تا زلف او به باد صبا آشنا شده است
از دست دل عنان صبوری رها شده است
نتوان گرفت آینه از دست او به زور
از خط سبز بس که رخش باصفا شده است
صبح امید بر در دل حلقه می زند
گویا دهان او به شکر خنده وا شده است
سیلاب پا به دامن حیرت کشیده است
در وادیی که شوق مرا رهنما شده است
از برگ کاه در نظر او سبکترم
از درد اگر چه چهره من کهربا شده است
چون ماه در دو هفته شود کار او تمام
از درد عشق قامت هر کس دو تا شده است
تا ساده کرده ام دل خود را ز مدعا
نقش مراد در نظرم نقش پا شده است
چون گردباد تا نفسی راست کرده ام
از خاکمال چرخ تنم توتیا شده است
دلهای بیقرار سر خود گرفته اند
تا از کمند زلف تو صائب رها شده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و تأثیر عشق اشاره میکند. او از زلف محبوب صحبت میکند که با نسیم صبح آشنا شده و دلش دیگر طاقت صبر ندارد. زیبایی محبوب به حدی است که نمیتوان او را از خود دور کرد و دل امید در او زنده است. شاعر حالتی از شگفتی و حیرت را بیان میکند و احساس میکند که عاشق بودن به او سبکتر از برگ کاه کرده است، هرچند که درد عشق بر چهرهاش نشسته و او را زرد کرده است. با اشاره به اینکه عشق مانند ماه در یک دایره کامل میشود، شاعر به دردی که عشاق تحمل میکنند، اشاره دارد. در نهایت، شاعر میگوید که دلهای بیقرار به دنبال رهایی از زلف محبوب هستند. این اشعار به عواطف و پیچیدگیهای عشق و تأثیر عمیق آن بر دل انسانها میپردازد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که موهای او با نسیم صبح آشنا شده است، دل من از صبر و تحمل خود بیخبر شده و رها شده است.
هوش مصنوعی: نمیتوان آینه را به زور از دست او گرفت، چرا که چهرهاش به قدری زیبا و درخشان است که حتی خط سبز روی آینه هم تحت تأثیر قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: صبح امید بر در دل میکوبد و به نظر میرسد که دهان او سرشار از شیرینی و خوشحالی باز شده است.
هوش مصنوعی: آبشار احساسات و اندیشهها در عمیقترین نقاط روح من جاری است، در مکانی که عشق و اشتیاق من را به راه میبرد.
هوش مصنوعی: در نظر او من به اندازهٔ یک برگ کاه بیاهمیت هستم، هرچند که در چهرهام نشانههای درد و رنج دیده میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که ماه در دو هفته به کمال میرسد، کار او به پایان میرسد و در این میان عشق باعث شده است که قامت هر کسی به دو برابر برسد.
هوش مصنوعی: وقتی دل خود را از خواستههای پیچیده خالی کردم، تصویر آرزوهایم در ذهنم مانند ردپایی نقش بسته است.
هوش مصنوعی: زمانی که مانند گردباد برخواستهام، احساس میکنم از خاک و آلودگیهای جهان، وجودم تبدیل به چیزی لطیف و شفاف شده است.
هوش مصنوعی: دلهای بیقراری که به حال خود مشغولند، اکنون از دست و پای زلف تو رهایی یافتهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
او شد جوان و آه جوانی من برفت
یاقوت من زرفتن او کهربا شده است
تا در هوای عالم پیری فتاده ام
شخصم ضعیف گشت و دلم در هوا شده است
غم شد جوان چو روز جوانی من برفت
[...]
از خاکمال دام، پرم توتیا شده است
از مالش استخوان تنم رونما شده است
حال شکاف سینه و پیکان او مپرس
یک مشت استخوان، قفس صد هما شده است
داند چه قسم دولتی از دست داده ام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.