گنجور

 
صائب تبریزی

مده به چشم و دل خویش راه، غفلت را

به خلوت لحدانداز خواب راحت را

نگاه دار به دست دعای مظلومان

عنان توسن چابک خرام دولت را

چو طوق فاخته جویای سرو قدی باش

به هر شکار میفکن کمند وحدت را

کمند وحشی رم کرده، بستن چشم است

تغافل است علاج آن رمیده الفت را

به گنج های گهر سرفرو نمی آرد

کی که یافت سر رشته قناعت را

جنون کامل ما از بهار مستغنی است

چه حاجت است نمک، شورش قیامت را؟

ز دست بسته گره وا نمی شود صائب

مکن دراز به هر سفله، دست حاجت را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۵۹۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

مبر به جای اطاعت به کار طاعت را

گران به خاطر مردم مکن عبادت را

قبول خلق حجاب است از قبول خدا

نهفته دار به مجمع ز خلق، طاعت را

اگر خدای جهان را سمیع می دانی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه