به روی گرم تو آیینه تا برابر شد
بهشت روی ترا چشمه سار کوثر شد
زخال اگر چه بنا گوش نیک اختر شد
ازین ستاره شب زلف دل سیه تر شد
دل نظارگیان آب شد زدیدن تو
اگر زدیدن خورشید دیده ها تر شد
چه فتنه ها که ازو جای گرد برخیزد
به هر زمین که نهال تو سایه گستر باشد
ز جلوه سرو تو کیفیتی به بستان داد
که طوق فاختگان جمله خط ساغر شد
به چشم همت من استخوان بی مغزی است
سعادتی که زبال هما میسر شد
ز بیقراری بلبل کجا به حرف آید
ز خامشی دهن غنچه ای که پر زر شد
زچشم شور نگردد چو ماه دنبه گداز
شکاریی که درین صید گاه لاغر شد
ز بحر دور فتادم ز خودنماییها
یتیم زود شود قطره ای که گوهر شد
چرا چو سرو کنم دست از آستین بیرون
مرا که دولت آزادگی میسر شد
ستاره ریز کند چشم خلق را صائب
چراغ هر که ازان روی آتشین برشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
به روز حشر تو را اگر جحیم مسکن شد
بسوزی ار بتنت از حدید جوش شد
چرا زبان تو (صامت) ز بیم الکن شد
ز هول حادثه هر دو کون ایمن شد
بعهد چشم تو یکدل امیدوار نشد
برو که عهد تو برگردد اینکه کار شد
بروزگار تو یکروز خوش بکس نگرفت
خوشت مباد که این روز روزگار نشد
نریخت باده بدور تو در گلوی کسی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.