زلف معنبر تو به صد جان برابرست
این مصرع بلند به دیوان برابرست
با عمر خضر قامت جانان برابرست
این مصرع بلند به دیوان برابرست
مد نگاه با صف مژگان برابرست
این مصرع بلند به دیوان برابرست
رخساره ترا به نقاب احتیاج نیست
هر قطره عرق به نگهبان برابرست
غیر از تو ای نگار ز سیمین بران کراست
در پیرهن تنی که به صد جان برابرست؟
کفران نعمت است شکایت ز جنگ یار
خشم بجا به لطف نمایان برابرست
در دل خلیده است ز مژگان او مرا
خاری که با هزار گلستان برابرست
بر یک طرف گذاری اگر پیچ و تاب را
موی میان او به رگ جان برابرست
شد گر جهان به چشم من از خط او سیاه
این سرمه با سواد صفاهان برابرست
غمنامه حیات مرا نیست پشت و روی
بیداریم به خواب پریشان برابرست
آبی که دل سیاه نگردد ز منتش
هر قطره اش به چشمه حیوان برابرست
ترک کلاه، باج به افسر نمی دهد
آزادگی به تخت سلیمان برابرست
در کام هر که ذوق قناعت چشیده است
خون جگر به نعمت الوان برابرست
در دیده کسی که به وحدت گرفت انس
کثرت به چارموجه طوفان برابرست
غافل ز عزت دل صد چاک ما مشو
سی پاره ای است این که به قرآن برابرست
روی شکفته ای که دلی وا شود ازو
صائب به صد هزار گلستان برابرست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیش کسی که درد به درمان برابرست
هر خنده ای به زخم نمایان برابرست
زنهار چاک سینه خود را رفو مکن
کاین رخنه قفس به گلستان برابرست
دوری ز خلق کشتی نوحی است بی خطر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.