خوشا سعادت آن دل که آب میگردد
که شبنم آینه آفتاب میگردد
به آتشی است دل خونچکان من مایل
که شسته روی به اشک کباب میگردد
مشو ز وقت ملاقات دوستان غافل
که هر دعا که کنی مستجاب میگردد
اگرچه موی سفیدست تازیانه مرگ
به چشم نرم تو رگهای خواب میگردد
نه از برای تماشاست کوچهگردی من
ز بیم سوختن خود کباب میگردد
همان که در طلبش رفتهای ز خود بیرون
درون خلوت دل بینقاب میگردد
فسانه میشمرد مست، شور محشر را
کجا به چشم تو از ناله خواب میگردد؟
تپیدن دل ما صائب اختیاری نیست
به تازیانه آتش، کباب میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز جام عشق تو عقلم خراب می گردد
ز تاب مهر تو جانم کباب می گردد
مرا دلیست که دائم بیاد لعل لبت
بگرد ساقی و جام شراب می گردد
هلاک خود بدعا خواستم ولی چکنم
[...]
ز چهره تو نظرها پرآب میگردد
ز آتش تو جگرها کباب میگردد
اگر به لب ز سر شیشه پنبه برداری
ز یک پیاله دو عالم خراب میگردد
ز دیده تو شود خیره، چشم گستاخی
[...]
ز تاب روی تو اشکم گلاب میگردد
نظارهام عرق آفتاب میگردد
گلی در دیده دارم کز نگاهی آب میگردد
دلی در سینه دارم کز غمی خوناب میگردد
نمیدانم دلش سنگ است یا موم اینقدر دانم
[...]
نگه ز روی تو تا کامیاب میگردد
تحیر آینهٔ آفتاب میگردد
زگرمجوشی لعلت بهکسوت تبخال
حباب بر لب ساغرکباب میگردد
چه نشئه بود ندانم به ساغر طلبت
[...]
چو زلف بر مه رویش نقاب میگردد
نهان به زیر سحاب آفتاب میگردد
چنان ز شرم تو هر روز خوی فشاند مهر
که شام غرقهٔ دریای آب میگردد
دلم به کوی تو دایم به جستجوی وفاست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.