوش مصنوعی: واقعا زیبایی مانند سرو در باغ تو وجود ندارد و این خیلی ناراحتکننده است.
هوش مصنوعی: صائب کسی را که پشمینه میپوشد و ساده زندگی میکند، نمیشناسد که عشق و دوستی واقعی به چیزهای فریبنده و زرق و برق تعلق ندارد. آنها به ارزشهای درونی و انسانی بیشتر اهمیت میدهند تا زیبایی ظاهری و مال و منال.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دولت روشندلی زوال ندارد
آب گهر بیم خشکسال ندارد
سوخته را هیچ کس دوبار نسوزد
اختر اهل سخن وبال ندارد
نیست کم از وصل گل ندیدن گلچین
[...]
رستنش از دامت احتمال ندارد
مرغ اسیریست دل که بال ندارد
آن قدر و رفتار بین که سرو خرامان
جلوه جانبخش این نهال ندارد
روی تو ماهست لیک در خم ابرو
[...]
نکهت زلف تو را شمال ندارد
بوی تو را نافهٔ غزال ندارد
گر به مثل سنگ طور آینه گردد
طاقت آن حسن بی مثال ندارد
جان جهانی فدای آن لب میگون
[...]
عاشقم و، عشق من زوال ندارد
رفتنم از کویت احتمال ندارد
وای بحالم، ز بیکسی که بکویت
هیچکسم آگهی ز حال ندارد
چون ندهم تن بدوری تو، که از پی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.