با هرکه روی حرف به جز یار داشتم
آیینه پیش صورت دیوار داشتم
همچون سرو، برگ بر من آزاده بار بود
از بار اگر چه جان سبکبار داشتم
هموار بود وضع جهان در نظر مرا
تا روی خود ز خلق به دیوار داشتم
منظور بود کوری اغیار بدگمان
چشم عنایتی اگر از یار داشتم
هرگز به خواب دیده عاشق نداشته است
نازی که من به دولت بیدار داشتم
از عیب پاک ساخت دل پاک بین مرا
ورنه هزار آینه در کار داشتم
هر چند گوهر سخنم آبدار بود
خون در جگر زناز خریدار داشتم
زلف شکسته داشت سری با شکستگان
ورنه دل شکسته چه در کار داشتم؟
در زلف او نبود دلم برقرار خویش
دلبستگی چو نغمه به هر تار داشتم
صائب به حرف تلخ مرا یاد هم نکرد
امید بیش ازین به لب یار داشتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و دلتنگیهای شاعر میپردازد. شاعر به توصیف وضعیت خود در میان دیگران میپردازد و از جدایی و عدم درک اطرافیان شکایت میکند. او خود را در مقایسه با یک سرو آزاد و با روحی سبکبار میبیند، اما این آزادی را ناشی از عشق به محبوب میداند. شاعر نگران قضاوت دیگران است و به خاطر محبوبش چشمپوشی میکند. او از عمیقترین دردهای عشق و دلشکستگی خود سخن میگوید و تأکید میکند که حتی اگر زیباییهای سخنش آشکار باشد، در دلش غم وجود دارد. در نهایت، شاعر از عدم توجه و یادآوری محبوبش ابراز ناراحتی میکند و امید به عشق بیش از این دارد.
هوش مصنوعی: من با هر کس که دربارهاش صحبت کردم، جز یارم، مانند آینهای بودم که تصویرم را در دیوار میبیند.
هوش مصنوعی: مانند درخت سروی، برگهایم به دوش من سنگینی میکنند، هرچند که روح من آزاد و سبک است.
هوش مصنوعی: جهان برای من در نظر راحت و ساده به نظر میرسید، تا زمانی که برای محافظت از خودم از دیگران فاصله گرفتم.
هوش مصنوعی: منظور این بود که اگر میخواستم دیگران به اشتباه فکر کنند که من نمیتوانم راجع به احساساتم صحبت کنم، این به دلیل لطف و توجهی بود که از سوی یار به من میرسید.
هوش مصنوعی: هیچ عاشق دیگری به اندازه من در بیداری، لذت و زیبایی محبوبش را تجربه نکرده است.
هوش مصنوعی: دل پاک و بیعیب من را از نقصها و کمبودها پاک کن، ورنه حتی با داشتن هزار آینه، نمیتوانم حقیقت خود را ببینم.
هوش مصنوعی: هرچند که کلامم زیبا و ارزشمند است، اما در درونم درد و رنجی عمیق دارم که ناشی از نگرانی و غم است.
هوش مصنوعی: موهای تیره و تابدارش به شکلی آشفته و در هم فرو افتاده بود و گویی با دیگران که دچار درد و شکستگی هستند ارتباطی داشت. در غیر این صورت، من چه نیازی به احساس دلشکستگی داشتم؟
هوش مصنوعی: دل من در زلف او آرامی ندارد، همانطور که نغمه به هر تار ساز وابسته است، من نیز به او وابسته شدهام.
هوش مصنوعی: صائب به خاطر تلخی که در کلامم وجود داشت، حتی یادم نکرد. در حقیقت، من انتظار بیشتری از لبهای یار داشتم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا همچو لعل، رنگ به رخسار داشتم
خون در دل از شکست خریدار داشتم
هرگز قرین نگشت به هم قول و فعل من
کردار را همیشه به گفتار داشتم
تا با خدا افتاد مرا کار، به شدم
[...]
از بس غبار حسرت دیدار داشتم
چشمی به رنگ رخنهٔ دیوار داشتم
آتش زدند مغبچگانش به میکده
یک خرقه وار، رشتهٔ زنّار داشتم
شاید غرور سبحه ام از دل برون رود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.