عیسی دمی کجاست به درد سخن رسد
گردد تمام گوش وبه فریاد من رسد
از همعنانیم نفس برق وباد سوخت
مجنون کجا به بادیه گردی به من رسد
صد حلقه پیچ وتاب فزون می خورم ز زلف
تا رشته ام به گوهر سیمین بدن رسد
افغان که سراسر این خاک سرمه خیز
یک کس نیافتم که به داد سخن رسد
از سنگ جوی شیر به ناخن کنم روان
مشکل به سخت جانی من کوهکن رسد
ار کوتهی به داد سر من نمی رسد
چون دست کوتهم به ترنج ذقن رسد
کوته نمی شود شب یلدای غربتم
گر دست من به دامن صبح وطن رسد
زینسان که دست جرأت گلچین دراز شد
مشکل که برگ سبز به مرغ چمن رسد
یک تن خمش ز هرزه درایی نمی شود
فریاد من به گوش که در انجمن رسد
گردد روان ز دیده یعقوب جوی خون
خاری اگر به یوسف گل پیرهن رسد
زینسان که من ز فکر فرورفته ام به خود
مشکل کسی به غور سخنهای من رسد
از دوری وطن دل خود می کند تهی
الماس اگر به داد عقیق یمن رسد
آواز سرمه خورده به جایی نمی رسد
چشم از کسی مدار به داد سخن رسد
صائب ز گرمخونی من می شود عقیق
سنگ ملامتی که به سروقت من رسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاکی از دلتنگی و حس تنهایی شاعر است. او به دنبال کسی است که به سخن او گوش دهد و دردی از دلش بکاهد. شاعر احساس میکند که در میان جمعیت، کسی نیست که به ندا و فریاد او توجه کند. او از دوری وطن و مشکلاتش میگوید و به تصویرهای زندهتری از احساسش اشاره میکند، از جمله تشبیههایی مثل «یعقوب» و «یوسف» که نشان دهنده غم و مسائلی انسانی است. در کل، این شعر نمایشدهنده عمق احساسات و اندوه جدایی از وطن و ناامیدی از یافتن یاری و همدرد در زندگی است.
هوش مصنوعی: کجاست عیسی که با یک کلامش میتواند درد ما را درمان کند و همه گوشها را به حرفهای من متوجه کند؟
هوش مصنوعی: ما مانند هم هستیم و نفس ما مانند باد و برق سریع و غیر قابل پیشبینی است. مجنون (کسی که عاشق است) در کجا میتواند به گرداب بیفتد و به من برسد؟
هوش مصنوعی: من از زلف تو آنقدر در پیچ و تاب میافتم که رشتهام به جواهر نقرهای بدنت برسد.
هوش مصنوعی: در دیاری که سرشار از استعداد و زیبایی است، هیچ کس را نیافتم که حقایق را به زبان آورد و صدای حق را به گوش دیگران برساند.
هوش مصنوعی: من با دستانم از سنگ جوی شیر را به آرامی به حرکت درمیآورم، اما این کار برای من که مانند کوهکن سختکوش هستم، مشکلی جدی میشود.
هوش مصنوعی: اگر به من کمکی نرسد و نتوانم به خواستهام دست یابم، نمیتوانم انتظار داشته باشم که به چیزی دست پیدا کنم که فراتر از توان من است.
هوش مصنوعی: شب یلدای غربت من هرگز کوتاه نخواهد شد، اگر که بتوانم به صبح وطن دسترسی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی جرأت و تلاش برای انجام کارهایی بزرگ و بیپروا شکل میگیرد، رسیدن به موفقیتها و دستاوردها دشوار میشود، بهطوریکه حتی برای به دست آوردن چیزهای ساده و طبیعی نیز مشکلاتی پیش میآید. در واقع، این بیان به چالشها و موانعی اشاره دارد که در مسیر رسیدن به اهداف وجود دارد.
هوش مصنوعی: صدای من نمیتواند به گوش کسی برسد، زیرا که یک نفر هم نمیتواند از بیهودهگوییهای دیگران فاصله بگیرد و سکوت کند.
هوش مصنوعی: چشم یعقوب از شدت غم برای یوسفش به آبشار خون تبدیل میشود، اگر تنها پیراهن گلدار او به دستش برسد.
هوش مصنوعی: چون من در افکار و تعمق فرو رفتهام، هیچکس نمیتواند به راحتی به عمق سخنان من دست یابد.
هوش مصنوعی: فراق وطن باعث میشود که آدم احساس خالی بودن کند، مانند این که اگر الماس به کمک عقیق یمن برسد، ارزش خود را از دست میدهد.
هوش مصنوعی: آوازها و نغمههای بیاثر به جایی نمیرسند. هرگز به کسی چشم ندوز که ممکن است در پی کمک و صحبتهایش به نتیجهایی خوب برسی.
هوش مصنوعی: در اثر شور و شوق من، سنگ عقیق که نشانهای از ملامت است، به زیبایی هر چه بیشتر جلوه میکند زمانی که به ملاقات من میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دور از تو تا که دور شدستم ز تو مرا
هر روز صد هزار بلا بر بدن رسد
خالی نباشد از دل تنگی چو یاسمین
گرخنده مرا چو گل اندر چمن رسد
گر بخت بر بخندد و گردون وفا کند
[...]
رشکی به من گهی ز ادای سخن رسد
صد جایگه مقام کند، تا به من رسد
من بر در از تجلی آن نور ساختم
پروانه چون به عرصه آن انجمن رسد
در راه تو شمال و صبا در ترددند
[...]
عیسی دمی کجاست به درد سخن رسد
پیش از دم هلاک به بالین من رسد
دانی چه روز دست دعا می رسد به عرش
روزی که این غریب به تخت وطن رسد
عالم تمام پرده فانوس حسن اوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.