ز دل در سینه غیر از آه غمپرور نمیماند
که جز خاک سیه از عود در مجمر نمیماند
به آن عارض که دارد داغ خورشید قیامت را
لبی دارد که از سرچشمه کوثر نمیماند
به روز تیره ما صبح، شکرخندهها دارد
نمیداند که این شادی دم دیگر نمیماند
چو مجنون کرد رام خود غزالان را یقینم شد
که اقبال جنون در هیچ کاری در نمیماند
به صد خون جگر دل را صفا دادم، ندانستم
که چون آیینه روشن شد به روشنگر نمیماند
اثر رفت از سرشکم تا شکستم آه را در دل
علم چون سرنگون شد جرأت لشکر نمیماند
برون آمد چو خورشید از نقاب صبح، روشن شد
که حسن شوخ پنهان در ته چادر نمیماند
تو چندان سعی کن کز دل نیاید بر زبان رازت
ز مینا چون برآید باده در ساغر نمیماند
بکش دست طمع از دامن طول امل صائب
که زلف دود در سرپنجهٔ مجمر نمیماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق انسانی و بیثباتی زندگی میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعارهها، نشان میدهد که آلام و اندوهها همچون دودی هستند که زودگذرند و در نهایت چیزی جز تصوری زودگذر از شادی و خوشی باقی نمیماند. همچنین به این نکته اشاره میکند که حتی در لحظات شادی، باید آگاه بود که این لحظات نیز پایدار نیستند. در نهایت، شاعر به مخاطب یادآوری میکند که امید به آینده و تلاش برای زندگی بهتر، هرچند که موقتی است، اما از درون دل باید برخیزد و به خاطر داشته باشد که تمام این احساسات و لحظات، در گذر زمان از بین میروند.
هوش مصنوعی: در دل انسان جز اندوه و درد باقی نمیماند و همانطور که از چوب عود در مجمر فقط خاکستر سیاه باقی میماند، از دل نیز جز غم نمیماند.
هوش مصنوعی: آن چهرهای که نور خورشید قیامت را بر خود دارد، لبی دارد که از آب حیات کوثر هیچگاه خالی نمیماند.
هوش مصنوعی: در روزهای تاریک و غمگین ما، صبحی که با لبخند و شکرگزاری جلوهگری میکند، نمیداند که این شادی و خوشحالی همیشه پایدار نیست و به زودی از بین میرود.
هوش مصنوعی: وقتی مجنون، غزالان را سرگردان و رام خود کرد، به روشنی متوجه شدم که عشق و دیوانگی در هیچ کاری پایداری ندارد.
هوش مصنوعی: با تلاش و سختی فراوان سعی کردم که دل خود را آرام کنم، اما ندانستم که وقتی دل به روشنی و شفافیت میرسد، دیگر نمیتواند به حالت قبلی خود برگردد.
هوش مصنوعی: با رفتن تاثیر عشق از قلبم، غم و اندوهی که در دل داشتم، به من جرأت و قدرتی نمیدهد. وقتی که عشق از من دور میشود، دیگر هیچ نیرویی برای مقابله با مشکلات ندارم.
هوش مصنوعی: وقتی صبح از پشت نقاب خود بیرون میآید، مانند خورشید درخشانی، روشن میشود که زیبایی و طراوت دلربا هرگز در سایه و پنهانی نمیتواند باقی بماند.
هوش مصنوعی: سعی کن که راز دلت را نگه داری و به زبان نیاوری. وقتی که احساسات و نگرانیها به سطح میآیند، دیگر نمیتوان آنها را پنهان کرد، مانند وقتی که شراب در جام ریخته میشود و نمیتوان آن را برگرداند.
هوش مصنوعی: از آرزوهای بیپایان و خیالات دور دست خود دست بردار، زیرا همچون دودی که در آتش میسوزد، هیچگاه نمیتواند در دست بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به صد خون جگر دل را صفا دادم، ندانستم
که چون آیینه روشن شد، به روشنگر نمیماند
چو در غمخانهٔ ما آید آن دلبر نمیماند
اگر ماند شبی ماند، شب دیگر نمیماند
هوای گلخن از گلشن موافقتر بود ما را
که آتش زنده جز در زیر خاکستر نمیماند
جهان کی میگذارد رونقی در کار ما باشد
[...]
بگیتی با وجود میر نام از شر نمی ماند
در آن سامان که میر آمد ستم دیگر نمی ماند
سران را آرزوی سرکشی در سر نمی ماند
خسان را جز قبای ماتم اندر بر نمی ماند
بلی با موج دریا شعله اخگر نمی ماند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.