گنجور

 
صائب تبریزی

تا خط به دور ماه رخت هاله بسته است

از هاله مه به حلقه ماتم نشسته است

راهی به حق ز هر دل در خون نشسته است

این در به روی گبر و مسلمان نبسته است

غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما

کاین مرغ پر شکسته قفس ها شکسته است

گردون نظر به بی بصران بیشتر کند

زنگی هلاک آیینه زنگ بسته است

خط امان ز تیغ حوادث گرفته است

آزاده ای که بند علایق گسسته است

از مرگ و زندگانی ما عشق فارغ است

دریا، دلی به موج و حبابش نبسته است

رگهای جان باده کشان در کشاکش است

امروز باز رشته سازی گسسته است

خواهد ثواب بت شکنان یافت روز حشر

سنگین دلی که توبه ما را شکسته است!

نتوان به ما رسید ز غمازی نشان

نقش پی رمیده دلان جسته جسته است

خون گریه می کند در و دیار روزگار

تا شیشه دل که خدایا شکسته است

صائب گشوده اند به رویش در بهشت

هر کس زبان ز نیک و بد خلق بسته است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خواجوی کرمانی

شوریده ئیست زلف تو کز بند جسته است

خطّ تو آن نبات که از قند رسته است

آن هندوی سیه که تواش بند کرده ئی

بسیار قلب صف شکنان کو شکسته است

گر زانگ روی و موی تو آشوب عالمست

[...]

عرفی

دنیا طویله ایست پر از جنس چارپای

کابادی و خرابی آن جسته جسته است

آبادیش عمارت بر باد رفته ای

ویرانیش عماری درهم شکسته است

از عرعر خران وی اسبان رمیده اند

[...]

کلیم

از من غبار بسکه بدلها نشسته است

بر روی عکس من در آئینه بسته است

اندیشه ای زتیر و کمان شکسته نیست

زآهم نترسد آنکه دلم را شکسته است

خوار است آنکه تا همه جا همرهی کند

[...]

واعظ قزوینی

طرف از شکستگان جهان کس نبسته است

دشمن درست کرده که ما را شکسته است

جز دل که بسته اند بر آن قوم مرده دل

دیگر به زندگانی دنیا چه بسته است؟

پیداست ساحل عدم اینک، ولی چه سود؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه