گنجور

 
صائب تبریزی

عشق اول به دل سوخته آدم زد

مایه ور شد ز دل آدم و بر عالم زد

در دل و جان ملک شور قیامت افتاد

زان نمک کز لب خود بر جگر آدم زد

تن خاکی که همان دید ز انسان ابلیس

مشت خاکی است که بر دیده نامحرم زد

من همان روز ز جمعیت دل شستم دست

که صبا دست در آن طره خم در خم زد

چون گل صبح به خون شست همان دم رخسار

به خوشی یک دو نفس هر که درین عالم زد

برد از دست و دل تاجوران گیرایی

پشت پایی که به دولت پسر ادهم زد

شادی برد نیرزد به حریف آزاری

بیش برد آن که درین دایره نقش کم زد

پای خم را مده از دست به افسون صلاح

که مرا راه خرابات زد و محکم زد

در شکنجه است ز شورابه دریا دایم

هر که چون دانه گوهر ز یتیمی دم زد

هر که قد ساخت دو تا پیش حق از بهر بهشت

بوسه بر دست سلیمان ز پی خاتم زد

معنی از دعوی گفتار قلم را لب بست

عیسی این مهر خموشی به لب مریم زد

گرچه جان بخش بود همچو مسیحا نفست

پیش آن آینه رخسار نباید دم زد

صائب از عشق چسان قامت خود راست کند؟

که فلک از ته این بار گران پس خم زد

 
 
 
حافظ

در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه‌ای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت

عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد

[...]

جامی

چون صبا شانه درآن طره خم در خم زد

سلک جمعیت شوریده دلان برهم زد

تار هر موی کز آمد شد آن شانه گسست

با رگ جان من آن را گرهی محکم زد

تا ز راهت ننشیند به رخ غیر غبار

[...]

امیرعلیشیر نوایی

هر که در کوی خرابات ز رندان دم زد

باید اول قدم خود به سر عالم زد

نزد رندان خرابات که صد جان به جویست

نتوان بیش ز انفاس مسیحا دم زد

ناصح ار مرهم پندم به دل ریش نهاد

[...]

نظیری نیشابوری

شادی عشق تو هنگامه غم برهم زد

شور حسنت نمکی بر جگر آدم زد

شب ز دیدار تو گردید به مهر آبستن

جامه بر سنگ ز سور رخ تو ماتم زد

شهد لب های تو دکان طبیبان در بست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نظیری نیشابوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه