گنجور

 
صائب تبریزی

از نان و آب نیست بقا و ثبات ما

باشد ز درد و داغ محبت حیات ما

یارب نصیب سوخته جانان عشق کن

ته جرعه ای که مانده ز آب حیات ما

از سعی، راه عشق به پایان نمی رسد

در ترک کوشش است طریق نجات ما

در دل هزار عقده ز افلاک داشتیم

حل شد به یک پیاله می مشکلات ما

قد راست تا قیام قیامت نمی کند

افتاد هر که از نظر التفات ما

افتاده است چاشنی عشق ما بلند

در شیشه سپهر نگنجد نبات ما

دیدیم تا یگانگی ذات با صفات

شد محو در تصور ذاتش صفات ما

محراب ماست روی به هر جانب آوریم

زان بی جهت، شده است یکی تا جهات ما

صائب سیاهکاری ما را حساب نیست

روی زمین سیاه شد از سیئات ما

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۷۵۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حکیم نزاری

پاکا منّزها متعالی مهیمنا

ای در درون جان و برون از صفات ما

از رحمت تو کم نشود گر به فضل خویش

منت نهی و عفو کنی سیّئات ما

دوران شرّ و فتنه و طوفان و حیرت است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
اسیری لاهیجی

کونین قطره ایست ز دریای ذات ما

افهام قاصرند ز کنه صفات ما

از غیر من چو نام و نشان نیست در جهان

اسم و صفات ما شده مجلای ذات ما

بیخو است روبروی من آورد بت پرست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه