فهرست شعرها به ترتیب آخر حرف قافیه گردآوری شده است. برای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیه آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید.
مثلا برای پیدا کردن شعری که مصرع «به هر کجا که نشستم خط غبار شدم» مصرع دوم یکی از بیتهای آن است باید شعرهایی را نگاه کنید که آخر حرف قافیه آنها «م» است.
حرف آخر قافیه
تکبیت شماره ۱: نشاط دهر به زخم ندامت آغشته است - شراب خوردن ما شیشه خوردن است اینجا
تکبیت شماره ۲: پرده شرم است مانع در میان ما و دوست - شمع را فانوس از پروانه میسازد جدا
تکبیت شماره ۳: میکند روز سیه بیگانه یاران را ز هم - خضر در ظلمات میگردد ز اسکندر جدا
تکبیت شماره ۴: از دل خونگرم ما پیکان کشیدن مشکل است - چون توان کردن دو یکدل را ز یکدیگر جدا؟
تکبیت شماره ۵: میشوند از سردمهری، دوستان از هم جدا - برگها را میکند فصل خزان از هم جدا
تکبیت شماره ۶: تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوش من - میشود نزدیک منزل کاروان از هم جدا
تکبیت شماره ۷: از متاع عاریت بر خود دکانی چیدهام - وام خود خواهد ز من هر دم طلبکاری جدا
تکبیت شماره ۸: چون گنهکاری که هر ساعت ازو عضوی برند - چرخ سنگیندل ز من هر دم کند یاری جدا
تکبیت شماره ۹: به رنگ زرد قناعت کن از ریاض جهان - که رنگ سرخ به خون جگر شود پیدا
تکبیت شماره ۱۰: ز هم جدا نبود نوش و نیش این گلشن - که وقت چیدن گل، باغبان شود پیدا
تکبیت شماره ۱۱: ز ابر دست ساقی جسم خشکم لاله زاری شد - که در دل هر چه دارد خاک، از باران شود پیدا
تکبیت شماره ۱۲: چنین که همت ما را بلند ساختهاند - عجب که مطلب ما در جهان شود پیدا
تکبیت شماره ۱۳: من آن وحشی غزالم دامن صحرای امکان را - که میلرزم ز هر جانب غباری میشود پیدا
تکبیت شماره ۱۴: گرفتم سهل سوز عشق را اول، ندانستم - که صد دریای آتش از شراری میشود پیدا
تکبیت شماره ۱۵: دل عاشق ز گلگشت چمن آزردهتر گردد - که هر شاخ گلی دامی است مرغ رشته برپا را
تکبیت شماره ۱۶: هوس هر چند گستاخ است، عذرش صورتی دارد - به یوسف میتوان بخشید تقصیر زلیخا را
تکبیت شماره ۱۷: نه بوی گل، نه رنگ لاله از جا میبرد ما را - به گلشن لذت ترک تماشا میبرد ما را
تکبیت شماره ۱۸: مکن تکلیف همراهی به ما ای سیل پا در گل - که دست از جان خود شستن به دریا میبرد ما را
تکبیت شماره ۱۹: چون گل ز ساده لوحی، در خواب ناز بودیم - اشک وداع شبنم بیدار کرد ما را
تکبیت شماره ۲۰: نخل ما را ثمری نیست به جز گرد ملال - طعمه خاک شود هر که فشاند ما را
تکبیت شماره ۲۱: اگر غفلت نهان در سنگ خارا میکند ما را - جوانمردست درد عشق، پیدا میکند ما را
تکبیت شماره ۲۲: ز چشم بد، خدا آن چشم میگون را نگه دارد! - که در هر گردشی مست تماشا میکند ما را
تکبیت شماره ۲۳: به ماه مصر ز یک پیرهن مضایقه کرد - چه چشمداشت دگر از وطن بود ما را؟
تکبیت شماره ۲۴: چو تخم سوخته کز ابر تازه شد داغش - ز باده شد غم و اندوه بیشتر ما را
تکبیت شماره ۲۵: چنان به فکر تو در خویشتن فرو رفتیم - که خشک شد چو سبو دست زیر سر ما را
تکبیت شماره ۲۶: فغان کز پوچ مغزی چون جرس در وادی امکان - سرآمد عمر در فریاد بیفریادرس مارا
تکبیت شماره ۲۷: تا میتوان گرفتن، ای دلبران به گردن - در دست و پا مریزید، خون حلال ما را
تکبیت شماره ۲۸: که میآید به سر وقت دل ما جز پریشانی؟ - که میپرسد بغیر از سیل، راه منزل ما را؟
تکبیت شماره ۲۹: ندارد مزرع ما حاصلی غیر از تهیدستی - توان در چشم موری کرد خرمن حاصل ما را
تکبیت شماره ۳۰: کمان بیکار گردد چون هدف از پای بنشیند - نه از رحم است اگر بر پای دارد آسمان ما را
تکبیت شماره ۳۱: به چشم ظاهر اگر رخصت تماشا نیست - نبسته است کسی شاهراه دلها را
تکبیت شماره ۳۲: نسیم صبح از تاراج گلزار که میآید؟ - که مرغان کاسه دریوزه کردند آشیانها را
تکبیت شماره ۳۳: دل منه بر اختر دولت که در هر صبحدم - مشرق دیگر بود خورشید عالمتاب را
تکبیت شماره ۳۴: عشق در کار دل سرگشته ما عاجزست - بحر نتواند گشودن عقده گرداب را
تکبیت شماره ۳۵: طاعت زهاد را میبود اگر کیفیتی - مهر میزد بر دهن خمیازه محراب را
تکبیت شماره ۳۶: ای گل که موج خندهات از سرگذشته است - آماده باش گریه تلخ گلاب را
تکبیت شماره ۳۷: چشم دلسوزی مدار از همرهان روز سیاه - کز سکندر، خضر مینوشد نهانی آب را
تکبیت شماره ۳۸: عنان به دست فرومایگان مده زنهار - که در مصالح خود خرج میکنند ترا
تکبیت شماره ۳۹: طالعی کو که گشایم در گلزار ترا؟ - مغرب بوسه کنم مشرق گفتار ترا
تکبیت شماره ۴۰: دست از جهان بشوی که اطفال حادثات - افشاندهاند میوه این شاخ پست را
تکبیت شماره ۴۱: دنیا به اهل خویش ترحم نمیکند - آتش امان نمیدهد آتشپرست را
تکبیت شماره ۴۲: شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج - نتوان به گریه شست خط سرنوشت را
تکبیت شماره ۴۳: به دشواری زلیخا داد از کف دامن یوسف - به آسانی من از کف چون دهم دامان فرصت را؟
تکبیت شماره ۴۴: ضیافتی که در آنجا توانگران باشند - شکنجهای است فقیران بیبضاعت را
تکبیت شماره ۴۵: درین زمان که عقیم است جمله صحبتها - کنارهگیر و غنیمت شمار عزلت را
تکبیت شماره ۴۶: در سر مستی گر از زانوی من بالین کنی - بوسه در لعل شراب آلود نگذارم ترا
تکبیت شماره ۴۷: از نگاه خشک، منع چشم من انصاف نیست - دست گل چیدن ندارم، خار دیوارم ترا
تکبیت شماره ۴۸: آنقدر همرهی از طالع خود میخواهم - که پر از بوسه کنم چاه زنخدان ترا!
تکبیت شماره ۴۹: خنده چون مینای می کم کن که چون خالی شدی - میگذارد چرخ بر طاق فراموشی ترا
تکبیت شماره ۵۰: آنچنان کز خط سواد مردمان روشن شود - سرمه گویاتر کند چشم سخنگوی ترا
تکبیت شماره ۵۱: در گشاد کار خود مشکلگشایان عاجزند - شانه نتواند گشودن طره شمشاد را
تکبیت شماره ۵۲: یک ره ای آتش به فریاد سپند من برس - در گره تا چند بندم ناله و فریاد را؟
تکبیت شماره ۵۳: چرخ را آرامگاه عافیت پنداشتم - آشیان کردم تصور، خانه صیاد را
تکبیت شماره ۵۴: دریا بغل گشاده به ساحل نهاد روی - دیگر کدام سیل گسسته است بند را؟
تکبیت شماره ۵۵: می، زیردست خود نکند هوشمند را - پروای سیل نیست، زمین بلند را
تکبیت شماره ۵۶: یوسف ما ز تهیدستی خلق آگاه است - به چه امید به بازار رساند خود را؟
تکبیت شماره ۵۷: هوشمندی که به هنگامه مستان افتد - مصلحت نیست که هشیار نماید خود را
تکبیت شماره ۵۸: راه خوابیده رسانید به منزل خود را - نرساندی تو گرانجان به در دل خود را
تکبیت شماره ۵۹: نهان از پردههای چشم میگریم، نه آن شمعم - که سازم نقل مجلس، گریه مستانه خود را
تکبیت شماره ۶۰: فرو خوردم ز غیرت گریه مستانه خود را - فشاندم در غبار خاطر خود، دانه خود را
تکبیت شماره ۶۱: دربهاران، پوست بر تن پرده بیگانگیست - یا بسوزان یا به می ده جبه و دستار را
تکبیت شماره ۶۲: چشم ترا به سرمه کشیدن چه حاجت است؟ - کوته کن این بهانه دنبالهدار را
تکبیت شماره ۶۳: از همان راهی که آمد: گل، مسافر میشود - باغبان، بیهوده میبندد، در گلزار را
تکبیت شماره ۶۴: چون زندگی بکام بود مرگ مشکل است - پروای باد نیست چراغ مزار را
تکبیت شماره ۶۵: ز دلسیاهی آب حیات میآید - که تشنه سر به بیابان دهد سکندر را
تکبیت شماره ۶۶: شکوه مهر خامشی میخواست گیرد از لبم - ریختم در شیشه باز این باده پرزور را
تکبیت شماره ۶۷: ریشهی نخل کهنسال، از جوان، افزونتر است - بیشتر دلبستگی باشد به دنیا، پیر را
تکبیت شماره ۶۸: در دل آهن کند فریاد مظلومان اثر - ناله از زندانیان افزون بود زنجیر را
تکبیت شماره ۶۹: کشور دیوانگی امروز معمور از من است - من بپا دارم بنای خانه زنجیر را
تکبیت شماره ۷۰: از هایهای گریه من، چون صدای آب - خواب غرور گشت گرانسنگ، ناز را
تکبیت شماره ۷۱: دیدن گل از قفس، بارست بر مرغ چمن - رخنه زندان کند دلگیرتر محبوس را
تکبیت شماره ۷۲: دوام عشق اگر خواهی، مکن با وصل، آمیزش - که آب زندگی هم، میکند خاموش، آتش را
تکبیت شماره ۷۳: این زمان، در زیر بار کوه منت میروم - من؛ که: میدزدیدم از دست نوازش، دوش را
تکبیت شماره ۷۴: یا خم می یا سبو یا خشت یا پیمانه کن - بیش ازین در پا میفکن خاکسار خویش را
تکبیت شماره ۷۵: پرواز من به بال و پر توست، زینهار - مشکن مرا که میشکنی بال خویش را
تکبیت شماره ۷۶: هر سر موی تو از غفلت به راهی میرود - جمع کن پیش از گذشتن کاروان خویش را
تکبیت شماره ۷۷: کاش وقت آمدن واقف ز رفتن میشدم - تا چو نی در خاک میبستم میان خویش را
تکبیت شماره ۷۸: دل را حیات از نفس آرمیده است - بیماری نسیم دهد جان، چراغ را
تکبیت شماره ۷۹: به بوی گل ز خواب بیخودی بیدار شد بلبل - زهی خجلت که معشوقش کند بیدار عاشق را
تکبیت شماره ۸۰: خیرگی دارد ترا محروم ورنه گلرخان - همچو شبنم از هوا گیرند چشم پاک را
تکبیت شماره ۸۱: این زمان بیبرگ و بارم ورنه از جوش ثمر - منت دست نوازش بود بر من سنگ را
تکبیت شماره ۸۲: کم نشد از گریه مستانه، خواب غفلتم - سیل نتوانست کند از جای خود این سنگ را
تکبیت شماره ۸۳: با تهیچشمان چه سازد، نعمت روی زمین؟ - سیری از خرمن نباشد، دیدهی غربال را
تکبیت شماره ۸۴: بر جرم من ببخش که آوردهام شفیع - اشک ندامت و عرق انفعال را
تکبیت شماره ۸۵: ده در شود گشاده، شود بسته چون دری - انگشت، ترجمان زبان است، لال را
تکبیت شماره ۸۶: هرچند، حسن را، خطر از چشم پاک، نیست - پنهان ز آب و آینه کن، آن جمال را
تکبیت شماره ۸۷: از کوه غم اگر چه دو تا گشته قامتم - نشکسته است آبله در زیر پا مرا
تکبیت شماره ۸۸: غافل مشو، که وقتشناسان نوبهار - چون لاله، بر زمین ننهادند، جام را
تکبیت شماره ۸۹: در گردش آورید می لعلفام را - زین بیش خشک لب مپسندید جام را
تکبیت شماره ۹۰: دل چو شد افسرده، از جسم گرانجان پارهای است - رنگ برگ خویش باشد میوههای خام را
تکبیت شماره ۹۱: پای به خواب رفته کوه تحملم - نتوان به تیغ کرد ز دامن جدا مرا
تکبیت شماره ۹۲: بوسه را در نامه میپیچد برای دیگران - آن که میدارد دریغ از عاشقان پیغام را
تکبیت شماره ۹۳: ازان چون موی آتش دیده یک دم نیست آرامم - که آتش طلعتان دارند نبض پیچ و تابم را
تکبیت شماره ۹۴: کسی به موی نیاویخته است خرمن گل - غم میان تو دارد به پیچ و تاب مرا
تکبیت شماره ۹۵: جنون به بادیه پرورده چون سراب مرا - سواد شهر بود آیه عذاب مرا
تکبیت شماره ۹۶: به دامان قیامت پاک نتوان کرد خون من - همین جا پاک کن ای سنگدل با خود حسابم را
تکبیت شماره ۹۷: سیاه در دو جهان باد، روی موی سفید! - که همچو صبح گرانسنگ ساخت خواب مرا
تکبیت شماره ۹۸: نیست ممکن راه شبنم را به رنگ و بو زدن - این کشش از عالم بالاست مجذوب مرا
تکبیت شماره ۹۹: درین ستمکده آن شمع تیره روزم من - که انتظار نسیم سحر گداخت مرا
تکبیت شماره ۱۰۰: مکش ز دست من، آن ساعد نگارین را - که خون ز دست تو، بسیار در دل است، مرا
تکبیت شماره ۱۰۱: جنون دوری من بیش میشود از سنگ - درین ستمکده حال فلاخن است مرا
تکبیت شماره ۱۰۲: گرچه چون آبله بر هر کف پا بوسه زدم - رهروی نیست درین راه که نشکست مرا
تکبیت شماره ۱۰۳: منم آن نخل خزان دیده کز اسباب جهان - هیچ در بار به جز برگ سفر نیست مرا
تکبیت شماره ۱۰۴: همه شب قافله ناله من در راه است - گرچه فریادرسی همچو جرس نیست مرا
تکبیت شماره ۱۰۵: زنگیان دشمن آیینه بیزنگارند - طمع روی دل از تیرهدلان نیست مرا
تکبیت شماره ۱۰۶: روزگاری است که با ریگ روان همسفرم - میروم راه و ز منزل خبری نیست مرا
تکبیت شماره ۱۰۷: گرچه چون سرو تماشاگه اهل نظرم - از جهان جز گره دل ثمری نیست مرا
تکبیت شماره ۱۰۸: آن نفس باخته غواص جگرسوختهام - که به جز آبله دل، گهری نیست مرا
تکبیت شماره ۱۰۹: ز فیض سرمه حیرت درین تماشاگه - یکی شدست چو آیینه خوب و زشت مرا
تکبیت شماره ۱۱۰: درین بساط، من آن آدم سیهکارم - که فکر دانه برآورد از بهشت مرا
تکبیت شماره ۱۱۱: به بوی پیرهن از دوست صلح نتوان کرد - کجا فریب دهد جلوه بهشت مرا؟
تکبیت شماره ۱۱۲: چو برگ، بر سر حاصل نمیتوان لرزید - کجاست سنگ که دل از ثمر گرفت مرا
تکبیت شماره ۱۱۳: میشوم گل، در گریبان خار میافتد مرا - غنچه میگردم، گره در کار میافتد مرا
تکبیت شماره ۱۱۴: بس که دارم انفعال از بیوجودیهای خویش - آب گردم چون کسی از خاک بردارد مرا
تکبیت شماره ۱۱۵: چندان که پا ز کوی خرابات میکشم - آب روان حکم قضا میبرد مرا
تکبیت شماره ۱۱۶: غمگین نیام که خلق، شمارند بد، مرا - نزدیک میکند به خدا، دست رد، مرا
تکبیت شماره ۱۱۷: ز زندگانی خود، چرخ سیر کرد مرا - دم فسرده این پیر، پیر کرد مرا
تکبیت شماره ۱۱۸: گرفت نفس غیور اختیار از دستم - مدد کنید که کافر اسیر کرد مرا
تکبیت شماره ۱۱۹: خانه بر دوشتر از ابر بهاران بودم - لنگر درد تو چون کوه گران کرد مرا
تکبیت شماره ۱۲۰: سبک از عقل به یک رطل گران کرد مرا - صحبت پیر خرابات جوان کرد مرا
تکبیت شماره ۱۲۱: گر چو خورشید به خود تیغ زنم، معذورم - طرفی نیست درین عالم نامرد مرا
تکبیت شماره ۱۲۲: وادی پیموده را از سر گرفتن مشکل است - چون زلیخا، عشق میترسم جوان سازد مرا
تکبیت شماره ۱۲۳: میکنم در جرعه اول سبکبارش ز غم - چون سبو هر کس که بار دوش میسازد مرا
تکبیت شماره ۱۲۴: فیض صبح زندهدل بیش است از دلهای شب - مرگ پیران از جوانان بیشتر سوزد مرا
تکبیت شماره ۱۲۵: برنمیآیم به رنگی، هر زمان، چون نوبهار - سرو آزادم، که دایم، یک قبا باشد مرا
تکبیت شماره ۱۲۶: تا ننوشانم، نگردد در مذاقم خوشگوار - در قدح چون خضر اگر آب بقا باشد مرا
تکبیت شماره ۱۲۷: چون ز دنیا نعمت الوان هوس باشد مرا؟ - خون دل چندان نمییابم که بس باشد مرا
تکبیت شماره ۱۲۸: در طریقت، بار هرکس را که نگرفتم به دوش - چون گشودم چشم بینش، بار بر دل شد، مرا
تکبیت شماره ۱۲۹: قامت خم برد آرام و قرار از جان من - خواب شیرین، تلخ ازین دیوار مایل شد مرا
تکبیت شماره ۱۳۰: نخل امید مرا جز بار دل حاصل نبود - حیف ازان عمری که صرف باغبانی شد مرا
تکبیت شماره ۱۳۱: ز من به نکته رنگین چو لاله قانع شو - که از برای درودن نکشتهاند مرا
تکبیت شماره ۱۳۲: فنای من به نسیم بهانهای بندست - به خاک با سر ناخن نوشتهاند مرا
تکبیت شماره ۱۳۳: نیست جز پاکی دامن، گنهام، چون مه مصر - کو عزیزی، که برون آورد از بند، مرا؟
تکبیت شماره ۱۳۴: فغان، که همچو قلم، نیست از نگونبختی - بهغیر روسیـهی، حاصل از سجود، مرا
تکبیت شماره ۱۳۵: چون گل، درین حدیقه که جای قرار نیست - برگ نشاط، برگ سفر میشود مرا
تکبیت شماره ۱۳۶: نیرنگ چرخ، چون گل رعنا درین چمن - خون دل از پیاله زر میدهد مرا
تکبیت شماره ۱۳۷: مانند لاله، سوخته نانی است روزیم - آن هم فلک به خون جگر میدهد مرا
تکبیت شماره ۱۳۸: روی تلخ دایه نتواند مرا خاموش کرد - طفل بدخویم، شکر در شیر میباید مرا
تکبیت شماره ۱۳۹: از نسیم گل پریشان گردد اوراق حواس - خلوتی چون غنچه تصویر میباید مرا
تکبیت شماره ۱۴۰: برنمیدارد به رغم من، نظر از خاک راه - میفشاند بر زمین جامی که میباید مرا
تکبیت شماره ۱۴۱: گران نیم به خریدار از سبکروحی - به سیم قلب، چو یوسف توان خرید مرا
تکبیت شماره ۱۴۲: ز حسن عاقبت عشق چشم آن دارم - که صبح وصل شود دیده سفید مرا
تکبیت شماره ۱۴۳: پیری مرا به گوشه عزلت دلیل شد - بال شکسته شد به قفس راهبر مرا
تکبیت شماره ۱۴۴: عشقم چنان ربود که دنیا و آخرت - افتاد چون دو قطره اشک از نظر مرا
تکبیت شماره ۱۴۵: بس که دیدم سردمهری از نسیم نوبهار - باده خون مرده شد چون لاله در ساغر مرا
تکبیت شماره ۱۴۶: بر خاطر موج است گران، دیدن ساحل - یارب تو نگه دار ز منزل سفرم را
تکبیت شماره ۱۴۷: عمر شد در گوشمالم صرف، گویا روزگار - میکند ساز از برای محفل دیگر مرا
تکبیت شماره ۱۴۸: پرتو منت کند دلهای روشن را سیاه - میکشد دست حمایت شمع مغرور مرا
تکبیت شماره ۱۴۹: تا در کمند رشته هستی فتادهام - دل خوردن است کار چو عقد گهر مرا
تکبیت شماره ۱۵۰: سیل از ویرانه من شرمساری میبرد - نیست جز افسوس در کف، خانهپرداز مرا
تکبیت شماره ۱۵۱: از نوازش، منت روی زمین دارد به من - چرخ سنگیندل زند گر بر زمین ساز مرا
تکبیت شماره ۱۵۲: میکشم تهمت سجادهی تزویر از خلق - گرچه فرسوده شد از بار سبو، دوش، مرا
تکبیت شماره ۱۵۳: مرا ز کوی خرابات، پای رفتن نیست - مگر به خانه برد محتسب به دوش، مرا
تکبیت شماره ۱۵۴: چنان ز تنگی این بوستان در آزارم - که صبح عید بود روی گلفروش مرا
تکبیت شماره ۱۵۵: گر بدانی چه قدر تشنه دیدار توام - خواهی آمد عرقآلود به آغوش، مرا
تکبیت شماره ۱۵۶: شب زلف سیه افسانه خوابم شده بود - ساخت بیدار دل آن صبح بناگوش مرا
تکبیت شماره ۱۵۷: نکرده بود تماشا هنوز قامت راست - که شد خرام تو سیلاب عقل و هوش مرا
تکبیت شماره ۱۵۸: اگر تپیدن دل ترجمان نمیگردید - که میشناخت درین تیره خاکدان غم را؟
تکبیت شماره ۱۵۹: عشق سازد ز هوس پاک، دل آدم را - دزد چون شحنه شود، امن کند عالم را
تکبیت شماره ۱۶۰: کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟ - بار هر کس بر زمین ماند، بود بر دل مرا
تکبیت شماره ۱۶۱: هر که میبیند چو کشتی بر لب ساحل مرا - مینهد از دوش خود، بار گران بر دل مرا
تکبیت شماره ۱۶۲: چه حاجت است به رهبر که گوشه چشمش - کشد چو سرمه به خویش از هزار میل مرا
تکبیت شماره ۱۶۳: از عزیزان جهان، هرکس به دولت میرسد - آشنایی میشود از آشنایان کم، مرا
تکبیت شماره ۱۶۴: دل چو رو گرداند، برگرداندن او مشکل است - روی دل تا برنگردیدهست، برگردان مرا
تکبیت شماره ۱۶۵: شور و غوغا نبود در سفر اهل نظر - نیست آواز درا، قافلهی شبنم را
تکبیت شماره ۱۶۶: حرصی که داشتم به شکار پریرخان - چون باز، بیش شد ز نظردوختن، مرا
تکبیت شماره ۱۶۷: در بیابانی که از نقش قدم بیش است چاه - با دو چشم بسته میباید سفر کردن مرا
تکبیت شماره ۱۶۸: با چنین سامان حسن، ای غنچهلب، انصاف نیست - از برای بوسهای خون در جگر کردن، مرا
تکبیت شماره ۱۶۹: صورت حال جهان زنگی و من آیینهام - جز کدورت نیست حاصل از دل روشن، مرا
تکبیت شماره ۱۷۰: خون هزار بوسه به دل جوش میزند - از دیدن حنای کف پای او مرا
تکبیت شماره ۱۷۱: خضر آورد برون ز سیاهی گلیم خویش - ای عقل واگذار به سودای او مرا
تکبیت شماره ۱۷۲: میداشت کاش حوصله یک نگاه دور - شوقی که میبرد به تماشای او مرا
تکبیت شماره ۱۷۳: صد کاسه خون اگر چه کشیدم درین چمن - زردی نرفت چون گل رعنا ز رو مرا
تکبیت شماره ۱۷۴: چو گردباد به سرگشتگی برآمدهام - نمیرود دل گمره به هیچ راه مرا
تکبیت شماره ۱۷۵: هزار لطف طمع داشتم ز سادهدلی - نکرد چشم تو ممنون به یک نگاه مرا
تکبیت شماره ۱۷۶: آشنایی به کسی نیست درین خانه مرا - نظر از جمع به شمع است چو پروانه مرا
تکبیت شماره ۱۷۷: کو عشق تا به هم شکند هستی مرا - ظاهر کند به عالمیان پستی مرا
تکبیت شماره ۱۷۸: تا آتش از دلم نکشد شعله چون چنار - باور نمیکنند تهیدستی مرا
تکبیت شماره ۱۷۹: چون فلاخن کز وصال سنگ دستافشان شود - میدهد رطل گران از غم سبکباری مرا
تکبیت شماره ۱۸۰: با دل بی آرزو، بر دل گرانم یار را - آه اگر میبود در خاطر تمنایی مرا
تکبیت شماره ۱۸۱: غم عالم فراوان است و من یک غنچهدل دارم - چسان در شیشه ساعت کنم ریگ بیابان را؟
تکبیت شماره ۱۸۲: اگر تو دامن خود را به دست ما ندهی - ز دست ما نگرفته است کس گریبان را
تکبیت شماره ۱۸۳: چنان شد عام در ایام ما ذوق گرفتاری - که آزادی کند دلگیر، اطفال دبستان را
تکبیت شماره ۱۸۴: بنه بر طاق نسیان زهد را چون شیشه خالی - درین موسم که سنگ از لاله جام آورد مستان را
تکبیت شماره ۱۸۵: به هشیاران فشان این دانه تسبیح را زاهد - که ابر از رشته باران به دام آورد مستان را
تکبیت شماره ۱۸۶: مکرر بود وضع روز و شب، آن ساقی جانها - ز زلف و عارض خود، صبح و شام آورد مستان را
تکبیت شماره ۱۸۷: چو شد زهر، عادت، مضرت نبخشد - به مرگ آشنا کن، بهتدریج، جان را
تکبیت شماره ۱۸۸: ز زندگی چه به کرکس رسد جز مردار؟ - چه لذت است ز عمر دراز، نادان را؟
تکبیت شماره ۱۸۹: ز جسم، جان گنهکار را، ملالی نیست - که: دلپذیر کند، بیم قتل، زندان را
تکبیت شماره ۱۹۰: ز گریه ابر سیه میشود سفید آخر - بس است اشک ندامت سیاهکاران را
تکبیت شماره ۱۹۱: ازان ز داغ نهان پرده برنمیدارم - که دست و دل نشود سرد، لالهکاران را
تکبیت شماره ۱۹۲: نسیم ناامیدی بد ورق گرداندنی دارد - مکن نومید از درگاه خود امیدواران را
تکبیت شماره ۱۹۳: همین است پیغام گلهای رعنا - که یک کاسه کن نوبهار و خزان را
تکبیت شماره ۱۹۴: نخلی که از ثمر نیست، جز سنگ در کنارش - باد مراد داند، دمسردی خزان را
تکبیت شماره ۱۹۵: کار موقوف به وقت است، که چون وقت رسید - خوابی از بند رهانید مه کنعان را
تکبیت شماره ۱۹۶: امید من به خاموشی، یکی ده گشت تا دیدم - که سامان میدهد دست از اشارت، کار لالان را
تکبیت شماره ۱۹۷: گوشی نخراشد ز صدای جرس ما - ما قافله ریگ روانیم جهان را
تکبیت شماره ۱۹۸: به ما حرارت دوزخ چه میتواند کرد؟ - اگر ز ما نستانند چشم گریان را
تکبیت شماره ۱۹۹: مرا، از صافی مشرب، ز خود دانند، هر قومی - که: هر ظرفی، به رنگ خود برآرد، آب روشن را
تکبیت شماره ۲۰۰: چه حاجت است به خال آن بیاض گردن را؟ - ستاره نقطه سهوست صبح روشن را
تکبیت شماره ۲۰۱: دلم هر لحظه از داغی به داغ دیگر آویزد - چو بیماری که گرداند ز تاب درد بالین را
تکبیت شماره ۲۰۲: ز افتادگی، به مسند عزت رسیده است - یوسف، کند چگونه فراموش، چاه را؟
تکبیت شماره ۲۰۳: غافلان را، گوش، بر آواز طبل رحلت است - هر تپیدن، قاصدی باشد، دل آگاه را
تکبیت شماره ۲۰۴: دلت ای غنچه محال است سبکبار شود - تا نریزی ز بغل این زر اندوخته را
تکبیت شماره ۲۰۵: دعوی سوختگی پیش من ای لاله مکن - میشناسد دل من بوی دل سوخته را
تکبیت شماره ۲۰۶: غم مردن نبود جان غم اندوخته را - نیست از برق خطر مزرعه سوخته را
تکبیت شماره ۲۰۷: چه قدر راه به تقلید توان پیمودن؟ - رشته کوتاه بود مرغ نوآموخته را
تکبیت شماره ۲۰۸: سینهها را، خامشی، گنجینهی گوهر کند - یاد دارم از صدف، این نکتهی سربسته را
تکبیت شماره ۲۰۹: در دیار عشق، کس را دل نمیسوزد به کس - از تب گرم است اینجا شمع بالین خسته را
تکبیت شماره ۲۱۰: ساده لوحان جنون از بیم محشر فارغند - بیم رسوایی نباشد نامه ننوشته را
تکبیت شماره ۲۱۱: زود گردد چهرهی بیشرم، پامال نگاه - میرود گلشن به غارت، باغبان خفته را
تکبیت شماره ۲۱۲: عالم از افسردگان یک چشم خواب آلود شد - کو قیامت تا برانگیزد جهان خفته را؟
تکبیت شماره ۲۱۳: شد ره خوابیده بیدار و همان آسودهاند - برده گویا خواب مرگ این همرهان خفته را
تکبیت شماره ۲۱۴: بپذیر عذر بادهکشان را، که همچو موج - در دست خویش نیست عنان، آب برده را
تکبیت شماره ۲۱۵: مشمر ز عمر خود، نفس ناشمرده را - دفتر مساز، این ورق بادبرده را
تکبیت شماره ۲۱۶: میکند باد مخالف، شور دریا را زیاد - کی نصیحت میدهد تسکین، دل آزرده را؟
تکبیت شماره ۲۱۷: ساحلی نیست به جز دامن صحرای عدم - خس و خاشاک به دریای وجود آمده را
تکبیت شماره ۲۱۸: گریه بسیار بود، نو به وجود آمده را - خاک زندان بود از چرخ فرود آمده را
تکبیت شماره ۲۱۹: عیدست مرگ، دست به هستی فشانده را - پروای باد نیست چراغ نشانده را
تکبیت شماره ۲۲۰: چند باشم زان رخ مستور، قانع با خیال ؟ - در گریبان تا به کی ریزم گل ناچیده را؟
تکبیت شماره ۲۲۱: شبنم ز باغبان نکشد منت وصال - معشوق در کنار بود پاک دیده را
تکبیت شماره ۲۲۲: آسمان، آسوده است از بیقراریهای ما - گریهی طفلان، نمیسوزد دل گهواره را
تکبیت شماره ۲۲۳: چون آمدی به کوی خرابات بیطلب - بر طاق نه صلاح و فرود آر شیشه را
تکبیت شماره ۲۲۴: شاید به جوی رفته کند آب بازگشت - چون شد تهی ز باده، مبین خوار شیشه را
تکبیت شماره ۲۲۵: عقل میزان تفاوت در میان میآورد - عشق در یک پله دارد کعبه و بتخانه را
تکبیت شماره ۲۲۶: شد جهان در چشم من، از رفتن جانان، سیاه - برد با خود، میهمان من، چراغ خانه را
تکبیت شماره ۲۲۷: میل دل، با طاق ابروی بتان، امروز نیست - کج بنا کردند از اول، قبلهی این خانه را
تکبیت شماره ۲۲۸: آسمانها، در شکست من، کمرها بستهاند - چون نگه دارم من از نه آسیا، یک دانه را؟
تکبیت شماره ۲۲۹: از خرابی، چون نگه دارم دل دیوانه را؟ - سیل، یک مهمان ناخواندهست، این ویرانه را
تکبیت شماره ۲۳۰: حسن و عشق پاک را شرم و حیا در کار نیست - پیش مردم شمع در بر میکشد پروانه را
تکبیت شماره ۲۳۱: رحم کن بر ما سیـهبختان، که: با آن سرکشی - شمع، در شبها، بهدست آرد، دل پروانه را
تکبیت شماره ۲۳۲: کم نشد از گریه اندوهی که در دل داشتم - پاک نتوان کرد با دامان تر آیینه را
تکبیت شماره ۲۳۳: دریاب اگر اهل دلی، پیشتر از صبح - چون غنچه نشکفته نسیم سحری را
تکبیت شماره ۲۳۴: خمارآلودهی یوسف، به پیراهن نمیسازد - ز پیش چشم من بردار، این مینای خالی را
تکبیت شماره ۲۳۵: مه نو مینماید گوشه ابرو، تو هم ساقی - چو گردون بر سر چنگ آر آن جام هلالی را
تکبیت شماره ۲۳۶: جان محال است که در جسم بود فارغبال - خواب آشفته بود مردم زندانی را
تکبیت شماره ۲۳۷: عنان سیل را هرگز شکست پل نمیگیرد - نگردد قد خم مانع، شتاب زندگانی را
تکبیت شماره ۲۳۸: حیات جاودان، بیدوستان، مرگیست پابرجا - بهتنهایی مخور، چون خضر، آب زندگانی را
تکبیت شماره ۲۳۹: به امیدی که چون باد بهار از در درون آیی - چو گل، در دست خود داریم، نقد زندگانی را
تکبیت شماره ۲۴۰: شود آسان، دل از جان برگرفتن، در کهنسالی - که در فصل خزان، برگ، از هوا گیرد، جدایی را
تکبیت شماره ۲۴۱: سزای توست چون گل گریه تلخ پشیمانی - که گفت ای غنچه غافل، دهن پیش صبا بگشا؟
تکبیت شماره ۲۴۲: شکایتنامهی ما، سنگ را، در گریه میآرد - مهیای گرستن شو؛ دگر، مکتوب ما بگشا
تکبیت شماره ۲۴۳: میان اگر نکنی باز، اختیار از توست - به حق خنده گل کز جبین گره بگشا!
تکبیت شماره ۲۴۴: با نامرادی از همه کس زخم میخوریم - این وای اگر سپهر رود بر مراد ما
تکبیت شماره ۲۴۵: در رزمگه، برهنه چو شمشیر، میرویم - در دست دشمن است، سلاح نبرد ما
تکبیت شماره ۲۴۶: تا دور ازان لب شکرین همچو نی شدیم - ترجیع بند ناله بود، بند بند ما
تکبیت شماره ۲۴۷: شیوهی ما سختجانان، نیست اظهار ملال - لالهها، بیداغ میرویند، از کهسار ما
تکبیت شماره ۲۴۸: گریه بر حال کسان، بیشتر از خود داریم - بر مراد دگران سیر کند، اختر ما
تکبیت شماره ۲۴۹: یارب، که دعا کرد، که چون قافلهی موج - آسایش منزل نبود در سفر ما؟
تکبیت شماره ۲۵۰: مادر، از فرزند ناهموار، خجلت میکشد - خاک، سر بالا نیارد کرد، از تقصیر ما
تکبیت شماره ۲۵۱: همطالع بیدیم، درین باغ، که باشد - سر پیشفکندن، ثمر پیشرس ما
تکبیت شماره ۲۵۲: گردبادی را که میبینی درین دامان دشت - روح مجنون است میآید به استقبال ما
تکبیت شماره ۲۵۳: اینجا که منام، قیمت دل، هر دو جهان است - آنجا که تویی، در چه حساب است، دل ما؟
تکبیت شماره ۲۵۴: هرچند، از بلای خدا میرمند، خلق - دل را به آن بلای خدا دادهایم، ما
تکبیت شماره ۲۵۵: هستی ز ما مجوی، که در اولین نفس - این گرد را، به باد فنا دادهایم، ما
تکبیت شماره ۲۵۶: چون، بر زبان، حدیث خداترسی آوریم؟ - ترک قدح، ز بیم عسس کردهایم، ما!
تکبیت شماره ۲۵۷: بار گران، سبک به امید فکندن است - عمری است بر امید عدم زندهایم ما
تکبیت شماره ۲۵۸: روشن شود چراغ دل ما، ز یکدگر - چون رشتههای شمع، بههم زندهایم، ما
تکبیت شماره ۲۵۹: نارساییهای طالع مانع است از اتحاد - ورنه با موی میان یار همتابیم ما
تکبیت شماره ۲۶۰: بر دلی ننشیند از گفتار ما، هرگز، غبار - ماهیان بیزبان عالم آبیم، ما
تکبیت شماره ۲۶۱: چون حباب از یکدلان باده نابیم ما - از هواداران پابرجای این آبیم ما
تکبیت شماره ۲۶۲: بلبلان در راه ما بیهوده میریزند خار - دیدهای از دامن گل پاکتر داریم ما
تکبیت شماره ۲۶۳: از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟ - چون مه کنعان عزیزی در سفر داریم ما
تکبیت شماره ۲۶۴: هرکه پا کج میگذارد، ما دل خود میخوریم - شیشهی ناموس عالم در بغل داریم، ما
تکبیت شماره ۲۶۵: صاحب نامند از ما عالم و ما تیرهروز - طالع برگشته نقش نگین داریم ما
تکبیت شماره ۲۶۶: هیچ کس را دل نمیسوزد به درد ما، مگر - در سواد آفرینش، چشم بیماریم ما؟
تکبیت شماره ۲۶۷: آنچه ما از دلسیاهی، با جوانی کردهایم - هرچه با ما میکند پیری، سزاواریم، ما
تکبیت شماره ۲۶۸: نیست در طینت جدایی عاشق و معشوق را - شمع از خاکستر پروانه میریزیم ما
تکبیت شماره ۲۶۹: از شبیخون خمار صبحدم آسودهایم - مستی دنباله دار چشم خوبانیم ما
تکبیت شماره ۲۷۰: چشم ما، چون زاهدان، بر میوهی فردوس، نیست - تشنهی بویی از آن سیب زنخدانیم، ما
تکبیت شماره ۲۷۱: از حجاب عشق، نتوانیم بالا کرد، سر - در تماشاگاه لیلی، بید مجنونیم، ما
تکبیت شماره ۲۷۲: با رفیقان موافق، بند و زندان گلشن است - هر که شد دیوانه، چون زنجیر همپاییم ما
تکبیت شماره ۲۷۳: در گرفتاری، ز بس ثابتقدم افتادهایم - برنخیزد ناله از زنجیر، در زندان ما
تکبیت شماره ۲۷۴: فیض ما دیوانگان کم نیست از ابر بهار - خوشه بندد دانه زنجیر در زندان ما
تکبیت شماره ۲۷۵: رزق ما، آید بهپای میهمان، از خوان غیب - میزبان ماست، هرکس میشود مهمان ما
تکبیت شماره ۲۷۶: از بال و پر غبار تمنا فشاندهایم - بر شاخ گل گران نبود آشیان ما
تکبیت شماره ۲۷۷: روزگاری است که در دیر مغان میریزد - آب بر دست سبو، گریه مستانه ما
تکبیت شماره ۲۷۸: نسیم صبح فنا، تیغ بر کف، استادهست - نفس چگونه برآرد، چراغ هستی ما؟
تکبیت شماره ۲۷۹: «پیری» و «طفلمزاجی»، بههم آمیختهایم - تا شب مرگ، به آخر نرسد، بازی ما
تکبیت شماره ۲۸۰: غنچه دلگیر ما را برگ شکرخند نیست - ای نسیم عافیت، شبگیر کن از کوی ما
تکبیت شماره ۲۸۱: هرچند دیدهها را، نادیده میشماری - هرجا که پاگذاری، فرش است، دیدهی ما
تکبیت شماره ۲۸۲: گفتیم: وقت پیری، در گوشهای نشینیم - شد تازیانهی حرص، قد خمیدهی ما
تکبیت شماره ۲۸۳: خوش بود، در قدم صافدلان، جاندادن - کاش، در پای خم می، شکند شیشهی ما
تکبیت شماره ۲۸۴: ما از تو جداییم، به صورت، نه به معنی - چون فاصلهی بیت بود، فاصلهی ما
تکبیت شماره ۲۸۵: مهره گل، پی بازیچه اطفال خوش است - دل صد پاره بود سبحه صد دانه ما
تکبیت شماره ۲۸۶: تیره روزیم، ولی شب همه شب میسوزد - شمع کافوری مهتاب به ویرانه ما
تکبیت شماره ۲۸۷: تو پا به دامن منزل بکش که تا دامن - هزار مرحله دارد شکستهپایی ما
تکبیت شماره ۲۸۸: دولت بیدار، اگر یکچند بیخوابی کشید - کرد در ایام بخت ما، قضای خوابها
تکبیت شماره ۲۸۹: مرا از قید مذهبها، برون آورد، عشق او - که چون خورشید طالع شد، نهان گردند، کوکبها
تکبیت شماره ۲۹۰: به یک کرشمه که در کار آسمان کردی - هنوز میپرد از شوق، چشم کوکبها
تکبیت شماره ۲۹۱: گفتوگوی کفر و دین، آخر به یکجا میکشد - خواب، یک خواب است و؛ باشد مختلف، تعبیرها
تکبیت شماره ۲۹۲: بر کلاه خود حبابآسا چه میلرزی، که شد - تاج شاهان، مهره بازیچه تقدیرها
تکبیت شماره ۲۹۳: تا کرد ترک می دلم، یک شربت آب خوش نخورد - بیمار شد طفل یتیم، از اختلاف شیرها
تکبیت شماره ۲۹۴: نمیبود اینقدر خواب غرور دلبران، سنگین - اگر میداشت آوازی، شکست شیشهی دلها
تکبیت شماره ۲۹۵: دلم به پاکی دامان غنچه میلرزد - که بلبلان، همه مستاند و؛ باغبان، تنها
تکبیت شماره ۲۹۶: صحبت غنیمت است به هم چون رسیدهایم - تا کی دگر به هم رسد این تختهپارهها
تکبیت شماره ۲۹۷: نیست صائب ملک تنگ بیغمی جای دو شاه - زین سبب طفلان جدل دارند با دیوانهها
تکبیت شماره ۲۹۸: چو فرد آینه، با کاینات، یکرو باش - که شد سیاه، رخ کاغذ، از دوروییها
تکبیت شماره ۲۹۹: جز اینکه داد سر خویش را به باد، حباب - چه طرف بست، ندانم، ز پوچگوییها؟
تکبیت شماره ۳۰۰: چنان که: شیر، کند خواب طفل را، شیرین - فزود، غفلت من، از سفیدموییها
تکبیت شماره ۳۰۱: نمیخلد به دلی ناله شکایت من - شکست شیشه من بیصداست همچو حباب
تکبیت شماره ۳۰۲: از رخات، آیینه را، خوشدولتی، رو داده است - در درون خانهاش، ماه است و؛ بیرون، آفتاب!
تکبیت شماره ۳۰۳: بهشت بر مژه تصویر میکند مهتاب - پیاله را قدح شیر میکند مهتاب
تکبیت شماره ۳۰۴: فروغ صحبت روشندلان غنیمت دان - پیاله گیر که شبگیر میکند مهتاب
تکبیت شماره ۳۰۵: ایمنی جستم ز ویرانی، ندانستم که چرخ - گنج خواهد خواست جای باج ازین ملک خراب
تکبیت شماره ۳۰۶: شاه و گدا، به دیدهی دریادلان، یکی است - پوشیده است، پست و بلند زمین، در آب
تکبیت شماره ۳۰۷: از چشم نیممست تو با یک جهان شراب - ما صلح میکنیم به یک سرمه دان شراب !
تکبیت شماره ۳۰۸: من در حجاب عشقم و او در نقاب شرم - ای وای اگر قدم ننهد در میان شراب
تکبیت شماره ۳۰۹: به احتیاط ز دست خضر پیاله بگیر - مباد آب حیاتت دهد به جای شراب !
تکبیت شماره ۳۱۰: مجوی در سفر بیخودی مقام از من - که در محیط، کمر باز میکند سیلاب
تکبیت شماره ۳۱۱: بود ز وضع جهان، هایهای گریهی من - ز سنگلاخ، فغان ساز میکند، سیلآب
تکبیت شماره ۳۱۲: من آن شکسته بنایم درین خراب آباد - که در خرابی من ناز میکند سیلاب
تکبیت شماره ۳۱۳: اهل همت را، مکرر دردسر دادن، خطاست - آرزوی هر دو عالم را، از او، یکجا طلب!
تکبیت شماره ۳۱۴: آبرو در پیش ساغر ریختن دونهمتی است - گردنی کج میکنی، باری می از مینا طلب
تکبیت شماره ۳۱۵: معیار دوستان دغل، روز حاجت است - قرضی، بهرسم تجربه، از دوستان طلب
تکبیت شماره ۳۱۶: خاکیان پاک طینت، دانه یک سبحهاند - هرکه یک دل را نوازش کرد، عالم را نواخت
تکبیت شماره ۳۱۷: واسوختگی شیوه ما نیست، و گرنه - از یک سخن سرد، دل ناز توان سوخت
تکبیت شماره ۳۱۸: خودنمایی نیست کار خاکساران، ور نه من - مشت خونی میتوانستم به پای دار ریخت
تکبیت شماره ۳۱۹: بس که گشتم مضطرب از لطف بیاندازهاش - تا به لب بردن، تمام این ساغر سرشار ریخت
تکبیت شماره ۳۲۰: صد عقده، زهد خشک، به کارم فکنده بود - ذکرش بهخیر باد، که تسبیح من، گسیخت!
تکبیت شماره ۳۲۱: دست بر هر چه فشاندم به رگ جان آویخت - دامن از هر چه کشیدم به گریبان آویخت
تکبیت شماره ۳۲۲: گفتم از وادی غفلت قدمی بردارم - کوهم از پای گرانخواب به دامان آویخت
تکبیت شماره ۳۲۳: همین نه خانه ما در گذار سیلاب است - بنای زندگی خضر نیز بر آب است
تکبیت شماره ۳۲۴: در عالم فانی که بقا پا به رکاب است - گر زندگی خضر بود، نقش بر آب است
تکبیت شماره ۳۲۵: دارد خط پاکی به کف از سادهدلیها - دیوانه ما را چه غم از روز حساب است ؟
تکبیت شماره ۳۲۶: چون کوه، بزرگان جهان، آنچه به سائل - بیمنت و بیفاصله بخشند، جواب است!
تکبیت شماره ۳۲۷: اگر چه موی سفیدست صبح آگاهی - به چشم نرم تو بیدرد، پرده خواب است
تکبیت شماره ۳۲۸: از مردم دنیا، طمع هوش، مدارید - بیداری این طایفه خمیازه خواب است
تکبیت شماره ۳۲۹: در دست دیگران بود آزاد کردنم - در چارسوی دهر، دلم طفل مکتب است
تکبیت شماره ۳۳۰: چشم، از برای روی عزیزان، بود به کار - یعقوب را به دیده بینا چه حاجت است ؟
تکبیت شماره ۳۳۱: از بهار نوجوانی، آنچه برجا مانده است - در بساط من، همین خواب گران غفلت است!
تکبیت شماره ۳۳۲: ذوق نظاره گل در نگه پنهان است - ای مقیمان چمن، رخنه دیوار کجاست ؟
تکبیت شماره ۳۳۳: دخل جهان سفله نگردد به خرج کم - چندان که میبرند به خاک، آرزو به جاست
تکبیت شماره ۳۳۴: خار خاری به دل از عمر سبکرو مانده است - مشت خار و خسی از سیل به ویرانه به جاست
تکبیت شماره ۳۳۵: شب که صحبت به حدیث سر زلف تو گذشت - هر که برخاست زجا، سلسله بر پا برخاست !
تکبیت شماره ۳۳۶: کرد تسلیم به من مسند بیتابی را - هر سپندی که درین انجمن از جا برخاست
تکبیت شماره ۳۳۷: برسان زود به من کشتی می را ساقی - که عجب ابر تری باز ز دریا برخاست !
تکبیت شماره ۳۳۸: رفتن از عالم پرشور، به از آمدن است - غنچه، دلتنگ به باغ آمد و؛ خندان، برخاست!
تکبیت شماره ۳۳۹: کدام راه زد این مطرب سبک مضراب ؟ - که هوش از سر من آستینفشان برخاست
تکبیت شماره ۳۴۰: در چشم پاکبازان، آن دلنواز، پیداست - آیینه، صاف چون شد، آیینهساز، پیداست!
تکبیت شماره ۳۴۱: غیر از خدا که هرگز، در فکر او نبودی - هر چیز از تو گم شد، وقت نماز پیداست
تکبیت شماره ۳۴۲: عتاب و لطف ز ابروی گلرخان پیداست - صفای هر چمن از روی باغبان پیداست
تکبیت شماره ۳۴۳: مرا که خرمن گل در کنار میباید - ازین چه سود که دیوار گلستان پیداست ؟
تکبیت شماره ۳۴۴: دل آزاده درین باغ اقامت نکند - وحشت سرو ز برچیدن دامان پیداست
تکبیت شماره ۳۴۵: به خموشی نشود راز محبت مستور - چه زنی مهر بر آن نامه که مضمون پیداست ؟
تکبیت شماره ۳۴۶: بی طراوت نشود سرو جوانی که تراست - در شکر خواب بهارست خزانی که تراست
تکبیت شماره ۳۴۷: حرف حق گرچه بلندست زمن چون منصور - سر دارست بسامانتر ازین سر که مراست
تکبیت شماره ۳۴۸: هرکه افتاد، ز افتادگی، ایمن گردد - چه کند سیل، به دیوار خرابی که مراست؟
تکبیت شماره ۳۴۹: بحر، روشنگر آیینه سیلاب بود - پیش رحمت چه بود گرد گناهی که مراست ؟
تکبیت شماره ۳۵۰: بید مجنونیم در بستانسرای روزگار - سر به پیش انداختن از شرم، بار ما بس است
تکبیت شماره ۳۵۱: اظهار عشق را، به زبان، احتیاج نیست - چندان که شد نگه به نگه آشنا، بس است!
تکبیت شماره ۳۵۲: استادهاند بر سر پا شعلهها تمام - امشب کدام سوخته مهمان آتش است ؟
تکبیت شماره ۳۵۳: نیست، بازآمدن از فکروخیال تو، مرا - با رفیقان موافق، سفر دور، خوش است!
تکبیت شماره ۳۵۴: پیشی قافله ما به سبکباری نیست - هرکه برداشته بار از دگران، در پیش است!
تکبیت شماره ۳۵۵: ز خم، طلوع سهیل شراب، نزدیک است - ز کوه، سرزدن آفتاب، نزدیک است
تکبیت شماره ۳۵۶: به هر چه دست زنی، میتوان خمار شکست - زمین میکده ما به آب نزدیک است
تکبیت شماره ۳۵۷: ناله سوخته جانان به اثر نزدیک است - دست خورشید به دامان سحر نزدیک است
تکبیت شماره ۳۵۸: کار آتش کند آبی که به تلخی بخشند - ورنه دریا به من تشنه جگر نزدیک است
تکبیت شماره ۳۵۹: در پایه خود، هیچ کسی خرد نباشد - تا جغد بود ساکن ویرانه، بزرگ است
تکبیت شماره ۳۶۰: بس که با سنگ ز سختی دل من یکرنگ است - سنگ بر شیشه من، شیشه زدن بر سنگ است
تکبیت شماره ۳۶۱: حفظ صورت میتوان کردن، به ظاهر، در نماز - روی دل را، جانب محراب کردن، مشکل است!
تکبیت شماره ۳۶۲: مست نتوان کرد زاهد را، به صد جام شراب - این زمین خشک را، سیرابکردن، مشکل است!
تکبیت شماره ۳۶۳: میتوان بر خود گوارا کرد مرگ تلخ را - زندگانی را به خود هموار کردن مشکل است
تکبیت شماره ۳۶۴: گفتوگوی اهل غفلت، قابلتأویل نیست - خواب پای خفته را، تعبیرکردن، مشکل است!
تکبیت شماره ۳۶۵: با خیال خشک، تا کی، سر به یک بالین نهم؟ - دست در آغوش با تصویر کردن، مشکل است!
تکبیت شماره ۳۶۶: نیست از مستی، زنم گر شیشه خالی به سنگ - جلوه گاه یار را بی یار دیدن مشکل است
تکبیت شماره ۳۶۷: عشق از ره تکلیف به دل پا نگذارد - سیلاب نپرسد که در خانه کدام است
تکبیت شماره ۳۶۸: گر چاک گریبان، نکند راهنمایی - طفلان، چه شناسند که دیوانه کدام است؟
تکبیت شماره ۳۶۹: از بس کتاب در گرو باده کردهایم - امروز خشت میکدهها از کتاب ماست !
تکبیت شماره ۳۷۰: یک نقطه انتخاب نکرده است هیچ کس - خال بیاض گردن او انتخاب ماست
تکبیت شماره ۳۷۱: در ظاهر اگر شهپر پرواز نداریم - افشاندن دست از دو جهان، بالوپر ماست
تکبیت شماره ۳۷۲: روشن شود از ریختن اشک، دل ما - ابریم که روشنگر ما در جگر ماست
تکبیت شماره ۳۷۳: احوال خود به گریه ادا میکنیم ما - مژگان چو طفل بسته زبان ترجمان ماست
تکبیت شماره ۳۷۴: تنها نهایم در ره دور و دراز عشق - آوارگی چو ریگ روان همعنان ماست
تکبیت شماره ۳۷۵: پرستشی که مدام است، می پرستی ماست - شبی که صبح ندارد سیاه مستی ماست
تکبیت شماره ۳۷۶: نیست پروای عدم، دلزدهی هستی را - از قفس، مرغ به هرجا که رود، بستان است
تکبیت شماره ۳۷۷: پیالهای که ترا وارهاند از هستی - اگر به هر دو جهان میدهند، ارزان است
تکبیت شماره ۳۷۸: از شب بخت سیاهم صبح امیدی نزاد - حرف خواب آلودگان است این که شب آبستن است
تکبیت شماره ۳۷۹: غافل مشو ز مرگ، که در چشم اهل هوش - موی سپید، رشتهبهانگشتبستن است
تکبیت شماره ۳۸۰: کفاره شرابخوریهای بیحساب - هشیار در میانه مستان نشستن است
تکبیت شماره ۳۸۱: روشندلان همیشه سفر در وطن کنند - استاده است شمع و همان گرم رفتن است
تکبیت شماره ۳۸۲: در محرم تا چه خونها در دل مردم کند - محنت آبادی که عیدش در بدر گردیدن است
تکبیت شماره ۳۸۳: میشوم من داغ، هر کس را که میسوزد فلک - از چراغ دیگران غمخانه من روشن است
تکبیت شماره ۳۸۴: جوی شیر از جگر سنگ بریدن، سهل است - هرکه بر پای هوس تیشه زند، کوهکن است
تکبیت شماره ۳۸۵: سیل درمانده کوتاهی دیوار من است - بی سرانجامی من خانه نگهدار من است
تکبیت شماره ۳۸۶: دوستان آینه صورت احوال همند - من خراب توام و چشم تو بیمار من است
تکبیت شماره ۳۸۷: از خون چو داغ لاله حصار دل من است - هر جا که بوی خون شنوی منزل من است
تکبیت شماره ۳۸۸: با پاکدامنان نظری هست حسن را - تا آفتاب سرزده، در خانه من است
تکبیت شماره ۳۸۹: ناله مظلوم در ظالم سرایت میکند - زین سبب در خانه زنجیر دایم شیون است
تکبیت شماره ۳۹۰: درین دو هفته که مهمان این چمن شدهای - به خنده لب مگشا، روزگار گلچین است
تکبیت شماره ۳۹۱: خزان ز غنچه تصویر، راست میگذرد - همیشه جمع بود خاطری که غمگین است
تکبیت شماره ۳۹۲: به قرب گلعذاران دل مبندید - وصیت نامه شبنم همین است
تکبیت شماره ۳۹۳: غربت مپسندید که افتید به زندان - بیرون ز وطن پا مگذارید که چاه است
تکبیت شماره ۳۹۴: تیره بختیهای ما از پستی اقبال نیست - از بلندی شمع ما پرتو به دور انداخته است
تکبیت شماره ۳۹۵: بر حسن زودسیر بهار، اعتماد نیست - شبنم، به روی گل، به امانت نشسته است
تکبیت شماره ۳۹۶: از حال دل مپرس که با اهل عقل چیست - دیوانهای میانه طفلان نشسته است
تکبیت شماره ۳۹۷: خواهد ثواب بت شکنان یافت روز حشر - سنگین دلی که توبه مارا شکسته است!
تکبیت شماره ۳۹۸: پیوسته است سلسلهی موجها به هم - خود را شکسته، هرکه دل ما شکسته است
تکبیت شماره ۳۹۹: غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما - کاین مرغ پرشکسته قفسها شکسته است
تکبیت شماره ۴۰۰: جام شراب، مرهم دلهای خسته است - خورشید، مومیایی ماه شکسته است
تکبیت شماره ۴۰۱: صد بیابان در میان دارند از بی نسبتی - گر به ظاهر کوه با صحرا به هم پیوسته است
تکبیت شماره ۴۰۲: خنده بیجاست برق گریه بی اختیار - اشک تلخ و قهقه مینا به هم پیوسته است
تکبیت شماره ۴۰۳: جز روی او که در عرق شرم غوطه زد - یک برگ گل هزار نگهبان نداشته است
تکبیت شماره ۴۰۴: کنعان ز آب دیده یعقوب شد خراب - ابر سفید اینهمه باران نداشته است
تکبیت شماره ۴۰۵: غافل است از جنبش بی اختیار نبض خویش - آن که پندارد که در دست اختیاری داشته است
تکبیت شماره ۴۰۶: گردن مکش ز تیغ شهادت که این زلال - از جویبار ساقی کوثر گذشته است
تکبیت شماره ۴۰۷: از ما سراغ منزل آسودگی مجو - چون باد، عمر ما به تکاپو گذشته است
تکبیت شماره ۴۰۸: این گردباد نیست که بالا گرفته است - از خود رمیدهای است که صحرا گرفته است
تکبیت شماره ۴۰۹: غم پوشش برونم را گرفته است - خیال نان درونم را گرفته است
تکبیت شماره ۴۱۰: ز فکر جامه و نان چون برآیم ؟ - که بیرون و درونم را گرفته است
تکبیت شماره ۴۱۱: از دست رستخیز حوادث کجا رویم ؟ - ما را میان بادیه باران گرفته است
تکبیت شماره ۴۱۲: برگرد به میخانه ازین توبه ناقص - تا پیر خرابات به راهت نگرفته است
تکبیت شماره ۴۱۳: یک دلشده در دام نگاهت نگرفته است - در هاله آغوش، چو ماهت نگرفته است
تکبیت شماره ۴۱۴: خمیازه نشاط است، روی گشاده گل - ورنه که از ته دل، در این جهان شکفته است ؟
تکبیت شماره ۴۱۵: سپهر خون به دلم میکند، نمیداند - که آبروی سفال شکسته از باده است
تکبیت شماره ۴۱۶: هست امید زیستن از بام چرخ افتاده را - وای بر آن کس کز اوج اعتبار افتاده است
تکبیت شماره ۴۱۷: سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است - گل چو تقویم کهن از اعتبار افتاده است
تکبیت شماره ۴۱۸: سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است - توبه را آتش به جان از لاله زار افتاده است
تکبیت شماره ۴۱۹: نه لباس تندرستی، نه امید پختگی - میوه خامم به سنگ از شاخسار افتاده است
تکبیت شماره ۴۲۰: هرگز از من چون کمان بر دست کس زوری نرفت - این کشاکش در رگ جانم چه کار افتاده است ؟
تکبیت شماره ۴۲۱: داغ می گل گل به طرف دامنم افتاده است - همچو مینا میکشی بر گردنم افتاده است
تکبیت شماره ۴۲۲: تا گذشتی گرم چون خورشید از ویرانهام - از گرستن گل به چشم روزنم افتاده است
تکبیت شماره ۴۲۳: غفلت پیریم از عهد جوانی بیش است - خواب ایام بهارم به خزان افتاده است
تکبیت شماره ۴۲۴: بخت ما چون بید مجنون سرنگون افتاده است - همچو داغ لاله، نان ما به خون افتاده است
تکبیت شماره ۴۲۵: میتوان خواند از جبین خاک، احوال مرا - بس که پیش یار حرفم بر زمین افتاده است !
تکبیت شماره ۴۲۶: داند که روح در تن خاکی چه میکشد - هر ناز پروری که به غربت فتاده است
تکبیت شماره ۴۲۷: چون غنچه این بساط که بر خویش چیدهای - تا میکشی نفس، همه را باد برده است
تکبیت شماره ۴۲۸: تا دل از دستم شراب ارغوانی برده است - خضر را پندارم آب زندگانی برده است !
تکبیت شماره ۴۲۹: آن که بزم غیر را از خنده پر گل کرده است - خاطر ما را پریشانتر ز سنبل کرده است
تکبیت شماره ۴۳۰: این چه رخسارست، گویا چهره پرداز بهار - آب و رنگ صد چمن را صرف یک گل کرده است
تکبیت شماره ۴۳۱: نقش پای رفتگان هموار سازد راه را - مرگ را داغ عزیزان بر من آسان کرده است
تکبیت شماره ۴۳۲: مرا به بلبل تصویر رحم میآید - که در هوای تو بال و پری به هم نزده است
تکبیت شماره ۴۳۳: جان میدهد چو شمع برای نسیم صبح - هر کس تمام شب نفس آتشین زده است
تکبیت شماره ۴۳۴: از باده خشک لب شدن و مردنم یکی است - تا شیشهام تهی شده، پیمانه پر شده است
تکبیت شماره ۴۳۵: خاطر از سبحه و زنار مکدر شده است - ریسمان بازی تقلید مکرر شده است
تکبیت شماره ۴۳۶: شبنم از سعی به سرچشمه خورشید رسید - قطره ماست که زندانی گوهر شده است
تکبیت شماره ۴۳۷: هیچ کس مشکل ما را نتوانست گشود - تا به نام که طلسم دل ما بسته شده است ؟
تکبیت شماره ۴۳۸: ای که میپرسی ز صحبتها گریزانی چرا - در بساطم وقت ضایع کردنی کم مانده است
تکبیت شماره ۴۳۹: از مرگ به ما نیم نفس بیش نمانده است - یک گام ز سیلاب به خس بیش نمانده است
تکبیت شماره ۴۴۰: چون برگ خزان دیده و چون شمع سحرگاه - از عمر مرا نیم نفس بیش نمانده است
تکبیت شماره ۴۴۱: نه کوهکنی هست درین عرصه، نه پرویز - آوازهای از عشق و هوس بیش نمانده است
تکبیت شماره ۴۴۲: یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت - در بند آن مباش که مضمون نمانده است
تکبیت شماره ۴۴۳: دیوانه شو که عشرت طفلانه جهان - در کوچه سلامت زنجیر بوده است
تکبیت شماره ۴۴۴: یک دل گشاده از نفس گرم من نشد - این باغ پر ز غنچه تصویر بوده است
تکبیت شماره ۴۴۵: شیرازه طرب خط پیمانه بوده است - سیلاب عقل گریه مستانه بوده است
تکبیت شماره ۴۴۶: امروز کردهاند جدا، خانه کفر و دین - زین پیش، اگر نه کعبه صنمخانه بوده است
تکبیت شماره ۴۴۷: در زمان عشق ما کفرست، ورنه پیش ازین - گاهگاهی رخصت بوس و کناری بوده است
تکبیت شماره ۴۴۸: ای غزال چین، چه پشت چشم نازک میکنی ؟ - چشم ما آن چشمهای سرمه سا را دیده است
تکبیت شماره ۴۴۹: فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است - این کمان پشت، سر تیر فراوان دیده است
تکبیت شماره ۴۵۰: خونی که مشک گشت، دلش میشود سیاه - زان سفله کن حذر که به دولت رسیده است
تکبیت شماره ۴۵۱: سیری ز دیدن تو ندارد نگاه من - چون قحط دیدهای که به نعمت رسیده است
تکبیت شماره ۴۵۲: تسلیم میکند به ستم ظلم را دلیر - جرم زمانه ساز، فزون از زمانه است
تکبیت شماره ۴۵۳: اگر ز اهل دلی، فیض آسمان از توست - که شیشه هر چه کند جمع، بهر پیمانه است
تکبیت شماره ۴۵۴: غفلت نگشت مانع تعجیل، عمر را - در خواب نیز قافله ما روانه است
تکبیت شماره ۴۵۵: به دوست نامه نوشتن، شعار بیگانه است - به شمع، نامه پروانه، بال پروانه است
تکبیت شماره ۴۵۶: در گوشه قفس مگر از دل برآورم - این خارهاکه در دلم از آشیانه است
تکبیت شماره ۴۵۷: بود تا در بزم یک هشیار، ساقی مینخورد - باغبان آبی ننوشد تا گلستان تشنه است
تکبیت شماره ۴۵۸: نادان دلش خوش است به تدبیر ناخدا - غافل که ناخدا هم ازین تخته پارههاست
تکبیت شماره ۴۵۹: تا دادهام عنان توکل ز دست خویش - کارم همیشه در گره از استخاره هاست
تکبیت شماره ۴۶۰: آنچه برگ عیش میدانی درین بستانسرا - پیش چشم اهل بینش، دست بر هم سودهای است
تکبیت شماره ۴۶۱: عافیت میطلبی، پای خم از دست مده - که بلاها همه در زیر سر هشیاری است
تکبیت شماره ۴۶۲: قانع از قامت یارست به خمیازه خشک - بخت آغوش من و طالع محراب یکی است
تکبیت شماره ۴۶۳: دل سودازده را راحت و آزار یکی است - خانه پردود چو شد، روز و شب تار یکی است
تکبیت شماره ۴۶۴: قرب و بعد از طرف توست چو حق نشناسی - نسبت نقطه ز اطراف به پرگار یکی است
تکبیت شماره ۴۶۵: ادب پیر خرابات نگهداشتنی است - طبع پیران و دل نازک اطفال یکی است
تکبیت شماره ۴۶۶: نور ماه و انجم و خورشید پیش من یکی است - آن که این آیینهها را میکند روشن یکی است
تکبیت شماره ۴۶۷: توان به زنده دلی شد ز مردگان ممتاز - وگرنه سینه و لوح مزار هر دو یکی است
تکبیت شماره ۴۶۸: به نسیمی ز گلستان سفری میگردد - برگ عیش من و اوراق خزان هر دو یکی است
تکبیت شماره ۴۶۹: بغیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است - جهان و هرچه درو هست، واگذاشتنی است
تکبیت شماره ۴۷۰: یک دیدن از برای ندیدن بود ضرور - هر چند روی مردم دنیا ندیدنی است
تکبیت شماره ۴۷۱: بگشای چاک سینه که بر منکران حشر - روشن شود که صبح قیامت دمیدنی است
تکبیت شماره ۴۷۲: روزگار آن سبکرو خوش که مانند شرار - تا نظر واکرد، چشم از عالم ایجاد بست
تکبیت شماره ۴۷۳: تا بوی گلی سلسله جنبان نسیم است - بر ما ره آمد شد بستان نتوان بست
تکبیت شماره ۴۷۴: محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست - بشکند دستی که دست مردم افتاده بست
تکبیت شماره ۴۷۵: مرا ز پیر خرابات نکتهای یادست - که غیر عالم آب آنچه هست بر بادست
تکبیت شماره ۴۷۶: گنه به ارث رسیده است از پدر ما را - خطا ز صبح ازل، رزق آدمیزادست
تکبیت شماره ۴۷۷: ما ازین هستی ده روزه به جان آمدهایم - وای بر خضر که زندانی عمر ابدست
تکبیت شماره ۴۷۸: نیست در عالم ایجاد به جز تیغ زبان - بیگناهی که سزاوار به حبس ابدست !
تکبیت شماره ۴۷۹: به زیر خاک غنی را به مردم درویش - اگر زیادتیی هست، حسرتی چندست
تکبیت شماره ۴۸۰: ز سادگی است به فرزند هر که خرسندست - که مادر و پدر غم، وجود فرزندست
تکبیت شماره ۴۸۱: غافل کند از کوتهی عمر شکایت - شب در نظر مردم بیدار، بلندست
تکبیت شماره ۴۸۲: دل درستی اگر هست آفرینش را - همان دل است که فارغ ز خویش و پیوندست
تکبیت شماره ۴۸۳: کیفیت طاعت مطلب از سر هشیار - مینای تهی بی خبر از ذوق سجودست
تکبیت شماره ۴۸۴: این هستی باطل چو شرر محض نمودست - یک چشم زدن ره ز عدم تا به وجودست
تکبیت شماره ۴۸۵: گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست - صبح نزدیک است، در فکر شب تار خودست
تکبیت شماره ۴۸۶: از شرم نیست بال و پر جستجو مرا - چون باز چشم بسته شکارم دل خودست
تکبیت شماره ۴۸۷: نشاط یکشبه دهر را غنیمت دان - که میرود چو حنا این نگار دست به دست
تکبیت شماره ۴۸۸: خبر ز تلخی آب بقا کسی دارد - که همچو خضر گرفتار عمر جاویدست
تکبیت شماره ۴۸۹: عاقبت زد بر زمین چون نقش پایم بی گناه - داشتم آن را که عمری چون دعا بر روی دست
تکبیت شماره ۴۹۰: ترک عادت، همه گر زهر بود، دشوارست - روز آزادی طفلان به معلم بارست
تکبیت شماره ۴۹۱: دل بی وسوسه از گوشه نشینان مطلب - که هوس در دل مرغان قفس بسیارست
تکبیت شماره ۴۹۲: بر جگر سوختگانی که درین انجمنند - سینه گرم مرا حق نفس بسیارست
تکبیت شماره ۴۹۳: جهان به مجلس مستان بی خرد ماند - که در شکنجه بود هر کسی که هشیارست
تکبیت شماره ۴۹۴: رخساره ترا به نقاب احتیاج نیست - هر قطره عرق به نگهبان برابرست
تکبیت شماره ۴۹۵: غمنامه حیات مرا نیست پشت و روی - بیداریم به خواب پریشان برابرست
تکبیت شماره ۴۹۶: بار بردار ز دلها که درین راه دراز - آن رسد زود به منزل که گرانبارترست
تکبیت شماره ۴۹۷: هر که مست است درین میکده هشیارترست - هر که از بیخبران است خبردارترست
تکبیت شماره ۴۹۸: از گل روی تو، غافل که تواند گل چید؟ - که ز شبنم، عرق شرم تو بیدارترست
تکبیت شماره ۴۹۹: حضور خاطر اگر در نماز معتبرست - امید ما به نماز نکرده بیشترست
تکبیت شماره ۵۰۰: در کارخانهای که ندانند قدر کار - از کار هر که دست کشد کاردانترست
تکبیت شماره ۵۰۱: در طلب، ما بی زبانان امت پروانهایم - سوختن از عرض مطلب پیش ما آسانترست
تکبیت شماره ۵۰۲: حیرت مرا ز همسفران پیشتر فکند - پای به خواب رفته درین ره روانترست
تکبیت شماره ۵۰۳: مرو به مجلس می گر به توبه میلرزی - سبو همیشه نیاید برون ز آب درست
تکبیت شماره ۵۰۴: آنچه مانده است ز ته جرعه عمرم باقی - خوردنش خون دل و ماندن او دردسرست
تکبیت شماره ۵۰۵: شرر به آتش و شبنم به بوستان برگشت - حضور خاطر عاشق هنوز در سفرست
تکبیت شماره ۵۰۶: آب در پستی عنان خویش نتواند گرفت - عمر را در موسم پیری شتاب دیگرست
تکبیت شماره ۵۰۷: از می، خمار آن لب میگون ز دل نرفت - داغ شراب را نتواند شراب شست
تکبیت شماره ۵۰۸: درین بساط، به جز شربت شهادت نیست - میی که تلخی مرگ از گلو تواند شست
تکبیت شماره ۵۰۹: شیرین به جوی شیر بر آمیخت چون شکر - خسرو دلش خوش است که بزم وصال ازوست
تکبیت شماره ۵۱۰: میان شیشه و سنگ است خصمی دیرین - دل مرا و ترا چون توان به هم پیوست ؟
تکبیت شماره ۵۱۱: بر مهلت زمانه دون اعتماد نیست - چون صبح در خوشی بسر آور دمی که هست
تکبیت شماره ۵۱۲: دلبستگی است مادر هر ماتمی که هست - میزاید از تعلق ما هر غمی که هست
تکبیت شماره ۵۱۳: صبح آدینه و طفلان همه یک جا جمعند - بر جنون میزنم امروز که بازاری هست!
تکبیت شماره ۵۱۴: عرق شرم مرا فرصت نظاره نداد - دیده خون میخورد آنجا که نگهبانی هست
تکبیت شماره ۵۱۵: رسم است که از جوش ثمر شاخ شود خم - ای پیر، ترا حاصل ازین قد دو تا چیست ؟
تکبیت شماره ۵۱۶: داغ عمر رفته افسردن نمیداند که چیست - آتش این کاروان، مردن نمیداند که چیست
تکبیت شماره ۵۱۷: خامه نقش اگر گردد نسیم دلگشا - غنچه تصویر، خندیدن نمیداند که چیست
تکبیت شماره ۵۱۸: ای خضر، غیر داغ عزیزان و دوستان - حاصل ترا ز زندگی جاودانه چیست ؟
تکبیت شماره ۵۱۹: دل رمیده ما را به چشم خود مسپار - سیاه مست چه داند نگاهبانی چیست
تکبیت شماره ۵۲۰: ای کوه طور، گردن دعوی مکن بلند - آخر دل شکسته ما جلوهگاه کیست ؟
تکبیت شماره ۵۲۱: مکن سپند مرا دور از حریم وصال - که بیقراری من خالی از تماشا نیست
تکبیت شماره ۵۲۲: تشنه چشمان را ز نعمت سیر کردن مشکل است - دشت اگر دریا شود، ریگ روان سیراب نیست
تکبیت شماره ۵۲۳: از عمر رفته حاصل من آه حسرت است - جز زنگ از شمردن این زر به دست نیست
تکبیت شماره ۵۲۴: شبنم دو بار بازی بستان نمیخورد - دل را به رنگ و بوی جهان بازگشت نیست
تکبیت شماره ۵۲۵: ای که خود را در دل ما زشت منظر دیدهای - رنگ خود را چاره کن، آیینه ما زرد نیست
تکبیت شماره ۵۲۶: سینه صافان را غباری گر بود بر چهره است - در درون خانه آیینه راه گرد نیست
تکبیت شماره ۵۲۷: چشم من و جدا ز تو، آنگاه روشنی ؟ - روزم سیاه باد که چشمم سفید نیست
تکبیت شماره ۵۲۸: امید دلگشاییم از ماه عید نیست - این قفل بسته، گوش به زنگ کلید نیست
تکبیت شماره ۵۲۹: هر که پیراهن به بدنامی درید آسوده شد - بر زلیخا طعن ارباب ملامت، بارنیست
تکبیت شماره ۵۳۰: مرا به ساغری ای خضر نیک پی دریاب - که بی دلیل ز خود رفتنم میسر نیست
تکبیت شماره ۵۳۱: پیراهنی کجاست که بر اهل روزگار - روشن شود که دیده یعقوب کور نیست
تکبیت شماره ۵۳۲: اختلافی نیست در گفتار ما دیوانگان - بیش از یک ناله در صد حلقه زنجیر نیست
تکبیت شماره ۵۳۳: بیقراران نامه بر از سنگ پیدا میکنند - کوهکن را قاصدی بهتر ز جوی شیر نیست
تکبیت شماره ۵۳۴: سیل از بساط خانه بدوشان چه میبرد؟ - ملک خراب را غمی از ترکتاز نیست
تکبیت شماره ۵۳۵: خاک ما را از گل بیت الحزن برداشتند - چون سبو، پیوند دست ما به سر، امروز نیست
تکبیت شماره ۵۳۶: اشک من و رقیب به یک رشته میکشد - صد حیف، چشم شوخ تو گوهرشناس نیست
تکبیت شماره ۵۳۷: هیچ باری از سبو بر دوش اهل هوش نیست - هر که از دل بار بردارد، گران بر دوش نیست
تکبیت شماره ۵۳۸: ای سکندر تا به کی حسرت خوری بر حال خضر؟ - عمر جاویدان او، یک آب خوردن بیش نیست !
تکبیت شماره ۵۳۹: پشت و روی باغ دنیا را مکرر دیدهایم - چون گل رعنا، خزان و نوبهاری بیش نیست
تکبیت شماره ۵۴۰: در دوزخم بیفکن و نام گنه مبر - آتش به گرمی عرق انفعال نیست
تکبیت شماره ۵۴۱: نفس سوخته لاله، خطی آورده است - از دل خاک، که آرام در آنجا هم نیست
تکبیت شماره ۵۴۲: عدم ز قرب جوار وجود زندان است - وگرنه کیست که از زندگی پشیمان نیست
تکبیت شماره ۵۴۳: نه همین موج ز آمد شد خود بی خبرست - هیچ کس را خبر از آمدن و رفتن نیست
تکبیت شماره ۵۴۴: دل نازک به نگاه کجی آزرده شود - خار در دیده چو افتاد، کم از سوزن نیست
تکبیت شماره ۵۴۵: به که در غربت بود پایم به زندان ای پدر - یک قدم بی چاه در صحرای کنعان تو نیست
تکبیت شماره ۵۴۶: ای نسیم پیرهن بر گرد از کنعان به مصر - شعله شوق مرا حاجت به دامان تو نیست
تکبیت شماره ۵۴۷: گر محتسب شکست خم میفروش را - دست دعای باده پرستان شکسته نیست
تکبیت شماره ۵۴۸: یک دل آسوده نتوان یافت در زیر فلک - در بساط آسیا یک دانه نشکسته نیست
تکبیت شماره ۵۴۹: چون طفل نوسوار به میدان اختیار - دارم عنان به دست و به دستم اراده نیست
تکبیت شماره ۵۵۰: چون وانمیکنی گرهی، خود گره مشو - ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست
تکبیت شماره ۵۵۱: غنچه تصویر میلرزد به رنگ و بوی خویش - در ریاض آفرینش یک دل آسوده نیست
تکبیت شماره ۵۵۲: از زاهدان خشک مجو پیچ و تاب عشق - ابروی قبله را خبری از اشاره نیست
تکبیت شماره ۵۵۳: در موج پریشانی ما فاصلهای نیست - امروز به جمعیت ما سلسلهای نیست
تکبیت شماره ۵۵۴: بوی گل و باد سحری بر سر راهند - گر میروی از خود، به ازین قافلهای نیست
تکبیت شماره ۵۵۵: در بیابان جنون سلسلهپردازی نیست - روزگاری است درین دایره آوازی نیست
تکبیت شماره ۵۵۶: سر زلف تو نباشد سر زلف دیگر - از برای دل ما قحط پریشانی نیست !
تکبیت شماره ۵۵۷: که باز حرف گلوگیر توبه را سرکرد؟ - که در بدیهه مینای می روانی نیست
تکبیت شماره ۵۵۸: ز خنده رویی گردون، فریب رحم مخور - که رخنههای قفس، رخنه رهایی نیست
تکبیت شماره ۵۵۹: مجنون به ریگ بادیه غمهای خود شمرد - یاد زمانهای که غم دل حساب داشت
تکبیت شماره ۵۶۰: چه ز اندیشه تجرید به خود میلرزی ؟ - سوزنی بود درین راه، مسیحا برداشت
تکبیت شماره ۵۶۱: دل ز جمعیت اسباب چو برداشتنی است - آنقدر بار به دل نه که توانی برداشت
تکبیت شماره ۵۶۲: من به اوج لامکان بردم، وگرنه پیش ازین - عشقبازی پلهای از دار بالاتر نداشت
تکبیت شماره ۵۶۳: قاصدان را یکقلم نومید کردن خوب نیست - نامه ما پاره کردن داشت گر خواندن نداشت
تکبیت شماره ۵۶۴: آن که گریان به سر خاک من آمد چون شمع - کاش در زندگی از خاک مرا بر میداشت
تکبیت شماره ۵۶۵: بر سر کوی تو غوغای قیامت میبود - گر شکست دل عشاق صدایی میداشت
تکبیت شماره ۵۶۶: بی خبر میگذرد عمر گرامی، افسوس - کاش این قافله آواز درایی میداشت
تکبیت شماره ۵۶۷: بوستان، از شاخ گل، دستی که بالا کرده بود - در زمان سرو خوش رفتار او بر دل گذاشت!
تکبیت شماره ۵۶۸: خو به هجران کرده را ظرف شراب وصل نیست - خشک لب میبایدم چون کشتی از دریا گذشت
تکبیت شماره ۵۶۹: منت خشک است بار خاطر آزادگان - با وجود پل مرا از آب میباید گذشت
تکبیت شماره ۵۷۰: ز روزگار جوانی خبر چه میپرسی ؟ - چو برق آمد و چون ابر نوبهار گذشت
تکبیت شماره ۵۷۱: چون شمع، با سری که به یک موی بسته است - میبایدم ز پیش نسیم سحر گذشت
تکبیت شماره ۵۷۲: زمن مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت ؟ - که روز من به شتاب شب وصال گذشت
تکبیت شماره ۵۷۳: مکن به خوردن خشم و غضب ملامت من - نمیتوانم ازین لقمه حلال گذشت!
تکبیت شماره ۵۷۴: همچو آن رهرو که خواب آلود از منزل گذشت - کعبه را گم کرد هر کس بی خبر از دل گذشت
تکبیت شماره ۵۷۵: بی حاصلی نگر که شماریم مغتنم - از زندگانی آنچه به خواب گران گذشت
تکبیت شماره ۵۷۶: دلم ز منت آب حیات گشت سیاه - خوش آن که تشنه به آب بقا رسید و گذشت
تکبیت شماره ۵۷۷: زلف مشکین تو یک عمر تامل دارد - نتوان سرسری از معنی پیچیده گذشت
تکبیت شماره ۵۷۸: تا نهادم پای در وحشت سرای روزگار - عمر من در فکر آزادی چو زندانی گذشت
تکبیت شماره ۵۷۹: نوبهار زندگی، چون غنچه نشکفتهام - جمله در زندان تنگ از پاکدامانی گذشت
تکبیت شماره ۵۸۰: به کلک قاعده دانی شکستگی مرساد - که توبه نامه ما با خط شکسته نوشت!
تکبیت شماره ۵۸۱: در پیش غنچه دهن دلفریب او - تا پسته لب گشود، دل خود به جا نیافت!
تکبیت شماره ۵۸۲: فغان که کوهکن ساده دل نمیداند - که راه در دل خوبان به زور نتوان یافت
تکبیت شماره ۵۸۳: من گرفتم که قمار از همه عالم بردی - دست آخر همه را باخته میباید رفت
تکبیت شماره ۵۸۴: خم چو گردد قد افراخته میباید رفت - پل برین آب چو شد ساخته میباید رفت
تکبیت شماره ۵۸۵: ساقی، ترا که دست و دلی هست می بنوش - کز بوی باده دست و دل من ز کار رفت
تکبیت شماره ۵۸۶: خوش وقت رهروی که درین باغ چون نسیم - بی اختیار آمد و بی اختیار رفت
تکبیت شماره ۵۸۷: جان به این غمکده آمد که سبک برگردد - از گرانخوابی منزل سفر از یادش رفت
تکبیت شماره ۵۸۸: آه کز کودک مزاجیهای ابنای زمان - ابجد ایام طفلی را ز سر باید گرفت
تکبیت شماره ۵۸۹: شیشه با سنگ و قدح با محتسب یکرنگ شد - کی ندانم صحبت ما و تو خواهد در گرفت
تکبیت شماره ۵۹۰: دامن پاکان ندارد تاب دست انداز عشق - بوی پیراهن ز مصر آخر ره کنعان گرفت
تکبیت شماره ۵۹۱: دلم زگریه مستانه هم صفا نگرفت - فغان که آب شد آیینه و جلا نگرفت
تکبیت شماره ۵۹۲: چون صبح اگر عزیمت صادق مدد کند - آفاق را به یک دو نفس میتوان گرفت
تکبیت شماره ۵۹۳: از ما به گفتگو دل و جان میتوان گرفت - این ملک را به تیغ زبان میتوان گرفت
تکبیت شماره ۵۹۴: از شیر مادرست به من می حلال تر - زین لقمه غمی که مرا در گلو گرفت
تکبیت شماره ۵۹۵: محضر قتلش به مهر بال و پر آماده شد - هر که چون طاوس دنبال خودآرایی گرفت
تکبیت شماره ۵۹۶: روزگار آن سبکرو خوش که مانند شرار - روزنی زین خانه تاریک پیدا کرد و رفت
تکبیت شماره ۵۹۷: هر که آمد در غم آبادجهان، چون گردباد - روزگاری خاک خورد، آخر به هم پیچید و رفت
تکبیت شماره ۵۹۸: وقت آن کس خوش که چون برق از گریبان وجود - سر برون آورد و بر وضع جهان خندید و رفت
تکبیت شماره ۵۹۹: نتوان به دستگیری اخوان ز راه رفت - یوسف به ریسمان برادر به چاه رفت
تکبیت شماره ۶۰۰: تنها نه اشک راز مرا جسته جسته گفت - غماز رنگ هم به زبان شکسته گفت
تکبیت شماره ۶۰۱: سر به گریبان خواب، از چه فرو بردهای ؟ - بر قد روشندلان، جامه بریده است صبح
تکبیت شماره ۶۰۲: حاجت شمع و چراغ، نیست شب عمر را - تا تو نفس میکشی، تیغ کشیده است صبح
تکبیت شماره ۶۰۳: شمعی بس است ظلمت آیینه خانه را - رنگین شود ز یک گل خورشید، باغ صبح
تکبیت شماره ۶۰۴: عیش امروز علاج غم فردا نکند - مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح
تکبیت شماره ۶۰۵: زان پیش کز غبار نفس بی صفا شود - لبریز کن سبوی خود از آب جوی صبح
تکبیت شماره ۶۰۶: دل ز همدردان شود از گریه خالی زودتر - وقت شمعی خوش که پا در حلقه ماتم نهاد
تکبیت شماره ۶۰۷: سر به هم آورده دیدم برگهای غنچه را - اجتماع دوستان یکدلم آمد به یاد
تکبیت شماره ۶۰۸: بغیر شهد خموشی کدام شیرینی است - که از حلاوت آن، لب به یکدیگر چسبد
تکبیت شماره ۶۰۹: نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد - سیه مست است دولت، تا کجا خیزد، کجا افتد
تکبیت شماره ۶۱۰: ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی - که چشمش وقت گل چیدن به چشم باغبان افتد
تکبیت شماره ۶۱۱: نیست امروز کسی قابل زنجیر جنون - آخر این سلسله بر گردن ما میافتد!
تکبیت شماره ۶۱۲: حسن در هر نگهی عالم دیگر گردد - به نسیمی ورق لاله و گل بر گردد
تکبیت شماره ۶۱۳: دم جان بخش نسیم سحری را دریاب - پیش ازان کز نفس خلق مکدر گردد
تکبیت شماره ۶۱۴: دزدی بوسه عجب دزدی خوش عاقبتی است - که اگر بازستانند، دو چندان گردد!
تکبیت شماره ۶۱۵: هرگز ز کمانخانه ابروی مکافات - تیری نگشایم که به من باز نگردد
تکبیت شماره ۶۱۶: طریق کفر و دین در شاهراه دل یکی گردد - دو راه است این که در نزدیکی منزل یکی گردد
تکبیت شماره ۶۱۷: چو برگ سبز کز باد خزانی زرد میگردد - نشیند هر که با من یک نفس، همدرد میگردد
تکبیت شماره ۶۱۸: به پیغامی مرا دریاب اگر مکتوب نفرستی - که بلبل در قفس از بوی گل خشنود میگردد
تکبیت شماره ۶۱۹: گرانی میکند بر تن، چو سر بی جوش میگردد - سبو چون خالی از می گشت، بار دوش میگردد
تکبیت شماره ۶۲۰: آدمی پیر چو شد، حرص جوان میگردد - خواب در وقت سحرگاه گران میگردد
تکبیت شماره ۶۲۱: ز روی گرم، کار مهر تابان میکند ساقی - ازین میخانه کس با دامنتر بر نمیگردد
تکبیت شماره ۶۲۲: دلیل راحت ملک عدم همین کافی است - که هر که رفت به آن راه، برنمیگردد
تکبیت شماره ۶۲۳: مرا نتوان به نازو سرگرانی صید خود کردن - نگردم گرد معشوقی که گرد دل نمیگردد
تکبیت شماره ۶۲۴: عزیزی هر که را در مصر هستی از سفر آید - مراداغ دل گم گشته از نو تازه میگردد
تکبیت شماره ۶۲۵: مرا گر خندهای چون غنچه در سالی شود روزی - به لب تا از ته دل میرسد، خمیازه میگردد
تکبیت شماره ۶۲۶: هزار حیف که در دودمان عشق نماند - کسی که خانه زنجیر را بپا دارد!
تکبیت شماره ۶۲۷: ندیدم یک نفس راحت ز حس ظاهر و باطن - چه آسایش در آن کشور که ده فرمانروا دارد؟
تکبیت شماره ۶۲۸: کجاست عالم تجرید، تا برون آیم - ازین خرابه که یک بام وصد هوا دارد
تکبیت شماره ۶۲۹: درین میخانه از خاکی نهادان، چون سبوی می - که بار دوش میگردد که بار از دوش بردارد؟
تکبیت شماره ۶۳۰: ندیدم روز خوش تا رفت دامان دل از دستم - که در غربت بود، هر کس عزیزی در سفر دارد
تکبیت شماره ۶۳۱: میشوم چون تهی از باده، به سر میغلتم - همچو خم بر سر پا زور شرابم دارد
تکبیت شماره ۶۳۲: نمیگردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن - چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم دارد
تکبیت شماره ۶۳۳: کدام روز که صد بت نمیتراشد دل ؟ - خوشا حضور بر همن که یک صنم دارد
تکبیت شماره ۶۳۴: به جان رساند مرا داغ دوستان دیدن - چه دلخوشی خضر از عمر جاودان دارد؟
تکبیت شماره ۶۳۵: ز درد خویش ندارم خبر، همین دانم - که هر چه جز دل خود میخورم زیان دارد
تکبیت شماره ۶۳۶: فغان که آینه رخسار من نمیداند - که آشنایی تردامنان زیان دارد
تکبیت شماره ۶۳۷: دل راه در آن زلف گرهگیر ندارد - دیوانه ما طالع زنجیر ندارد
تکبیت شماره ۶۳۸: اندیشه تکلیف در اقلیم جنون نیست - در کوچه زنجیر عسس راه ندارد
تکبیت شماره ۶۳۹: میان خوف و رجا حالتی است عارف را - که خنده در دهن و گریه درگلو دارد
تکبیت شماره ۶۴۰: مرا سرگشتگی نگذاشت بر زانو گذارم سر - خوشا منصور کز دار فنا سر منزلی دارد
تکبیت شماره ۶۴۱: قدم به چشم من خاکسار نگذارد - ز ناز پا به زمین آن نگار نگذارد
تکبیت شماره ۶۴۲: بزرگ اوست که بر خاک همچو سایه ابر - چنان رود که دل مور را نیازارد
تکبیت شماره ۶۴۳: حضور قلب بود شرط در ادای نماز - حضور خلق ترا در نماز میآرد
تکبیت شماره ۶۴۴: مرو از پرده برون بر اثر نکهت زلف - که سر از کوچه زنجیر برون میآرد!
تکبیت شماره ۶۴۵: عرق شبنم گل خشک نگشته است هنوز - مگذارید که گلچین به شتابش ببرد
تکبیت شماره ۶۴۶: دل سودازده عمری است هوایی شده است - آه اگر راه به آن زلف پریشان نبرد!
تکبیت شماره ۶۴۷: آه سردی خضر راه ما سبکباران بس است - هر نسیمی از چمن برگ خزان را میبرد
تکبیت شماره ۶۴۸: یک جا قرار نیست مرا از شتاب عمر - در رهگذار سیل، که را خواب میبرد؟
تکبیت شماره ۶۴۹: عشق، اول ناتوانان را به منزل میبرد - خار و خس را زودتر دریا به ساحل میبرد
تکبیت شماره ۶۵۰: ما را به کوچه غلط انداختن چرا؟ - دل را بغیر زلف پریشان که میبرد؟
تکبیت شماره ۶۵۱: پیری به صد شتاب جوانی ز من گذشت - پل را ندیدهام که ز سیلاب بگذرد
تکبیت شماره ۶۵۲: ای کارساز خلق به فریاد من برس - زان پیشتر که کار من از کار بگذرد
تکبیت شماره ۶۵۳: از کوچهای که آن گل بی خار بگذرد - موج لطافت از سر دیوار بگذرد
تکبیت شماره ۶۵۴: همرهان رفتند اما داغشان از دل نرفت - آتشی بر جای ماند کاروان چون بگذرد
تکبیت شماره ۶۵۵: دولت سنگدلان زود بسر میآید - سیل از سینه کهسار به سرعت گذرد
تکبیت شماره ۶۵۶: بنای توبه سنگین ما خطر دارد - اگر بهار به این آب و تاب میگذرد
تکبیت شماره ۶۵۷: دل دشمن به تهیدستی من میسوزد - برق ازین مزرعه با دیدهتر میگذرد
تکبیت شماره ۶۵۸: در چنین فصل که نم در قدح شبنم نیست - خار دیوار ترا آب ز سر میگذرد
تکبیت شماره ۶۵۹: در معرکه عشق، دلیرانه متازید - بر صفحه دریا نتوان مشق شنا کرد
تکبیت شماره ۶۶۰: آسایش تن غافلم از یاد خدا کرد - همواری این راه مرا سر به هوا کرد
تکبیت شماره ۶۶۱: از تزلزل بیش محکم شد بنای غفلتم - رعشه پیری مرا آگاه نتوانست کرد
تکبیت شماره ۶۶۲: تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است - عالمی را شاد کرد آن کس که یک دل شاد کرد
تکبیت شماره ۶۶۳: مرا ز یاد تو برد و ترا ز خاطر من - ستم زمانه ازین بیشتر چه خواهد کرد؟
تکبیت شماره ۶۶۴: مادر خاک به فرزند نمیپردازد - روی در منزل و ماوای پدر باید کرد
تکبیت شماره ۶۶۵: بر جبههاش غبار خجالت نشسته باد! - سیلی که بر خرابه من ترکتاز کرد
تکبیت شماره ۶۶۶: مست خیال را به وصال احتیاج نیست - بوی گلم ز صحبت گل بی نیاز کرد
تکبیت شماره ۶۶۷: شیرازه بهار تماشا گسسته بود - تا مرغ پر شکسته ما فکر بال کرد
تکبیت شماره ۶۶۸: گل کرد چون شفق ز گریبان و دامنش - چندان که چرخ خون مرا پایمال کرد
تکبیت شماره ۶۶۹: ز آب من جگر تشنهای نشد سیراب - چه سود ازین که فلک لعل آبدارم کرد؟
تکبیت شماره ۶۷۰: مرا به حال خود ای عشق بیش ازین مگذار - که بی غمی یکی از اهل روزگارم کرد!
تکبیت شماره ۶۷۱: علاج غم به می خوشگوار نتوان کرد - به آب، آینه را بی غبار نتوان کرد
تکبیت شماره ۶۷۲: مصیبت دگرست این که مرده دل را - چو مرده تن خاکی به گور نتوان کرد
تکبیت شماره ۶۷۳: اینقدر کز تو دلی چند بود شاد، بس است - زندگانی به مراد همه کس نتوان کرد
تکبیت شماره ۶۷۴: چون ماه درین دایره هر چند تمامم - از پهلوی خویش است مدارم چه توان کرد
تکبیت شماره ۶۷۵: شوریده تر از سیل بهارم چه توان کرد - در هیچ زمین نیست قرارم چه توان کرد
تکبیت شماره ۶۷۶: شیرازه نگیرد به خود اوراق حواسم - بر هم زده زلف نگارم چه توان کرد
تکبیت شماره ۶۷۷: رنگها در روز روشن مینماید خویش را - از سیه کاری مرا موی سفید آگاه کرد
تکبیت شماره ۶۷۸: صفحه روی ترا دید و ورق برگرداند - ساده لوحی که به من دوش نصیحت میکرد
تکبیت شماره ۶۷۹: به بلبلان چمن ای گل آنچنانسر کن - که در بهار سر از خاک برتوانی کرد
تکبیت شماره ۶۸۰: فغان که کاسه زرین بی نیازی را - گرسنه چشمی ما کاسه گدایی کرد
تکبیت شماره ۶۸۱: بهوش باش دلی را به سهو نخراشی - به ناخنی که توانی گره گشایی کرد
تکبیت شماره ۶۸۲: درین دو هفته که ما برقرار خود بودیم - هزار دولت ناپایدار رفت به گرد
تکبیت شماره ۶۸۳: کجاست تیشه فرهاد و مرگ دستآموز؟ - که ماند کوه غم و غمگسار رفت به گرد
تکبیت شماره ۶۸۴: از حجاب حسن شرم آلوده لیلی هنوز - بید مجنون، سر به پیش انداختن، بار آورد
تکبیت شماره ۶۸۵: مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد - غنچه خاموش، بلبل را به گفتار آورد
تکبیت شماره ۶۸۶: گریهها در پرده دارد عیشهای بیگمان - خنده بی اختیار برق، باران آورد
تکبیت شماره ۶۸۷: عشق شورانگیز پیش از آسمان آمد پدید - میزبان اول نمکدان بر سرخوان آورد
تکبیت شماره ۶۸۸: کوچه زنجیر بن بست است در ظاهر، ولی - هر که رفت آنجا، سر از صحرا برون میآورد
تکبیت شماره ۶۸۹: خواب پوچ این عزیزان قابل تعبیر نیست - یوسف ما راکه از زندان برون میآورد؟
تکبیت شماره ۶۹۰: من که روزی از دل خود میخورم در آتشم - وای بر آنکس که نعمتهای الوان میخورد
تکبیت شماره ۶۹۱: کمکم دل مرا غم و اندیشه میخورد - این باده عاقبت سر این شیشه میخورد
تکبیت شماره ۶۹۲: دل را به هم شکن که ازین بحر پر خطر - تا نشکند سفینه به ساحل نمیورد
تکبیت شماره ۶۹۳: ز مرگ تلخ پروا نیست بی برگ و نوایان را - چراغ تنگدستان خامشی را از هوا گیرد
تکبیت شماره ۶۹۴: کدام آتش زبان کرد این دعا در حق من یارب - که دامن هر که راسوزد، مرا آتش به جان گیرد
تکبیت شماره ۶۹۵: به آه داشتم امیدها، ندانستم - که این فلک زده هم رنگ آسمان گیرد
تکبیت شماره ۶۹۶: فریب عقل خوردم، دامن مستی رها کردم - ندانستم که اینجامحتسب هشیار میگیرد
تکبیت شماره ۶۹۷: چه مشکل خوان خطی دارد سر زلف پریشانش - که در هر حرف او صد جا زبان شانه میگیرد!
تکبیت شماره ۶۹۸: نیم سنگ فلاخن، لیک دارم بخت ناسازی - که برگرد سر هر کس که گردم، دورم اندازد
تکبیت شماره ۶۹۹: جنونی کو که آتش در دل پر شورم اندازد - ز عقل مصلحت بین صد بیابان دورم اندازد
تکبیت شماره ۷۰۰: گریبان چاک از مجلس میا بیرون، که میترسم - گل خورشید خود را در گریبان تو اندازد
تکبیت شماره ۷۰۱: دل بیدار ازین صومعهداران مطلب - کاین چراغی است که در دیر مغان میسوزد
تکبیت شماره ۷۰۲: شعار حسن تمکین، شیوه عشق است بیتابی - به پایان تا رسد یک شمع، صد پروانه میسوزد
تکبیت شماره ۷۰۳: ای که چون غنچه به شیرازه خود میبالی - باش تا سلسله جنبان خزان برخیزد
تکبیت شماره ۷۰۴: کند معشوق را بی دست و پا، بیتابی عاشق - بلرزد شمع بر خود، چون ز جا پروانه برخیزد
تکبیت شماره ۷۰۵: نام بلبل ز هواداری عشق است بلند - ورنه پیداست چه از مشت پری برخیزد
تکبیت شماره ۷۰۶: گر از عرش افتد کس، امید زیستن دارد - کسی کز طاق دل افتاد از جا برنمیخیزد
تکبیت شماره ۷۰۷: کدام دیده بد در کمین این باغ است ؟ - که بی نسیم، گل از شاخسار میریزد
تکبیت شماره ۷۰۸: دامن صحرا نبرد از چهرهام گرد ملال - میروم چون سیل، تا دریا به فریادم رسد
تکبیت شماره ۷۰۹: به تماشا ز بهشت رخ او قانع باش - که گل و میوه این باغ به چیدن نرسد
تکبیت شماره ۷۱۰: قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند - به من خسته به جز چشم پریدن نرسد
تکبیت شماره ۷۱۱: تو ز لعل لب خود، کام مکیدن بردار - که به ما جز لب خمیازه مکیدن نرسد
تکبیت شماره ۷۱۲: به اندک روی گرمی، پشت بر گل میکند شبنم - چرا در آشنایی اینقدر کس بیوفا باشد؟
تکبیت شماره ۷۱۳: دشمن خانگی از خصم برونی بترست - بیشتر شکوه یوسف ز برادر باشد
تکبیت شماره ۷۱۴: به آهی میتوان دل را ز مطلبها تهی کردن - که یک قاصد برای بردن صد نامه بس باشد
تکبیت شماره ۷۱۵: مهر زن بر دهن خنده که در بزم جهان - سر خود میخورد آن پسته که خندان باشد
تکبیت شماره ۷۱۶: غم مرا دگران بیش میخورند از من - همیشه روزی من رزق دیگران باشد
تکبیت شماره ۷۱۷: نیست پروای اجل دلزده هستی را - شمع ماتم ز چه دلگیر ز مردن باشد؟
تکبیت شماره ۷۱۸: تا به چند از لب میگون تو ای بی انصاف - روزی ما لب خمیازه مکیدن باشد؟
تکبیت شماره ۷۱۹: من بر سر آنم که به زلف تو زنم دست - تا سنبل زلف تو چه سر داشته باشد؟
تکبیت شماره ۷۲۰: تیره روزان جهان را به چراغی دریاب - تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد
تکبیت شماره ۷۲۱: مشو از صحبت بی برگ و نوایان غافل - که شب قدر نهان در رمضان میباشد
تکبیت شماره ۷۲۲: ز انگشت اشارت، در گریبان خارها دارم - بلایی آدمی را بدتر از شهرت نمیباشد
تکبیت شماره ۷۲۳: مرا صائب به فکر کار عشق انداخت بیکاری - عجب کاری برای مردم بیکار پیدا شد!
تکبیت شماره ۷۲۴: مسلمان میشمردم خویش را، چون شد دلم روشن - ز زیر خرقهام چون شمع صد زنار پیدا شد
تکبیت شماره ۷۲۵: یک چشم خواب تلخ، جهان در بساط داشت - آنهم نصیب دیده شور حباب شد
تکبیت شماره ۷۲۶: غفلت نگر که بر دل کافر نهاد خویش - هر خط باطلی که کشیدم صلیب شد
تکبیت شماره ۷۲۷: به امید بهشت نسیه زاهد خون خورد، غافل - که خود باغ بهشت از یک دوساغر میتواند شد
تکبیت شماره ۷۲۸: شکست شیشه دل را مگو صدایی نیست - که این صدا به قیامت بلند خواهد شد
تکبیت شماره ۷۲۹: رهرو صادق و سامان اقامت، هیهات - صبح چون کرد نفس راست، روان خواهد شد
تکبیت شماره ۷۳۰: با زاهدان خشک مگو حرف حق بلند - منصور را ببین که چه از دار میکشد
تکبیت شماره ۷۳۱: آن که دامن بر چراغ عمر من زد، این زمان - آستین بر گریه شمع مزارم میکشد
تکبیت شماره ۷۳۲: کی سر از تیغ شهادت جان روشن میکشد؟ - شمع در راه نسیم صبح گردن میکشد
تکبیت شماره ۷۳۳: به تازیانه غیرت سری بر آر از خاک - که دانه سبز شد و خوشه کرد و خرمن شد
تکبیت شماره ۷۳۴: دل خراب مرا جور آسمان کم بود - که چشم شوخ تو ظالم هم آسمان گون شد!
تکبیت شماره ۷۳۵: مشو غافل درین گلشن چو شبنم از نظر بازی - که تا برهم گذاری چشم را، افسانه خواهی شد
تکبیت شماره ۷۳۶: بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی شد؟ - چراغ زندگی گل کرد، کی پروانه خواهی شد؟
تکبیت شماره ۷۳۷: در کوی میکشان نبود راه، بخل را - اینجاز دست خشک سبو آب میچکد
تکبیت شماره ۷۳۸: چنین کز بازگشت نوبهاران شد جوان عالم - چه میشد گر بهار عمر ما هم باز میآمد؟
تکبیت شماره ۷۳۹: از شوق آن بر و دوش، روزی بغل گشودم - آغوش من چو محراب، دیگر به هم نیامد
تکبیت شماره ۷۴۰: ره ندارد جلوه آزادگی در کوی عشق - سرو اگر کارند اینجا بید مجنون میدمد
تکبیت شماره ۷۴۱: شوق من قاصد بیدرد کجا میداند؟ - آنقدر شوق تو دارم که خدا میداند!
تکبیت شماره ۷۴۲: دل ز بیعشقی درون سینهام افسرده شد - داغ این قندیل روشن در دل محراب ماند
تکبیت شماره ۷۴۳: عمر رفت و خار خارش در دل بیتاب ماند - مشت خاشاکی درین ویرانه از سیلاب ماند
تکبیت شماره ۷۴۴: زین گلستان که به رنگینی آن مغروری - مشت خاکی به تو ای باد سحر خواهد ماند
تکبیت شماره ۷۴۵: زینهمه لاله بی داغ که در گلزارست - داغ افسوس بر اوراق جگر خواهد ماند
تکبیت شماره ۷۴۶: رفت ایام شباب و خارخار او نرفت - مشت خاشاکی ز سیل نو بهاران باز ماند
تکبیت شماره ۷۴۷: عاقبت در سینهام دل از تپیدن باز ماند - بس که پر زد در قفس این مرغ از پرواز ماند
تکبیت شماره ۷۴۸: از جوانی نیست غیر از آه حسرت در دلم - نقش پایی چند ازان طاوس زرین بال ماند
تکبیت شماره ۷۴۹: ز خوشه چینی این چهرههای گندم گون - سفید را به نظر یک جو اعتبار نماند
تکبیت شماره ۷۵۰: خزان رسید و گل افشانی بهار نماند - به دست بوسه فریب چمن، نگار نماند
تکبیت شماره ۷۵۱: معاشران سبکسیر از جهان رفتند - بغیر آب روان هیچ کس به باغ نماند
تکبیت شماره ۷۵۲: چه سیل بود که از کوهسار حادثه ریخت ؟ - که در فضای زمین، گوشه فراغ نماند
تکبیت شماره ۷۵۳: از پشیمانی سخن در عهد پیری میزنم - لب به دندان میگزم اکنون که دندانم نماند
تکبیت شماره ۷۵۴: به صد خون جگر دل را صفا دادم، ندانستم - که چون آیینه روشن شد، به روشنگر نمیماند
تکبیت شماره ۷۵۵: گلوی خویش عبث پاره میکند بلبل - چو گل شکفته شود، در چمن نمیماند
تکبیت شماره ۷۵۶: بازیچه نسیم خزانند لالهها - دامن اگر به دامن کهسار بستهاند
تکبیت شماره ۷۵۷: از صدر تا رسندبزرگان به آستان - از عالم آستانه نشینان گذشتهاند
تکبیت شماره ۷۵۸: سر مپیچ از سنگ طفلان چون درخت میوهدار - کز برای دیگران این برگ و بارت دادهاند
تکبیت شماره ۷۵۹: در گشاد غنچه دلهای خونین صرف کن - این دم گرمی که چون باد بهارت دادهاند
تکبیت شماره ۷۶۰: عشق بالادست و جان بیقرارم دادهاند - ساغر لبریز و دست رعشه دارم دادهاند
تکبیت شماره ۷۶۱: نومید نیستم ز ترازوی عدل حق - زان سر دهند هر چه ازین سر ندادهاند
تکبیت شماره ۷۶۲: بر زمین ناید ز شادی پای ما چون گردباد - تا لباس خاکساری در بر ما کردهاند
تکبیت شماره ۷۶۳: ماطوطیان مصر شکرخیز غربتیم - ما را ز شیر صبح وطن باز کردهاند
تکبیت شماره ۷۶۴: یارب چه گل شکفته، که امروز در چمن - گلها به جای چشم، دهن باز کردهاند !
تکبیت شماره ۷۶۵: ایمن نیم ز سرزنش پای رهروان - کشت مرا به راهگذر سبز کردهاند
تکبیت شماره ۷۶۶: نیست در روی زمین، یک کف زمین بیانقلاب - وقت آنان خوش که در زیر زمین خوابیدهاند
تکبیت شماره ۷۶۷: نیست چندان ره به ملک بیخودی از عارفان - تا برون از خویش میآیند، در میخانهاند
تکبیت شماره ۷۶۸: برنمی دارد شراکت ملک تنگ بیغمی - زین سبب اطفال دایم دشمن دیوانهاند
تکبیت شماره ۷۶۹: خامهام، گفت و شنیدم به زبان دگری است - من چه دانم چه سخنها به زبانم دادند ؟
تکبیت شماره ۷۷۰: به چه تقصیر، چو آیینه روشن یارب - تخته مشق پریشان نفسانم کردند؟
تکبیت شماره ۷۷۱: مستی از شیشه و پیمانه خالی کردند - ساده لوحان که در کعبه و بتخانه زدند
تکبیت شماره ۷۷۲: کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟ - یوسف نه عزیزی است که در چاه گذارند
تکبیت شماره ۷۷۳: بردار نقاب ای صنم از حسن خداداد - تا کعبه روان روی به بتخانه گذارند
تکبیت شماره ۷۷۴: رمزی است ز پاس ادب عشق، که مرغان - شب نوبت پرواز به پروانه گذارند
تکبیت شماره ۷۷۵: درآمدم چو به مجلس، سپند جای نمود - ستاره سوختگان قدردان یکدگرند
تکبیت شماره ۷۷۶: ز رفتگان ره دشوار مرگ شد آسان - گذشتگان پل این سیل خانه پردازند
تکبیت شماره ۷۷۷: طی شد ایام جوانی از بناگوش سفید - شب شود کوتاه، چون صبح از دو جانب سر زند
تکبیت شماره ۷۷۸: یک صبحدم به طرف گلستان گذشتهای - شبنم هنوز بر رخ گل آب میزند!
تکبیت شماره ۷۷۹: نه ماه فلک سیرم و نه مهر جهانتاب - تا بوسه من بر لب بام تو نویسند
تکبیت شماره ۷۸۰: از دست رود خامه چو نام تو نویسند - پرواز کند دل چو پیام تو نویسند
تکبیت شماره ۷۸۱: ز رفتن دگران خوشدلی، ازین غافل - که موجها همه با یکدیگر هم آغوشند
تکبیت شماره ۷۸۲: طمع ز اختر دولت مدار یکرنگی - که هر چه سبز کند آفتاب، زرد کند
تکبیت شماره ۷۸۳: شحنه دیده وری کو، که درین فصل بهار - هر که دیوانه نگشته است به زنجیر کند!
تکبیت شماره ۷۸۴: سخن عشق اثر در دل زهاد نکرد - نفس صبح چه با غنچه تصویر کند؟
تکبیت شماره ۷۸۵: قامت خم مانع عمر سبکرفتار نیست - سیل از رفتن نمیماند اگر پل بشکند
تکبیت شماره ۷۸۶: تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است - میزند بر هم جهان را، هر که یک دل بشکند
تکبیت شماره ۷۸۷: تا سبزه و گل هست، ز می توبه حرام است - نتوان غم دل را به بهار دگر افکند
تکبیت شماره ۷۸۸: دور گردان را به احسان یاد کردن همت است - ورنه هر نخلی به پای خود ثمر میافکند
تکبیت شماره ۷۸۹: دامن شادی چو غم آسان نمیآید به دست - پسته را خون میشود دل، تا لبی خندان کند
تکبیت شماره ۷۹۰: دل در آن زلف ندارد غم تنهایی ما - به وطن هر که رسدیاد ز غربت نکند
تکبیت شماره ۷۹۱: آرزو در طبع پیران از جوانان است بیش - در خزان، هر برگ، چندین رنگ پیدا میکند
تکبیت شماره ۷۹۲: دیدن آیینه را بر طاق نسیان مینهی - گر بدانی شوق دیدارت چه با دل میکند
تکبیت شماره ۷۹۳: خانه چشم زلیخا شد سفید از انتظار - بوی پیراهن به کنعان خانه روشن میکند
تکبیت شماره ۷۹۴: بیخبری ز پای خم، برد به سیر عالمم - ورنه به اختیار کس، ترک وطن نمیکند
تکبیت شماره ۷۹۵: بس که ترسیده است چشم غنچه از غارتگران - بال بلبل را خیال دست گلچین میکند
تکبیت شماره ۷۹۶: یک دل به جان رساند من دردمند را - با صد دل شکسته صنوبر چه میکند؟
تکبیت شماره ۷۹۷: ای بحر، از حباب نظر باز کن، ببین - کاین موج بیقرار به ساحل چه میکند
تکبیت شماره ۷۹۸: یک دل، حواس جمع مرا تار و مار کرد - زلف شکسته تو به صد دل چه میکند؟
تکبیت شماره ۷۹۹: یک بار سر برآر ز جیب قبای ناز - دست مرا ببین به گریبان چه میکند
تکبیت شماره ۸۰۰: ازسر مستی صراحی گردنی افراخته است - آه اگر دست گلوگیر عسس گردد بلند
تکبیت شماره ۸۰۱: یکباره بستن در انصاف خوب نیست - دیوار باغ را مکن ای باغبان بلند
تکبیت شماره ۸۰۲: غفلت زدگان دیده بیدار ندانند - از مردهدلی قدر شب تار ندانند
تکبیت شماره ۸۰۳: غافلی از حال دل، ترسم که این ویرانه را - دیگران بی صاحب انگارند و تعمیرش کنند
تکبیت شماره ۸۰۴: مصرع برجستهام دیوان موجودات را - زود میآیم به خاطر، گر فراموشم کنند
تکبیت شماره ۸۰۵: خانه بر دوشان مشرب از غریبی فارغند - چون کمان در خانه خویشند هر جا میروند
تکبیت شماره ۸۰۶: چون صبح، زیر خیمه دلگیر آسمان - روشندلان به یک دو نفس پیر میشوند
تکبیت شماره ۸۰۷: بریز بار تعلق که شاخههای درخت - نمیشوند سبکبار تا ثمر ندهند
تکبیت شماره ۸۰۸: شد سخن در روزگار ما چنان کاسد که خلق - در شنیدن بر سخنور من احسان نهند!
تکبیت شماره ۸۰۹: درکوی مکافات، محال است که آخر - یوسف به سر راه زلیخا ننشیند
تکبیت شماره ۸۱۰: گفتم از گردون گشاید کار من، شد بستهتر - آن که روشنگر تصور کردمش، زنگار بود
تکبیت شماره ۸۱۱: زود میپاشد ز هم در پیری اوراق حواس - آه سردی ریزش برگ خزان را بس بود
تکبیت شماره ۸۱۲: بر نمیدارد زمین خاکساری امتیاز - در فتادن، سایه شاه و گدا یکسان بود
تکبیت شماره ۸۱۳: دیوانه ما را نخریدند به سنگی - در کوچه این سنگدلان چند توان بود؟
تکبیت شماره ۸۱۴: دل دیوانه من قابل زنجیر نبود - ورنه کوتاهی ازان زلف گرهگیر نبود
تکبیت شماره ۸۱۵: عمر مردم همه در پرده حیرانی رفت - عالم خاک کم از عالم تصویر نبود
تکبیت شماره ۸۱۶: شیوه عاجز کشی از خسروان زیبنده نیست - بی تکلف، حیله پرویز نامردانه بود
تکبیت شماره ۸۱۷: گر گلوگیر نمیشد غم نان مردم را - همه روی زمین یک لب خندان میبود
تکبیت شماره ۸۱۸: روزگاری است نرفتیم به صحرای جنون - یاد مجنون که عجب سلسله جنبانی بود!
تکبیت شماره ۸۱۹: من آن نیم که به نیرنگ دل دهم به کسی - بلای چشم کبود تو آسمانی بود
تکبیت شماره ۸۲۰: یاد آن جلوه مستانه کی از دل برود؟ - این نه موجی است که از خاطر ساحل برود
تکبیت شماره ۸۲۱: هر که باری ز دل رهروان بردارد - راست چون راه، سبکبار به منزل برود
تکبیت شماره ۸۲۲: حسرت اوقات غفلت چون ز دل بیرون رود؟ - داغ فرزندست فوت وقت، از دل چون رود؟
تکبیت شماره ۸۲۳: سراب، تشنهلبان را کند بیابان مرگ - خوشا دلی که به دنبال آرزو نرود
تکبیت شماره ۸۲۴: در طریق عشق، خار از پا کشیدن مشکل است - ریشه در دل میکند خاری که در پا میرود
تکبیت شماره ۸۲۵: رفتی و از بدگمانیهای عشق دوربین - تا تو میآیی به مجلس، دل به صد جا میرود
تکبیت شماره ۸۲۶: در بیابان جنون از راهزن اندیشه نیست - کاروان در کاروان سنگ ملامت میرود!
تکبیت شماره ۸۲۷: در خرابات مغان بی عصمتی را راه نیست - دختر رز با سیه مستان به خلوت میرود
تکبیت شماره ۸۲۸: روشنگر وجود بود آرمیدگی - آیینه است آب چو هموار میرود
تکبیت شماره ۸۲۹: جایی نمیروی که دل بدگمان من - تا بازگشتن تو به صد جا نمیرود
تکبیت شماره ۸۳۰: از پاشکستگان چراغ است تیرگی - زنگ کدورت از دل عاقل نمیرود
تکبیت شماره ۸۳۱: هر جلوهای که دیدهام از سروقامتی - چون مصرع بلند ز یادم نمیرود
تکبیت شماره ۸۳۲: هیچ کس عقدهای از کار جهان باز نکرد - هر که آمد گرهی چند برین کار افزود
تکبیت شماره ۸۳۳: میشود خون خوردن من ظاهر از رخسار یار - از گلستان حسن سعی باغبان پیدا شود
تکبیت شماره ۸۳۴: میشود قدر سخن سنجان پس از رفتن پدید - جای بلبل در چمن، فصل خزان پیدا شود
تکبیت شماره ۸۳۵: محراب صبح گوشه ابرو بلند کرد - ساقی مهل نماز صراحی قضا شود
تکبیت شماره ۸۳۶: به داد من برس ای عشق، بیش ازین مپسند - که زندگانی من صرف خورد و خواب شود
تکبیت شماره ۸۳۷: آن که از چشم تو افکند مرا بی تقصیر - چشم دارم به همین درد گرفتار شود
تکبیت شماره ۸۳۸: عشق فکر دل افگار ز من دارد بیش - دایه پرهیز کند طفل چو بیمار شود
تکبیت شماره ۸۳۹: میخوردن مدام مرا بیدماغ کرد - عادت به هر دوا که کنی بیاثر شود
تکبیت شماره ۸۴۰: بر گشاد دل من دست ندارد تدبیر - به دریدن مگر این نامه ز هم باز شود
تکبیت شماره ۸۴۱: طی شد ایام برومندی ما در سختی - همچو آن دانه که در زیر قدم سبز شود
تکبیت شماره ۸۴۲: گل بی خار درین غمکده کم سبز شود - دست در گردن هم، شادی و غم سبز شود
تکبیت شماره ۸۴۳: سیل دریا دیده هرگز بر نمیگردد به جوی - نیست ممکن هر که مجنون شد دگر عاقل شود
تکبیت شماره ۸۴۴: بیستون را جان شیرین کرد در تن کوهکن - عشق اگر بر سنگ اندازد نظر، آدم شود
تکبیت شماره ۸۴۵: دریا شود ز گریه رحمت، کنار من - از چشم هر که قطره اشکی روان شود
تکبیت شماره ۸۴۶: هر نسیمی میتواندخضر راه او شدن - هر که چون برگ خزان آماده رفتن شود
تکبیت شماره ۸۴۷: بوسه هر چند که در کیش محبت کفرست - کیست لبهای ترا بیند و طامع نشود؟
تکبیت شماره ۸۴۸: این لب بوسه فریبی که ترا داده خدا - ترسم آیینه به دیدن ز تو قانع نشود
تکبیت شماره ۸۴۹: یا سبو، یا خم می، یا قدح باده کنند - یک کف خاک درین میکده ضایع نشود
تکبیت شماره ۸۵۰: که رو نهاد به هستی، که از پشیمانی - نفس گسسته به معموره عدم نشود؟
تکبیت شماره ۸۵۱: تا دل نمیبرم زکسی، دل نمیدهم - صیاد من نخست گرفتار من شود
تکبیت شماره ۸۵۲: اگر از همسفران پیشتر افتم چه شود - پیش ازین قافله همچون خبر افتم چه شود
تکبیت شماره ۸۵۳: عمرها رفت که چون زلف پریشان توام - زیر پای تو شبی گر به سر افتم چه شود
تکبیت شماره ۸۵۴: نچیده گل ز طرب، خرج روزگار شدم - چو غنچهای که به فصل خزان گشاده شود
تکبیت شماره ۸۵۵: چو غنچه هر که درین گلستان گشاده شود - مرا به خنده شادی دهان گشاده شود
تکبیت شماره ۸۵۶: مشو ز وحدت و کثرت دوبین، که یک نورست - که آفتاب شود روز و شب ستاره شود
تکبیت شماره ۸۵۷: به هیچ جا نرسد هر که همتش پست است - پر شکسته خس و خار آشیانه شود
تکبیت شماره ۸۵۸: دست بر دل نه که در بحر پر آشوب جهان - شاهد عجزست هر دستی که بالا میشود
تکبیت شماره ۸۵۹: موج سراب، سلسله جنبان تشنگی است - پروانه بیقرار ز مهتاب میشود
تکبیت شماره ۸۶۰: نسبت به شغل بیهده ما عبادت است - از عمر آنچه صرف خور و خواب میشود
تکبیت شماره ۸۶۱: دست هر کس را که میگیری درین آشوبگاه - بر چراغ زندگی دست حمایت میشود
تکبیت شماره ۸۶۲: چندان که در کتاب جهان میکنم نظر - یک حرف بیش نیست که تکرار میشود
تکبیت شماره ۸۶۳: دور نشاط زود به انجام میرسد - می چون دو سال عمر کند، پیر میشود
تکبیت شماره ۸۶۴: روزی که برف سرخ ببارد ز آسمان - بخت سیاه اهل هنر سبز میشود
تکبیت شماره ۸۶۵: گر شکر در جام ریزم، زهر قاتل میشود - چون صدف گر آب نوشم، عقده دل میشود
تکبیت شماره ۸۶۶: بیگناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق - یوسف از دامان پاک خود به زندان میشود
تکبیت شماره ۸۶۷: بال شکسته است کلید در قفس - این فتح بی شکستگی پر نمیشود
تکبیت شماره ۸۶۸: دندان ما ز خوردن نعمت تمام ریخت - اندوه روزی از دل ما کم نمیشود
تکبیت شماره ۸۶۹: نتوان به آه لشکر غم را شکست داد - این ابر از نسیم پریشان نمیشود
تکبیت شماره ۸۷۰: رشته پیوند یاران را بریدن سهل نیست - چهره برگ خزان، زرد از جدایی میشود
تکبیت شماره ۸۷۱: همچو پروانه جگر سوختهای میباید - که ز خاکستر ما بوی محبت شنود
تکبیت شماره ۸۷۲: رتبه زمزمه عشق ندارد زاهد - بگذارید که آوازه جنت شنود
تکبیت شماره ۸۷۳: مگر به داغ عزیزان نسوخته است دلش ؟ - کسی که زندگی پایدار میخواهد
تکبیت شماره ۸۷۴: چنین که ناله من از قبول نومیدست - عجب که کوه صدای مرا جواب دهد
تکبیت شماره ۸۷۵: دهن خویش به دشنام میالا زنهار - کاین زر قلب به هر کس که دهی باز دهد
تکبیت شماره ۸۷۶: بی حاصلی است حاصل دل تا بود درست - این شاخ چون شکسته شود بار میدهد
تکبیت شماره ۸۷۷: با خون دل بساز که چرخ سیاه دل - بی خون ،به لاله سوخته نانی نمیدهد
تکبیت شماره ۸۷۸: زلیخا چشم یاری از صبا دارد،نمیداند - که بوی پیرهن چشم چون دستار میباید
تکبیت شماره ۸۷۹: در سلسله یک جهتان نیست دورنگی - یک ناله ز صد حلقه زنجیر برآید
تکبیت شماره ۸۸۰: ز بس خاک خورده است خون عزیزان - به هر جا که ناخن زنی خون برآید
تکبیت شماره ۸۸۱: ز شرم گنه، سرو موزون ز خاکم - سرافکنده چون بید مجنون برآید
تکبیت شماره ۸۸۲: از در حق کن طلب شکستهدلان را - شیشه چو بشکست پیش شیشه گر آید
تکبیت شماره ۸۸۳: نگاهبانی خوبان شوخ چشم بلاست - چو گل ز باغ رود باغبان بیاساید
تکبیت شماره ۸۸۴: امید دلگشایی داشتم از گریه خونین - ندانستم که چون تر شد گره، دشوار بگشاید
تکبیت شماره ۸۸۵: لاله دارد خبر از برق سبکسیر بهار - که نفس سوخته از خاک بدر میآید
تکبیت شماره ۸۸۶: آمد کار من ورشته تسبیح یکی است - که ز صد رهگذرم سنگ به سر میآید
تکبیت شماره ۸۸۷: رویگردان نشود صافدل از دشمن خویش - آخر آیینه به بالین نفس میآید
تکبیت شماره ۸۸۸: ناکسی بین که سر از صحبت من میپیچد - سر زلفی که به دست همه کس میآید
تکبیت شماره ۸۸۹: در دل صاف نماند اثر تیغ زبان - زخم این آینه چون آب به هم میآید
تکبیت شماره ۸۹۰: نماند از سردمهریهای دوران در جگر آهم - درختی را که سرما سوخت، دودش بر نمیآید
تکبیت شماره ۸۹۱: بر آن رخسار نازک از نگاه تند میلرزم - که طفل شوخ، دست خالی از بستان نمیآید
تکبیت شماره ۸۹۲: ز خواب نیستی برجستهام از شورش هستی - ز دست من بغیر از چشم مالیدن نمیآید
تکبیت شماره ۸۹۳: من آن شکسته پر و بال طایرم چون چشم - کز آشیانه پریدن ز من نمیآید
تکبیت شماره ۸۹۴: در آتشم که چوآب گهر ز سنگدلی - به کام تشنه چکیدن ز من نمیآید
تکبیت شماره ۸۹۵: عبث مرغ چمن بر آب و آتش میزند خود را - گل بی شرم از آغوش خس بیرون نمیآید
تکبیت شماره ۸۹۶: در آن محفل که من بردارم از لب مهر خاموشی - صدا غیر از سپند از هیچ کس بیرون نمیآید
تکبیت شماره ۸۹۷: به پای خم برسانید مشت خاک مرا - که دستگیری من از سبو نمیآید
تکبیت شماره ۸۹۸: کشتی عقل فکندیم به دریای شراب - تا ببینیم چه از آب برون میآید!
تکبیت شماره ۸۹۹: از دل خسته من گر خبری میگیری - برسان آینه را تانفسی میآید
تکبیت شماره ۹۰۰: خراب حالی این قصرهای محکم را - ز روزن نظر اعتبار باید دید
تکبیت شماره ۹۰۱: مرا ز روز قیامت غمی که هست این است - که روی مردم عالم دو بار باید دید!
تکبیت شماره ۹۰۲: شکسته حالی من پیش یار باید دید - خزان رنگ مرا در بهار باید دید
تکبیت شماره ۹۰۳: بنمایید به جز آینه و آب، کسی - که به دنبال سرم روز سفر میگرید
تکبیت شماره ۹۰۴: هر جا که کند گرد غم از دور سیاهی - زیر علم باده روشن بگریزید
تکبیت شماره ۹۰۵: از قید فلک بر زده دامن بگریزید - چون برق، ازین سوخته خرمن بگریزید
تکبیت شماره ۹۰۶: ماتمکده خاک ،سزاوار وطن نیست - چون سیل، ازین دشت به شیون بگریزید
تکبیت شماره ۹۰۷: احوال من مپرس، که با صد هزار درد - میبایدم به درد دل دیگران رسید
تکبیت شماره ۹۰۸: نیست از خونابه نوشان هیچ کس جز من به جا - ساغر یک بزم میباید مرا تنها کشید
تکبیت شماره ۹۰۹: آه از این شورش که ناز دولت بیدار را - از سبک قدران سنگین خواب میباید کشید
تکبیت شماره ۹۱۰: مدتی سجاده تقوی به دوش انداختی - چند روزی هم سبو بر دوش میباید کشید
تکبیت شماره ۹۱۱: گلشن از نازک نهالان یک تن سیمین شده است - باغ را چون ابر در آغوش میباید کشید
تکبیت شماره ۹۱۲: میدان تیغ بازی برق است روزگار - بیچاره دانهای که سر از خاک برکشید
تکبیت شماره ۹۱۳: فریب زندگی تلخ داد دایه مرا - ز شکری که به طفلی مرا به کام کشید
تکبیت شماره ۹۱۴: زندگی با هوشیاری زیر گردون مشکل است - تا نگردی مست، این بار گران نتوان کشید
تکبیت شماره ۹۱۵: میزنم بر کوچه دیوانگی در این بهار - بیش ازین خجلت ز روی کودکان نتوان کشید
تکبیت شماره ۹۱۶: یوسف ما در ترازو چند باشد همچو سنگ؟ - ای به همت از زلیخا کمتران، غیرت کنید!
تکبیت شماره ۹۱۷: چه ماتم است ندانم نهفته در دل خاک؟ - که رخ به خون جگر شسته لاله میروید
تکبیت شماره ۹۱۸: صحبت صافدلان برق صفت در گذرست - هر چه دارید به می در شب مهتاب دهید
تکبیت شماره ۹۱۹: شاهی و عمر ابد هر دو به یک کس ندهند - ای سکندر، طمع از چشمه حیوان بردار
تکبیت شماره ۹۲۰: به هر روش که توانی خراب کن تن را - ازین ستمکده سیلاب را دریغ مدار
تکبیت شماره ۹۲۱: عاجز بود ز حفظ عنان دست رعشه دار - وقت شباب دامن فرصت نگاه دار
تکبیت شماره ۹۲۲: یارب مرا ز پرتو منت نگاه دار - شمع مرا ز دست حمایت نگاه دار
تکبیت شماره ۹۲۳: پیر مغان ز توبه ترا منع اگر کند - زنهار گوش هوش به آن خیرخواه دار
تکبیت شماره ۹۲۴: در زیر خرقه شیشه می را نگاه دار - این ماه را نهفته در ابر سیاه دار
تکبیت شماره ۹۲۵: شب را اگر از مرده دلی زنده نداری - جهدی کن و دامان سحرگاه نگهدار
تکبیت شماره ۹۲۶: به شکر این که شدی پیشوای گرمروان - ز نقش پای چراغی به راه ما بگذار
تکبیت شماره ۹۲۷: حاصل این مزرع ویران به جز تشویش نیست - از خراج آسودگی خواهی، به سلطانش گذار
تکبیت شماره ۹۲۸: نسخه مغلوط عالم قابل اصلاح نیست - وقت خود ضایع مکن، بر طاق نسیانش گذار
تکبیت شماره ۹۲۹: جان قدسی در تن خاکی دو روزی بیش نیست - موج دریادیده در ساحل نمیگیرد قرار
تکبیت شماره ۹۳۰: کاش در زندگی از خاک مرا برمی داشت - آن که بر تربت من سایه فکند آخر کار
تکبیت شماره ۹۳۱: عقل پیری ز من ایام جوانی مطلب - که در ایام خزان صاف شود آب بهار
تکبیت شماره ۹۳۲: از فروغ لاله آتش زیر پا دارد بهار - چون گل رعنا، خزان را در قفا دارد بهار
تکبیت شماره ۹۳۳: گر به جرم سینه صافی سنگبارانت کنند - همچو آب از بردباریها به روی خود میار
تکبیت شماره ۹۳۴: خبر حسرت آغوش تهیدست مرا - یک ره ای هاله بیدرد، به آن ماه ببر
تکبیت شماره ۹۳۵: به پیری، گفتم از دامان دنیا دست بردارم - ندانستم که در خشکی شود این خار گیراتر
تکبیت شماره ۹۳۶: چون زمین نرم از من گرد بر میآورند - میکنم هر چند با مردم مدارا بیشتر
تکبیت شماره ۹۳۷: پیران تلاش رزق فزون از جوان کنند - حرص گدا شود طرف شام بیشتر
تکبیت شماره ۹۳۸: مانند آب چشمه ز کاوش فزون شود - چندان که می خوری غم ایام بیشتر
تکبیت شماره ۹۳۹: دارد نظر به خانه خرابان همیشه عشق - ویرانه فیض میبرد از ماه بیشتر
تکبیت شماره ۹۴۰: فروغ عاریت بانور ذاتی برنمیآید - که روز ابر باشداز شب مهتاب روشنتر
تکبیت شماره ۹۴۱: چراغ مسجد از تاریکی میخانه افروزد - شب آدینه باشد گوشه محراب روشنتر
تکبیت شماره ۹۴۲: زندان به روزگار شود دلنشین و ما - هر روز میشویم ز دنیا رمیدهتر
تکبیت شماره ۹۴۳: از سنگلاخ دنیا، ای شیشه بار بگذر - چون سیل نو بهاران، زین کوهسار بگذر
تکبیت شماره ۹۴۴: هنگام بازگشت است، نه وقت سیر و گشت است - با چهره خزانی، از نو بهار بگذر
تکبیت شماره ۹۴۵: صبح آگاهی شود گفتم مرا موی سفید - چشم بی شرم مرا شد پرده خواب دگر
تکبیت شماره ۹۴۶: بغیر عشق که از کار برده دست و دلم - نمیرود دل و دستم به هیچ کاردگر
تکبیت شماره ۹۴۷: لامکانی شو که تبدیل مکان آب و گل - نقل کردن باشد از زندان به زندان دگر
تکبیت شماره ۹۴۸: به گفتگو نرود کار عشق پیش و مرا - نمیکشد دل غمگین به گفتگوی دگر
تکبیت شماره ۹۴۹: ز حرف سرد ناصح غفلتم افزود بر غفلت - نسیم صبح، شد خواب مرا افسانه دیگر
تکبیت شماره ۹۵۰: فرصت نمیدهد که بشویم ز دیده خواب - از بس که تند میگذرد جویبار عمر
تکبیت شماره ۹۵۱: دل میشود سیاه ز فانوس بی چراغ - در روز ابر، باده چون آفتابگیر
تکبیت شماره ۹۵۲: صبح است ساقیا می چون آفتاب گیر - عیش رمیده را به کمند شراب گیر
تکبیت شماره ۹۵۳: ذوقی است جانفشانی یاران به اتفاق - همرقص نیستی شو و دست شرار گیر
تکبیت شماره ۹۵۴: جز گوشه قناعت ازین خاکدان مگیر - غیر از کنار، هیچ ز اهل جهان مگیر
تکبیت شماره ۹۵۵: اشکم ز دل به چهره دویدن گرفت باز - این خانه شکسته چکیدن گرفت باز
تکبیت شماره ۹۵۶: نبضی که بود از رگ خواب آرمیدهتر - از شوق دست یار جهیدن گرفت باز
تکبیت شماره ۹۵۷: رنگ من کرده به بال وپر عنقا پرواز - نیست ممکن که به چندین بط می آید باز
تکبیت شماره ۹۵۸: زاهد خشک کجا، گریه مستانه کجا؟ - آب در دیده تصویر نگردد هرگز
تکبیت شماره ۹۵۹: صافی و تیرگی آب ز سرچشمه بود - بی دل پاک، سخن پاک نگردد هرگز
تکبیت شماره ۹۶۰: کدام آبله پا عزم این بیابان کرد؟ - که خارها همه گردن کشیدهاند امروز
تکبیت شماره ۹۶۱: روزی که آه من به هواداری تو خاست - در خواب ناز بود نسیم سحر هنوز
تکبیت شماره ۹۶۲: بدار عزت موی سفید پیران را - ز جای خویش به تعظیم صبحدم برخیز
تکبیت شماره ۹۶۳: درین جهان نبود فرصت کمر بستن - ز خاک تیره، کمر بسته چون قلم برخیز
تکبیت شماره ۹۶۴: از سر مژگان، نگاه حسرت ما نگذرد - عمر بال افشانی ما تا لب بام است و بس
تکبیت شماره ۹۶۵: از دل آگاه، در عالم، همین نام است و بس - چشم بیداری که دیدم، حلقه دام است و بس
تکبیت شماره ۹۶۶: چون نگردم گرد سر تا پای او چون گردباد؟ - پاکدامانی که میبینم بیابان است و بس
تکبیت شماره ۹۶۷: بید مجنونیم، برگ ما زبان خامشی است - گل بچین از برگ ما، احوال بار ما مپرس
تکبیت شماره ۹۶۸: از دشمنان خود نتوان بود بی خبر - آخر ترا که گفت که از دوستان مپرس؟
تکبیت شماره ۹۶۹: سنگ و گوهر، دیده حیران میزان را یکی است - امتیاز کفر و ایمان از من مجنون مپرس
تکبیت شماره ۹۷۰: در دیار ما که جان از بهر مردن میدهند - آرزوی عمر جاویدان ندارد هیچ کس
تکبیت شماره ۹۷۱: ز گاهواره تسلیم کن سفینه خویش - میان بحر بلا در کنار مادر باش
تکبیت شماره ۹۷۲: ای شاخ گل، به صحبت بلبل سری بکش - بسیار بر رضای دل باغبان مباش
تکبیت شماره ۹۷۳: در جبهه گشاده گلها نگاه کن - دلگیر از گرفتگی باغبان مباش
تکبیت شماره ۹۷۴: آب روان عمر ز استاده خوشترست - آزرده از گذشتن این کاروان مباش
تکبیت شماره ۹۷۵: زینت ظاهر چه کار آید دل افسرده را؟ - نقش بر دیوار زندان گر نباشد گو مباش
تکبیت شماره ۹۷۶: شمع بر خاک شهیدان گر نباشد گو مباش - لاله در کوه بدخشان گر نباشد گو مباش
تکبیت شماره ۹۷۷: ای صبح مزن خنده بیجا، شب وصل است - گر روشنی چشم منی، پردهنشین باش
تکبیت شماره ۹۷۸: یاد از نگاه گیر طریق سلوک را - در عین آشنایی مردم، رمیده باش
تکبیت شماره ۹۷۹: صحبت شبهای میخواران ندارد بازگو - چون ز مجلس میروی بیرون، لب پیمانه باش
تکبیت شماره ۹۸۰: بی محبت مگذران عمر عزیز خویش را - در بهاران عندلیب و در خزان پروانه باش
تکبیت شماره ۹۸۱: نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت - هر طفل نی سوار کند تازیانهاش
تکبیت شماره ۹۸۲: چون تاک اگرچه پای ادب کج نهادهایم - ما رابه ریزش مژه اشکبار بخش
تکبیت شماره ۹۸۳: ای آن که پای کوه به دامن شکستهای - یک ذره صبر هم به من بیقرار بخش
تکبیت شماره ۹۸۴: گرانی میکند بر خاطرش یادم، نمیدانم - که با این ناتوانی چون توانم رفت از یادش؟!
تکبیت شماره ۹۸۵: ز انقلاب جهان بیبران نمیلرزند - که هر چه میوه ندارد نمیفشانندش
تکبیت شماره ۹۸۶: برهمن از حضور بت، دل آسودهای دارد - نباشد دل به جا آن را که در غیب است معبودش
تکبیت شماره ۹۸۷: عیار گفتگوی او نمیدانم، همین دانم - که در فریاد آرد بوسه را لبهای خاموشش
تکبیت شماره ۹۸۸: به آب میبرد و تشنه باز میآرد - هزار تشنه جگر را چه زنخدانش
تکبیت شماره ۹۸۹: به زور، چهره خود را شکفته میدارم - چو پستهای که کند زخم سنگ خندانش
تکبیت شماره ۹۹۰: به عزم رفتن از گلزار چون قامت برافرازد - گل از بی طاقتی، چون خار آویزد به دامانش
تکبیت شماره ۹۹۱: به آه سرد من آن شاخ گل سر در نمیآرد - وگرنه هر نسیمی میبرد از راه بیرونش
تکبیت شماره ۹۹۲: دل بی طاقتی چون طفل بدخو در بغل دارم - که نتوانم به کام هر دو عالم داد تسکینش
تکبیت شماره ۹۹۳: بازی جنت مخور، کز بهر عبرت بس بود - آنچه آدم دید ازان گندم نمای جو فروش
تکبیت شماره ۹۹۴: میکند مستی گوارا تلخی ایام را - وای برآن کس که میآید درین محفل به هوش
تکبیت شماره ۹۹۵: ساحلی نیست به از شستن دست از جانش - آن که سیلاب ز پی دارد و دریا درپیش
تکبیت شماره ۹۹۶: آن که در آینه بیتاب شد از طلعت خویش - آه اگر در دل عاشق نگرد صورت خویش
تکبیت شماره ۹۹۷: حاصل من چو مه نو ز کمانخانه چرخ - تیر باران اشارت بود از شهرت خویش
تکبیت شماره ۹۹۸: چون هر چه وقف گشت بزودی شود خراب - کردیم وقف عشق تو ملک وجود خویش
تکبیت شماره ۹۹۹: هر چند تاجریم، فرومایه نیستیم - تا بر زیان خلق گزینیم سود خویش
تکبیت شماره ۱۰۰۰: در دبستان وجود از تیره بختی چون قلم - رزق من کوتاهی عمرست از گفتار خویش
تکبیت شماره ۱۰۰۱: کاش می دیدی به چشم عاشقان رخسار خویش - تا دریغ از چشم خود میداشتی دیدار خویش
تکبیت شماره ۱۰۰۲: حرف سبک نمی بردم از قرار خویش - از هر صدا چو کوه نبازم وقار خویش
تکبیت شماره ۱۰۰۳: ای که میجویی گشاد کار خود از آسمان - آسمان از ما بود سرگشتهتر در کار خویش
تکبیت شماره ۱۰۰۴: آغوشم از کشاکش حسرت چو گل درید - شاخ گلی ندید شبی در کنار خویش
تکبیت شماره ۱۰۰۵: نکند باد خزان رحم به مجموعه گل - من به امید چه شیرازه کنم دفتر خویش ؟
تکبیت شماره ۱۰۰۶: از گهر سنجی این جوهریان نزدیک است - که ز ساحل به صدف باز برم گوهر خویش
تکبیت شماره ۱۰۰۷: ریخت از رعشه خجلت به زمین ساغر خویش - ما و دریا نمودیم به هم گوهر خویش
تکبیت شماره ۱۰۰۸: خود کردهام به شکوهتر خصم جان خویش - کافر مباد کشته تیغ زبان خویش !
تکبیت شماره ۱۰۰۹: جمع سازد برگ عیش از بهر تاراج خزان - در بهار آن کس که میبندد در بستان خویش
تکبیت شماره ۱۰۱۰: چون سرو در مقام رضا ایستادهام - آسوده خاطرم ز بهار و خزان خویش
تکبیت شماره ۱۰۱۱: دایم به خون گرم شفق غوطه میخورم - چون صبح صادق از نفس راستین خویش
تکبیت شماره ۱۰۱۲: از بیقراری دل اندوهگین خویش - خجلت کشم همیشه ز پهلونشین خویش
تکبیت شماره ۱۰۱۳: چو یوسفم که به چاه افتد از کنار پدر - اگر به چرخ برآیم ز آستانه خویش
تکبیت شماره ۱۰۱۴: چو زلف ماتمیان درهم است کار جهان - ازین بلای سیه، دور دار شانه خویش
تکبیت شماره ۱۰۱۵: بر دشمنان شمردم، عیب نهانی خویش - خود را خلاص کردم، از پاسبانی خویش
تکبیت شماره ۱۰۱۶: نیم به خاطر صحرا چو گردباد گران - نفس چو راست کنم، میبرم گرانی خویش
تکبیت شماره ۱۰۱۷: در دشت با سرابم، در بحر یار آبم - چون موج در عذابم، از خوش عنانی خویش
تکبیت شماره ۱۰۱۸: ز حال دل خبرم نیست، اینقدر دانم - که دست شانه نگارین برآمد از مویش
تکبیت شماره ۱۰۱۹: چه سود ازین که بلندست دامن فانوس؟ - چو هیچ وقت نیامد به کار گریه شمع
تکبیت شماره ۱۰۲۰: چو برگ غنچه نشکفته ما گرفته دلان - نشد که سر به هم آریم یک زمان در باغ
تکبیت شماره ۱۰۲۱: ای دیده گلچین به ادب باش که شبنم - از دور به حسرت نگران است در این باغ
تکبیت شماره ۱۰۲۲: از برگ سفر نیست تهی دامن یک گل - آسوده همین آب روان است در این باغ
تکبیت شماره ۱۰۲۳: تیره بختی لازم طبع بلند افتاده است - پای خود را چون تواند داشتن روشن چراغ؟
تکبیت شماره ۱۰۲۴: صحبت ناجنس، آتش را به فریاد آورد - آب در روغن چو باشد، میکند شیون چراغ
تکبیت شماره ۱۰۲۵: از ظلمت وجود که میبرد ره برون؟ - گر شمع پیش پای نمیداشت نور عشق
تکبیت شماره ۱۰۲۶: حیف فرهاد که با آنهمه شیرینکاری - شد به خواب عدم از تلخی افسانه عشق
تکبیت شماره ۱۰۲۷: گرچه افسانه بود باعث شیرینی خواب - خواب ما سوخت ز شیرینی افسانه عشق
تکبیت شماره ۱۰۲۸: به زور عقل گذشتن ز خود میسر نیست - مگر بلند شود دست و تازیانه عشق
تکبیت شماره ۱۰۲۹: پاکدامانی است باغ دلگشا آزاده را - یوسف بی جرم را از تنگی زندان چه باک؟
تکبیت شماره ۱۰۳۰: کشتی بیناخدا را بادبان لطف خداست - موج از خودرفته را از بحر بی پایان چه باک؟
تکبیت شماره ۱۰۳۱: تو فکر نامه خود کن که میپرستان را - سیاه نامه نخواهد گذاشت گریه تاک
تکبیت شماره ۱۰۳۲: در وصال از حسرت سرشار من دارد خبر - هر که رادر پای گل، از دست جام افتد به خاک
تکبیت شماره ۱۰۳۳: از طلوع و از غروب مهر روشن شد که چرخ - هر که رابرداشت صبح از خاک، شام افتد به خاک
تکبیت شماره ۱۰۳۴: غافل به ماندگان نظر از رفتگان کند - گر صد هزار خلق رود پیش ازو به خاک
تکبیت شماره ۱۰۳۵: از هجر شکوه با در و دیوار میکنم - چون داغ دیدهای که کند گفتگو به خاک
تکبیت شماره ۱۰۳۶: در زهد من نهفته بود رغبت شراب - چون نغمههای تر که بود در رباب خشک
تکبیت شماره ۱۰۳۷: عالم خاک از وجود تازه رویان مفلس است - بر نمیخیزد گل ابری ازین دریای خشک
تکبیت شماره ۱۰۳۸: بال و پر همند حریفان سست عهد - بو میرود به باد چو از گل پرید رنگ
تکبیت شماره ۱۰۳۹: در جام لاله و قدح گل غریب بود - در دور عارض تو به مصرف رسید رنگ
تکبیت شماره ۱۰۴۰: خنده کبک از ترحم هایهای گریه شد - تا که رادر کوهسار عشق آمد پا به سنگ؟
تکبیت شماره ۱۰۴۱: همچنان در جستجوی رزق خود سرگشتهام - گرچه گشتم چون فلاخن قانع از دنیا به سنگ
تکبیت شماره ۱۰۴۲: نفس رسید به پایان و در قلمرو خاک - نیافتیم فضای نفس کشیدن دل
تکبیت شماره ۱۰۴۳: علاج کودک بدخو ز دایه میآید - کجاست عشق، که در ماندهام به چاره دل
تکبیت شماره ۱۰۴۴: نمیروم قدمی راه بی اشاره دل - که خضر راه نجات است استخاره دل
تکبیت شماره ۱۰۴۵: گلی که آفت پژمردگی نمیبیند - همان گل است که چینند از نظاره گل
تکبیت شماره ۱۰۴۶: هر که از حلقه ارباب ریا سالم جست - هیچ جا تا در میخانه نگیرد آرام
تکبیت شماره ۱۰۴۷: جسم در دامن جان بیهده آویخته است - سیل در گوشه ویرانه نگیرد آرام
تکبیت شماره ۱۰۴۸: چه سود ازین که چو یوسف عزیز خواهم شد؟ - مرا که عمر به زندان گذشت و چاه تمام
تکبیت شماره ۱۰۴۹: کجاست نیستی جاودان، که بیزارم - ازان حیات که گردد به سال و ماه تمام
تکبیت شماره ۱۰۵۰: خاکساری ز شکایت دهنم دوخته است - نقش پایم که به هر راهگذر ساختهام
تکبیت شماره ۱۰۵۱: منم آن لاله که از نعمت الوان جهان - با دل سوخته و خون جگر ساختهام
تکبیت شماره ۱۰۵۲: از سبکباران راه عشق خجلت میکشم - بر کمر هر چند جای توشه دامن بستهام
تکبیت شماره ۱۰۵۳: بر گرانباری من رحم کن ای سیل فنا - که من این بار به امید تو برداشتهام
تکبیت شماره ۱۰۵۴: تانظر از گل رخسار تو برداشتهام - مژه دستی است که در پیش نظر داشتهام
تکبیت شماره ۱۰۵۵: چون به داغ غربت من دل نسوزد سنگ را؟ - خال موزونم که بر رخسار زشت افتادهام
تکبیت شماره ۱۰۵۶: از بهشت افتاد بیرون آدم و خندان نشد - چون نگریم من که از دلدار دور افتادهام
تکبیت شماره ۱۰۵۷: تیشه فرهاد گردیده است هر مو بر تنم - تا ازان معشوق شیرینکار دور افتادهام
تکبیت شماره ۱۰۵۸: با همه مشکل گشایی خاک باشد رزق من - بر سر ره چون کلید اهل فال افتادهام
تکبیت شماره ۱۰۵۹: هیچ کس را دل نمیسوزد به من چون آفتاب - گرچه از بام بلند آسمان افتادهام
تکبیت شماره ۱۰۶۰: ز سردمهری احباب، در ریاض جهان - تمام برگ سفر چون گل خزان زدهام
تکبیت شماره ۱۰۶۱: کسی به خاک چو من گوهری نیندازد - به سهواز گره روزگار وا شدهام
تکبیت شماره ۱۰۶۲: به پای قافله رفتن ز من نمیآید - چو آفتاب به تنها روی برآمدهام
تکبیت شماره ۱۰۶۳: چو بید اگر چه درین باغ بی برآمدهام - به عذر بی ثمری سایه گستر آمدهام
تکبیت شماره ۱۰۶۴: همان به خاک برابر چو نور خورشیدم - اگرچه از همه آفاق بر سر آمدهام
تکبیت شماره ۱۰۶۵: چون قلم، شد تنگ بر من از سیهکاری جهان - نیست جز یک پشت ناخن، دستگاه خندهام
تکبیت شماره ۱۰۶۶: بر زمین ناید ز شادی پای من چون گردباد - تا خس و خاشاک هستی را به هم پیچیدهام
تکبیت شماره ۱۰۶۷: از حریم قرب، چون سنگم به دور انداخته است - چون فلاخن هر که را بر گرد سر گردیدهام
تکبیت شماره ۱۰۶۸: سالها در پرده دل خون خود را خوردهام - تا درین گلزار چون گل یک دهن خندیدهام
تکبیت شماره ۱۰۶۹: مرد مصاف در همه جا یافت میشود - در هیچ عرصه مرد تحمل ندیدهام
تکبیت شماره ۱۰۷۰: بر روی نازبالش گل تکیه میکند - عاشق به شوخ چشمی شبنم ندیدهام
تکبیت شماره ۱۰۷۱: حسن در زندان همان بر مسند فرماندهی است - من عزیز مصر را در وقت خواری دیدهام
تکبیت شماره ۱۰۷۲: از جور روزگار ندارم شکایتی - این گرگ را به قیمت یوسف خریدهام
تکبیت شماره ۱۰۷۳: از بس که بی گمان به در دل رسیدهام - باور نمیکنم که به منزل رسیدهام
تکبیت شماره ۱۰۷۴: دیدن یک روی آتشناک را صد دل کم است - من به یک دل، عاشق صد آتشین رخسارهام
تکبیت شماره ۱۰۷۵: غم به قدر غمگسار از آسمان نازل شود - زان غم من زود آخر شد که بی غمخوارهام
تکبیت شماره ۱۰۷۶: با گرانقدری سبک در دیدههایم چون نماز - با سبکروحی به خاطرها گران چون روزهام
تکبیت شماره ۱۰۷۷: خشکسال زهد نم در جوی من نگذاشته است - تشنه یک هایهای گریه مستانهام
تکبیت شماره ۱۰۷۸: سودای زلف، سلسله جنبان گفتگوست - کوته نمیشود به شنیدن فسانهام
تکبیت شماره ۱۰۷۹: در مذاق من، شراب تلخ، آب زندگی است - شیشه چون خالی شد از من، پر شود پیمانهام
تکبیت شماره ۱۰۸۰: نومید نیم از کرم پیر خرابات - در بحر شکستهست سبو همچو حبابم
تکبیت شماره ۱۰۸۱: چشم گشایش از خلق، نبود به هیچ بابم - در بزم بیسوادان، لب بسته چون کتابم
تکبیت شماره ۱۰۸۲: محرمی نیست در آفاق به محرومی من - عین دریایم و سرگشتهتر از گردابم
تکبیت شماره ۱۰۸۳: مکن ای شمع با من سرکشی، کز پاکدامانی - به یک خمیازه خشک از تو قانع همچو محرابم
تکبیت شماره ۱۰۸۴: گر شوی با خبر از سوز دل بیتابم - دم آبی نخوری تا نکنی سیرابم
تکبیت شماره ۱۰۸۵: نگردید از سفیدیهای مو آیینهام روشن - زهی غفلت که در صبح قیامت میبرد خوابم
تکبیت شماره ۱۰۸۶: چهره یوسف ز سیلی گرمی بازار یافت - سایه دستی ز اخوان وطن میخواستم!
تکبیت شماره ۱۰۸۷: چه شبها روز کردم در شبستان سر زلفش - که اوراق دل صد پاره را بر یکدگر بستم
تکبیت شماره ۱۰۸۸: به تکلیف بهاران شاخسارم غنچه میبندد - اگر در دست من میبود، اول بار میبستم
تکبیت شماره ۱۰۸۹: از خود مرا برون بر، تا کی در این خرابات - مستی و هوشیاری، سازد بلند و پستم
تکبیت شماره ۱۰۹۰: چه با من میتواند شورش روز جزا کردن؟ - که از دل سالها دامان محشر بود در دستم
تکبیت شماره ۱۰۹۱: تهی شود به لبم نارسیده رطل گران - ز بس که ریشه دوانده است رعشه در دستم
تکبیت شماره ۱۰۹۲: جدا چو دست سبو از سرم نمیگردد - ز بس به فکر تو مانده است زیر سر دستم
تکبیت شماره ۱۰۹۳: از جام بیخودی کرد، ساقی خدا پرستم - بودم ز بت پرستان، تا از خودی نرستم
تکبیت شماره ۱۰۹۴: راهی که راهزن زد، یک چند امن باشد - ایمن شدم ز شیطان، تا توبه را شکستم
تکبیت شماره ۱۰۹۵: دلتنگ از ملامت اغیار نیستم - چون گل، گرفته در بغل خار نیستم
تکبیت شماره ۱۰۹۶: دیوانهام که بر سر من جنگ میشود - جنس کساد کوچه و بازار نیستم
تکبیت شماره ۱۰۹۷: رزق میآید به پای خویش تا دندان به جاست - آسیا تا هست، در اندیشه نان نیستم
تکبیت شماره ۱۰۹۸: نشتر از نامردمی در پرده چشمم شکست - از ره هر کس به مژگان خار و خس برداشتم
تکبیت شماره ۱۰۹۹: بی نیاز از خلق از دست دعای خود شدم - حاصل عالم ازین یک کف زمین برداشتم
تکبیت شماره ۱۱۰۰: من که روشن بود چشم نوبهار از دیدنم - یک چمن خمیازه در آغوش چون گل داشتم
تکبیت شماره ۱۱۰۱: نرمی ره شد چون مخمل تار و پود خواب من - جای گل، ای کاش آتش زیر پا میداشتم
تکبیت شماره ۱۱۰۲: عاقبت زد بر زمینم آن که از روی نیاز - سالهابر روی دستش چون دعا میداشتم
تکبیت شماره ۱۱۰۳: تمام از گردش چشم تو شد کار من ای ساقی - ز دست من بگیر این جام را کز خویشتن رفتم
تکبیت شماره ۱۱۰۴: ز همراهان کسی نگرفت شمعی پیش راه من - به برق تیشه زین ظلمت برون چون کوهکن رفتم
تکبیت شماره ۱۱۰۵: هنوزم از دهان چون صبح بوی شیر میآمد - که چون خورشید، مطلعهای عالمگیر میگفتم!
تکبیت شماره ۱۱۰۶: من آن روزی که برگ شادمانی داشتم چون گل - بهار خندهرو را غنچه تصویر میگفتم
تکبیت شماره ۱۱۰۷: بود از موی سفید امید بیداری مرا - بالش پر گشت آن هم بهر خواب غفلتم
تکبیت شماره ۱۱۰۸: عالم بیخبری بود بهشت آبادم - تا به هوش آمدم از عرش به فرش افتادم
تکبیت شماره ۱۱۰۹: از دم تیغ که هر دم به سرم میبارد - میتوان یافت که سهوالقلم ایجادم
تکبیت شماره ۱۱۱۰: عنانداری نمیآمد ز من سیل بهاران را - دل دیوانه را در کوچه و بازار سر دادم
تکبیت شماره ۱۱۱۱: منم آن غنچه غافل که ز بیحوصلگی - سر خود در سر یک خنده بیجا کردم
تکبیت شماره ۱۱۱۲: چو نقش پا گزیدم خاکساری تا شوم ایمن - ندانستم ز همواری فزون پامال میگردم
تکبیت شماره ۱۱۱۳: من که بودم گردباد این بیابان، عاقبت - چون ره خوابیده بار خاطر صحرا شدم
تکبیت شماره ۱۱۱۴: از خاکیان ز صافی طینت جدا شدم - از دست روزگار برون چون دعا شدم
تکبیت شماره ۱۱۱۵: درین قلمرو آفت، ز ناتوانیها - به هر کجا که نشستم خط غبار شدم
تکبیت شماره ۱۱۱۶: فیض در بیخبری بود چو هشیار شدم - صرفه در خواب گران بود چو بیدار شدم
تکبیت شماره ۱۱۱۷: اول ز رشک محرمیم سرمه داغ بود - چون خواب، رفته رفته به چشمش گران شدم
تکبیت شماره ۱۱۱۸: عشق بر هر کس که زور آورد، من گشتم خراب - سیل در هر جا که پا افشرد، من ویران شدم
تکبیت شماره ۱۱۱۹: چون ماه مصر، قیمت من خواست عذر من - گر یک دو روز بار دل کاروان شدم
تکبیت شماره ۱۱۲۰: بزرگان میکنند از تلخرویی سرمه در کارم - اگرچه با جواب خشک ازین کهسار خرسندم
تکبیت شماره ۱۱۲۱: مرا بیزار کرد از اهل دولت، دیدن دربان - به یک دیدن، ز صد نادیدنی آزاد گردیدم
تکبیت شماره ۱۱۲۲: منه انگشت بر حرفم، اگر درد سخن داری - که بر هر نقطه من صد بار چون پرگار گردیدم
تکبیت شماره ۱۱۲۳: ز راستی نبود شاخههای بی بر را - خجالتی که من از قامت دو تا دارم
تکبیت شماره ۱۱۲۴: چو مینای پر از می فتنهها دارم به زیر سر - شود پرشور عالم چون ز سر دستار بردارم
تکبیت شماره ۱۱۲۵: شود بار دلم آن را که از دل بار بردارم - نهد پا بر سرم از راه هر کس خار بردارم
تکبیت شماره ۱۱۲۶: نظر برداشت شبنم در هوای آفتاب از گل - به امید که من از عارض او چشم بردارم؟
تکبیت شماره ۱۱۲۷: که میگوید پری در دیده مردم نمیآید؟ - که دایم در نظر باشد پریزادی که من دارم
تکبیت شماره ۱۱۲۸: شراب کهنه در پیری مرا دارد جوان دایم - که دارد از مریدان این چنین پیری که من دارم؟
تکبیت شماره ۱۱۲۹: نمیباید سلاحی تیزدستان شجاعت را - که در سر پنجه خصم است شمشیری که من دارم
تکبیت شماره ۱۱۳۰: تماشای بهشت از خلوتم بیرون نمیآرد - به است از جنت در بسته زندانی که من دارم
تکبیت شماره ۱۱۳۱: ز اکسیر قناعت میشمارم نعمت الوان - اگر رنگین به خون گردد لب نانی که من دارم
تکبیت شماره ۱۱۳۲: امیدم به بی دست و پایی است، ورنه - چه کار آید از دست و پایی که دارم؟
تکبیت شماره ۱۱۳۳: سپندست کز جا جهد، جا نماید - درین انجمن آشنایی که دارم
تکبیت شماره ۱۱۳۴: گویند به هم مردم عالم گله خویش - پیش که روم من که ز عالم گله دارم؟
تکبیت شماره ۱۱۳۵: نگاه گرم را سر ده به جانم تا دلی دارم - مرا دریاب ای برق بلا تا حاصلی دارم
تکبیت شماره ۱۱۳۶: از من خبر دوری این راه مپرسید - چندان نفسم نیست که پیغام گذارم
تکبیت شماره ۱۱۳۷: جگر سنگ به نومیدی من میسوزد - آب حیوانم و از ریگ روان تشنهترم
تکبیت شماره ۱۱۳۸: میکنم در کار ساحل این کهن تابوت را - تا به کی سیلی درین دریای طوفانی خورم؟
تکبیت شماره ۱۱۳۹: تا به کی بر دل ز غیرت زخم پنهانی خورم - با تو یاران می خورند و من پشیمانی خورم
تکبیت شماره ۱۱۴۰: چه نسبت است به مژگان مرا نمیدانم - که پیش چشمم و از پیش چشمها دورم
تکبیت شماره ۱۱۴۱: عزیزی خواری و خواری عزیزی بار میآورد - در آغوش پدر از چاه و زندان بیش میلرزم
تکبیت شماره ۱۱۴۲: کمان بال و پر پرواز گردد تیر بی پر را - در آغوش وصال از بیم هجران بیش میلرزم
تکبیت شماره ۱۱۴۳: نخوابیده است با کین کسی هرگز دل صافم - ز بستر چون دعا از سینههای پاک برخیزم
تکبیت شماره ۱۱۴۴: ز خال گوشه ابروی یار میترسم - ازین ستاره دنباله دار میترسم
تکبیت شماره ۱۱۴۵: ز رنگ و بوی جهان قانعم به بیبرگی - خزان گزیدهام از نوبهار میترسم
تکبیت شماره ۱۱۴۶: فتح بابی نشد از کعبه و بتخانه مرا - بعد ازین گوش بر آواز در دل باشم
تکبیت شماره ۱۱۴۷: چند در دایره مردم عاقل باشم - تخته مشق صد اندیشه باطل باشم
تکبیت شماره ۱۱۴۸: چون گوهر گرامی آدم درین بساط - مسجود آفرینش و مردود آتشم
تکبیت شماره ۱۱۴۹: هستی موهوم ما موج سرابی بیش نیست - به که بر لوح وجود خود خط باطل کشم
تکبیت شماره ۱۱۵۰: از غم دنیا و عقبی یک نفس فارغ نیم - چون ترازو از دوسر دایم گرانی میکشم
تکبیت شماره ۱۱۵۱: دست و پا گم میکنم زان نرگس نیلوفری - من که عمری شد بلای آسمانی میکشم
تکبیت شماره ۱۱۵۲: دلی خالی ز غیبت در حضورم میتوان کردن - نیم غمگین به سنگینی اگر مشهور شد گوشم
تکبیت شماره ۱۱۵۳: در عالم ایجاد من آن طفل یتیمم - کز شیر، به دشنام کند دایه خموشم
تکبیت شماره ۱۱۵۴: ز جوی شیر کردم تلخ بر خود خواب شیرین را - خجل چون کوهکن زین بازی طفلانه خویشم
تکبیت شماره ۱۱۵۵: کیست جز آینه و آب درین قحطآباد - که کند گریه به روز سفر از دنبالم
تکبیت شماره ۱۱۵۶: در آشیان به خیال تو آنقدر ماندم - که غنچه شد گل پرواز در پر و بالم
تکبیت شماره ۱۱۵۷: نسازد لن ترانی چون کلیم از طور نومیدم - نمک پرورده عشقم، زبان ناز میدانم
تکبیت شماره ۱۱۵۸: به میزان قیامت، بیش کم، کم بیش میآید - زبان این ترازو را نمیدانم، نمیدانم
تکبیت شماره ۱۱۵۹: گل من از خمیر شیشه و جام است پنداری - که چون خالی شدم از باده، خندیدن نمیدانم
تکبیت شماره ۱۱۶۰: ربوده است ز من اختیار، جذبه بحر - عنان گسستهتر از رشتههای بارانم
تکبیت شماره ۱۱۶۱: بیداری دولت به سبکروحی من نیست - هرچند که در چشم تو چون خواب گرانم
تکبیت شماره ۱۱۶۲: در هر که ترا دیده، به حسرت نگرانم - عمری است که من زنده به جان دگرانم
تکبیت شماره ۱۱۶۳: نه ذوق بودن و نه روی بازگردیدن - چو خنده بر لب ماتمرسیده حیرانم
تکبیت شماره ۱۱۶۴: شوم به خانه مردم، نخوانده چون مهمان؟ - که من به خانه خود چون نخوانده مهمانم
تکبیت شماره ۱۱۶۵: به عشق پاک کردم صرف عمر خود، ندانستم - که از تردامنی با غنچه همبستر شود شبنم
تکبیت شماره ۱۱۶۶: بعد ایامی که گلها از سفر باز آمدند - چون نسیم صبحدم میباید از خود رفتنم
تکبیت شماره ۱۱۶۷: گر میزنم به هم کف افسوس، دور نیست - بال و پری نمانده که بر یکدگر زنم
تکبیت شماره ۱۱۶۸: میکند چرخ ستمگر به شکرخنده حساب - لب مخمور به خمیازه اگر باز کنم
تکبیت شماره ۱۱۶۹: خانهای از خانه آیینه دارم پاکتر - هر چه هر کس آورد با خویش مهمانش کنم
تکبیت شماره ۱۱۷۰: آه کز بی حاصلیها نیست در خرمن مرا - آنقدر حاصل که وقت خوشه چینی خوش کنم
تکبیت شماره ۱۱۷۱: رخنه در کار ز تسبیح فزون است مرا - چون دل خویش ز صد راهگذر جمع کنم؟
تکبیت شماره ۱۱۷۲: گوشهای کو، که دل از فکر سفر جمع کنم - پا به دامان صدف همچو گهر جمع کنم
تکبیت شماره ۱۱۷۳: من که نتوانم گلیم خود برآوردن ز آب - دیگری را از رفیقان دستگیری چون کنم؟
تکبیت شماره ۱۱۷۴: دعوی گردنفرازی با اسیری چون کنم؟ - در صف آزادمردان این دلیری چون کنم؟
تکبیت شماره ۱۱۷۵: روشندلی نمانده درین باغ و بوستان - با خود مگر چو آب روان گفتگو کنم
تکبیت شماره ۱۱۷۶: چگونه پیش رخ نازک تو آه کنم؟ - دلم نمیدهد این صفحه را سیاه کنم
تکبیت شماره ۱۱۷۷: نیست یک جبهه واکرده درین وحشتگاه - ننهم روی خود از شهر به صحرا چه کنم؟
تکبیت شماره ۱۱۷۸: من نه آنم که تراوش کند از من گلهای - میدهد خون جگر رنگ به بیرون، چه کنم؟
تکبیت شماره ۱۱۷۹: دردها کم شود از گفتن و دردی که مراست - از تهی کردن دل میشود افزون، چه کنم؟
تکبیت شماره ۱۱۸۰: بر فقیران پیشدستی کردن از انصاف نیست - میوه چون در شهر شد بسیار، نوبر میکنم
تکبیت شماره ۱۱۸۱: از بس نشان دوری این ره شنیدهام - انجام را تصور آغاز میکنم
تکبیت شماره ۱۱۸۲: ابرام در شکستن من اینقدر چرا؟ - آخر نه من به بال تو پرواز میکنم؟
تکبیت شماره ۱۱۸۳: خنده و جان بر لبم یکبار میآید چو برق - ابر میگرید به حالم چون تبسم میکنم
تکبیت شماره ۱۱۸۴: میدهم جان در بهای حسن تا در پرده است - من گل این باغ را در غنچگی بو میکنم
تکبیت شماره ۱۱۸۵: نخل صنوبرم که درین باغ دلفریب - خوشوقت میشوند حریفان ز شیونم
تکبیت شماره ۱۱۸۶: مرا ز سیر چمن غم، ترا نشاط رسد - تو خنده گل و من داغ لاله میبینم
تکبیت شماره ۱۱۸۷: چو عکس چهره خود در پیاله میبینم - خزان در آینه برگ لاله میبینم
تکبیت شماره ۱۱۸۸: همان ریزند خار از ناسپاسیها به چشم من - به مژگان گرچه از راه عزیزان خار میچینم
تکبیت شماره ۱۱۸۹: ز ناکامی گل از همصحبتان یار میچینم - گلی کز یار باید چیدن از اغیار میچینم
تکبیت شماره ۱۱۹۰: هر مصلحت عقل، کم از کوه غمی نیست - کو رطل گرانی که سبکبار نشینم؟
تکبیت شماره ۱۱۹۱: درین ریاض من آن شبنم گرانجانم - که در خزان به شکر خواب نو بهار روم
تکبیت شماره ۱۱۹۲: فکر شنبه تلخ دارد جمعه را بر کودکان - من چسان غافل به پیری از غم فردا شوم؟
تکبیت شماره ۱۱۹۳: ناتمامان، چون مه نو، یاد من خواهند کرد - از نظر روزی که چون خورشید ناپیدا شوم
تکبیت شماره ۱۱۹۴: ز من کناره کند موج اگر حباب شوم - فریب من نخورد تشنه گر سراب شوم
تکبیت شماره ۱۱۹۵: نزدیک من میا که ز خود دور میشوم - وزبیخودی ز وصل تو مهجور میشوم
تکبیت شماره ۱۱۹۶: از دیده هرچه رفت، ز دل دور میشود - من پیش چشم خلق ز دل دور میشوم
تکبیت شماره ۱۱۹۷: شکایتی است که مردم ز یکدگر دارند - حکایتی که درین روزگار میشنوم
تکبیت شماره ۱۱۹۸: چندان که درین دایره چون چشم پریدم - حاصل نشد از خرمن دونان پر کاهم
تکبیت شماره ۱۱۹۹: به سیم قلب یوسف را نمیگیرند از اخوان - من انصاف از خریداران درین بازار میخواهم
تکبیت شماره ۱۲۰۰: زنده میسوزد برای مرده در هندوستان - دل نمیسوزد در این کشور عزیزان را به هم
تکبیت شماره ۱۲۰۱: داغ آن دریانوردانم که چون زنجیر موج - وقت شورش بر نمیدارند سر از پای هم
تکبیت شماره ۱۲۰۲: شود جهان لب پرخندهای، اگر مردم - کنند دست یکی در گره گشایی هم
تکبیت شماره ۱۲۰۳: شدند جمع دل و زلف از آشنایی هم - شکستگان جهانند مومیایی هم
تکبیت شماره ۱۲۰۴: فریب مهربانی خوردم از گردون، ندانستم - که در دل بشکند خاری که بیرون آرد از پایم
تکبیت شماره ۱۲۰۵: چون سرو گذشتم ز ثمر تا شوم آزاد - صد سلسله از برگ نهادند به پایم
تکبیت شماره ۱۲۰۶: نیست ما را در وفاداری به مردم نسبتی - دیگران آبند و ما ریگ ته جوی توایم
تکبیت شماره ۱۲۰۷: از چشم زخم تو به مبادا شکسته دل - عهدی که ما به شیشه و پیمانه بستهایم
تکبیت شماره ۱۲۰۸: بر حواس خویش، راه آرزوها بستهایم - از علاج یک جهان بیمار فارغ گشتهایم
تکبیت شماره ۱۲۰۹: با دست رعشه دار، چو شبنم درین چمن - دامان آفتاب مکرر گرفتهایم
تکبیت شماره ۱۲۱۰: باور که میکند، که درین بحر چون حباب - سر دادهایم و زندگی از سر گرفتهایم
تکبیت شماره ۱۲۱۱: چون کمان و تیر، در وحشت سرای روزگار - تا به هم پیوستهایم از هم جدا افتادهایم
تکبیت شماره ۱۲۱۲: ما نام خود ز صفحه دلها ستردهایم - در دفتر جهان، ورق باد بردهایم
تکبیت شماره ۱۲۱۳: ما توبه را به طاعت پیمانه بردهایم - محراب را به سجده بتخانه بردهایم
تکبیت شماره ۱۲۱۴: خمها چو فیل مست سر خود گرفتهاند - از بس که درد سر سوی میخانه بردهایم
تکبیت شماره ۱۲۱۵: از صبح پرده سوز، خدایا نگاه دار - این رازها که مابه دل شب سپردهایم
تکبیت شماره ۱۲۱۶: کوچه گرد آستین چون اشک حسرت نیستیم - همچو مژگان بر در یک خانه پا افشردهایم
تکبیت شماره ۱۲۱۷: صلح از فلک به دیده بیدار کردهایم - رو در صفا و پشت به زنگار کردهایم
تکبیت شماره ۱۲۱۸: زیبا و زشت در نظر ما یکی شده است - تا خویش را چو آینه هموار کردهایم
تکبیت شماره ۱۲۱۹: گل را به رو اگر نشناسیم عیب نیست - ما چشم در حریم قفس باز کردهایم
تکبیت شماره ۱۲۲۰: نومید نیستیم ز احسان نوبهار - هرچند تخم سوخته در خاک کردهایم
تکبیت شماره ۱۲۲۱: نیست طول عمر را کیفیت عرض حیات - ما به آب تلخ، صلح از آب حیوان کردهایم
تکبیت شماره ۱۲۲۲: عمر اگر باشد، تماشای اثر خواهید کرد - نعره مستانهای در کار گردون کردهایم!
تکبیت شماره ۱۲۲۳: کس زبان چشم خوبان را نمیداند چو ما - روزگاری این غزالان را شبانی کردهایم !
تکبیت شماره ۱۲۲۴: گرچه خاکیم پذیرای دل و جان شدهایم - چون زمین، آینه حسن بهاران شدهایم
تکبیت شماره ۱۲۲۵: نیست یک نقطه بیکار درین صفحه خاک - ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
تکبیت شماره ۱۲۲۶: پرده بردار ز رخسار خود ای صبح امید - که سیه نامه چو شبهای گناه آمدهایم
تکبیت شماره ۱۲۲۷: نیستیم از جلوه باران رحمت ناامید - تخم خشکی در زمین انتظار افشاندهایم
تکبیت شماره ۱۲۲۸: ما چو سرو از راستی دامن به بار افشاندهایم - آستین چون شاخ گل بر نوبهار افشاندهایم
تکبیت شماره ۱۲۲۹: نیست غیر از بحر، چون سیلاب، ما را منزلی - گرد راه از خویش در آغوش یار افشاندهایم
تکبیت شماره ۱۲۳۰: دست ماگیر ای سبک جولان، که چون نقش قدم - خاک بر سر، دست بر دل، خار در پا ماندهایم
تکبیت شماره ۱۲۳۱: یوسف مصر وجودیم از عزیزیها، ولیک - هر که با ما خواجگی از سر گذارد، بندهایم
تکبیت شماره ۱۲۳۲: هر تلخیی که قسمت ما کرده است چرخ - می نام کردهایم و به ساغر فکندهایم
تکبیت شماره ۱۲۳۳: زین بیابان گرمتر از ما کسی نگذشته است - ما ز نقش پا چراغ مردم آیندهایم
تکبیت شماره ۱۲۳۴: خواه در مصر غریبی، خواه در کنج وطن - همچو یوسف، بی گنه در چاه و زندان بودهایم
تکبیت شماره ۱۲۳۵: حسرت ما را به عمر رفته، چون برگ خزان - میتوان دانست از دستی که بر هم سودهایم
تکبیت شماره ۱۲۳۶: چون میوه پخته گشت، گرانی برد ز باغ - ما بار نخل چون ثمر نارسیدهایم
تکبیت شماره ۱۲۳۷: نیفشانم چو یوسف تا ز دامن گرد تهمت را - به تکلیف عزیزان من ز زندان بر نمیآیم
تکبیت شماره ۱۲۳۸: بی عزیزان، مرگ پابرجاست عمر جاودان - ما چو اسکندر دل از آب بقا برداشتیم
تکبیت شماره ۱۲۳۹: یک جبهه گشاده ندیدیم در جهان - پوشیده بود، روی به هر در گذاشتیم
تکبیت شماره ۱۲۴۰: ماداغ توبه بر دل ساغر گذاشتیم - دور طرب به نشاه دیگر گذاشتیم
تکبیت شماره ۱۲۴۱: هر کسی تخمی به خاک افشاند و ما دیوانگان - دانه زنجیر در دامان صحرا کاشتیم
تکبیت شماره ۱۲۴۲: بر دانه ناپخته دویدیم چو آدم - ما کار خود از روز ازل خام گرفتیم
تکبیت شماره ۱۲۴۳: نفسی چند که در غم گذراندن ستم است - همچو گل صرف شکر خنده بیجا کردیم
تکبیت شماره ۱۲۴۴: ستم به خویش ز کوتاهی زبان کردیم - به هر چه شکر نکردیم، یاد آن کردیم
تکبیت شماره ۱۲۴۵: بنای خانه بدوشی بلند کرده ماست - قفس نبود که ما ترک آشیان کردیم
تکبیت شماره ۱۲۴۶: آستین بر هر چه افشاندیم، دست ما گرفت - رو به ما آورد، بر هر چیز پشت پا زدیم
تکبیت شماره ۱۲۴۷: ما سیه بختان تفاوت را قلم بر سر زدیم - همچو مژگان سر ز یک چاک گریبان برزدیم
تکبیت شماره ۱۲۴۸: نیست ممکن از پشیمانی کسی نقصان کند - شاخ گل شد دست افسوسی که ما بر سر زدیم
تکبیت شماره ۱۲۴۹: خط به اوراق جهان، دیده و نادیده زدیم - پشت دستی به گل چیده و ناچیده زدیم
تکبیت شماره ۱۲۵۰: هر دم از ماتم برگی نتوان آه کشید - چار تکبیر برین نخل خزان دیده زدیم
تکبیت شماره ۱۲۵۱: حاصل ما ز عزیزان سفر کرده خویش - مشت آبی است که بر آینه دیده زدیم
تکبیت شماره ۱۲۵۲: دستش به چیدن سر ما کار تیغ کرد - چون گل به روی هر که درین باغ وا شدیم
تکبیت شماره ۱۲۵۳: کم نشد در سربلندی فیض ما چون آفتاب - سایه ما بیش شد چندان که بالاتر شدیم
تکبیت شماره ۱۲۵۴: آسودگی کنج قفس کرد تلافی - یک چند اگر زحمت پرواز کشیدیم
تکبیت شماره ۱۲۵۵: دست کوتاه ز دامان گل و پا در گل - حال خار سر دیوار گلستان داریم
تکبیت شماره ۱۲۵۶: داغ عشق تو ز اندازه ما افزون است - دستی از دور برین آتش سوزان داریم
تکبیت شماره ۱۲۵۷: از حادثه لرزند به خود قصر نشینان - ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم
تکبیت شماره ۱۲۵۸: در تلافی، میوه شیرین به دامن میدهیم - همچو نخل پرثمر، سنگی که بر سر میخوریم
تکبیت شماره ۱۲۵۹: دست کرم ز رشته تسبیح بردهایم - روزی نمیرود که به صد دل نمیرسیم
تکبیت شماره ۱۲۶۰: نه دین ما به جا و نه دنیای ما تمام - از حق گذشتهایم و به باطل نمیرسیم
تکبیت شماره ۱۲۶۱: منعمان گر پیش مهمان نعمت الوان کشند - ما به جای سفره، خجلت پیش مهمان میکشیم!
تکبیت شماره ۱۲۶۲: یوسف به زر قلب فروشان دگرانند - ما وقت خوش خود به دو عالم نفروشیم
تکبیت شماره ۱۲۶۳: عنان گسستهتر از سیل در بیابانیم - به هر طرف که قضا میکشد شتابانیم
تکبیت شماره ۱۲۶۴: نظر به عالم بالاست ما ضعیفان را - نهال بادیه و سبزه بیابانیم
تکبیت شماره ۱۲۶۵: چه فتاده است بر آییم چو یوسف از چاه؟ - ما که خود را به زر قلب گران میدانیم
تکبیت شماره ۱۲۶۶: چیدهایم از دو جهان دامن الفت چون سرو - هر که از ما گذرد آب روان میدانیم
تکبیت شماره ۱۲۶۷: دارم عقیق صبر به زیر زبان خویش - مانند خضر، تشنه آب بقا نیم
تکبیت شماره ۱۲۶۸: دیوانهام ولیک بغیر از دو زلف یار - دیگر به هیچ سلسلهای آشنا نیم
تکبیت شماره ۱۲۶۹: چون صبح، خنده با جگر چاک میزنیم - در موج خیز خون، نفس پاک میزنیم
تکبیت شماره ۱۲۷۰: بیاض گردن او گر به دست ما افتد - چه بوسههای گلوسوز انتخاب کنیم!
تکبیت شماره ۱۲۷۱: دشمن خانگی آدم خاکی است زمین - خانه دشمن خود را ز چه آباد کنیم؟
تکبیت شماره ۱۲۷۲: پیش ازان کز یکدگر ریزیم چون قصر حباب - خیز تا چون موجه دریا وداع هم کنیم
تکبیت شماره ۱۲۷۳: لذت نمانده است در آینده حیات - از عیشهای رفته دلی شاد میکنیم
تکبیت شماره ۱۲۷۴: خضر با عمر ابد پوشیده جولان میکند - ما به این ده روزه عمر اظهار هستی میکنیم
تکبیت شماره ۱۲۷۵: طاعت ما نیست غیر از شستن دست از جهان - گر نماز از ما نمیآید، وضویی میکنیم
تکبیت شماره ۱۲۷۶: آن سوخته جانم که اگر چون شرر از خلق - در سنگ گریزم، بتوان یافت به بویم
تکبیت شماره ۱۲۷۷: آن طفل یتیمم که شکسته است سبویم - از آب، همین گریه تلخی است به جویم
تکبیت شماره ۱۲۷۸: وفا و مردمی از روزگار دارم چشم - ببین ز سادهدلیها چه از که میجویم
تکبیت شماره ۱۲۷۹: دیگران از دوری ظاهر اگر از دل روند - ما ز یاد همنشینان در مقابل میرویم
تکبیت شماره ۱۲۸۰: سر ما در قدم دار فنا افتاده است - ما نه آنیم که بر دوش کسی بار شویم
تکبیت شماره ۱۲۸۱: ما نه زان بیخبرانیم که هشیار شویم - یا به بانگ جرس قافله بیدار شویم
تکبیت شماره ۱۲۸۲: همان از طاعت من بوی کیفیت نمیآید - اگر سجاده خود در می گلفام میشویم
تکبیت شماره ۱۲۸۳: ما را گزیده است ز بس تلخی خمار - از ترس، بوسه بر لب میگون نمیدهیم!
تکبیت شماره ۱۲۸۴: سودای آب حیوان، بیم زیان ندارد - عمر سبک عنان را، صرف مدام گردان
تکبیت شماره ۱۲۸۵: کار جهان تمامی، هرگز نمیپذیرد - پیش از تمامی عمر، خود را تمام گردان
تکبیت شماره ۱۲۸۶: زان چهره عرقناک، زنهار بر حذر باش - سیلاب عقل و هوش است، این قطرههای باران
تکبیت شماره ۱۲۸۷: ایام نوجوانی، غافل مشو ز فرصت - کاین آب برنگردد، دیگر به جویباران
تکبیت شماره ۱۲۸۸: همیشه داغ دل دردمند من تازه است - که شب خموش نگردد چراغ بیماران
تکبیت شماره ۱۲۸۹: دو چشم شوخ تو با یکدیگر نمیسازند - که در خرابی هم یکدلند میخواران
تکبیت شماره ۱۲۹۰: خفته را گر خفتگان بیدار نتوانند کرد - چون مرا بیدار کرد از خواب، خواب دیگران؟
تکبیت شماره ۱۲۹۱: گر نخواهی پشت پا زد بر جهان، پایی بکوب - دست اگر نتوانی افشاند آستینی برفشان
تکبیت شماره ۱۲۹۲: گر به بیداری غرور حسن مانع میشود - میتوان دلهای شب آمد به خواب عاشقان
تکبیت شماره ۱۲۹۳: پیش ازین، بر رفتگان افسوس میخوردند خلق - میخورند افسوس در ایام ما بر ماندگان
تکبیت شماره ۱۲۹۴: نیست آسان خون نعمتهای الوان ریختن - برگریزان مکافات است دندان ریختن!
تکبیت شماره ۱۲۹۵: سالها گل در گریبان ریختی چون نوبهار - مدتی هم اشک میباید به دامان ریختن
تکبیت شماره ۱۲۹۶: چو گل با روی خندان صرف کن گر خردهای داری - که دل را تنگ سازد، در گره چون غنچه زر بستن
تکبیت شماره ۱۲۹۷: هیچ همدردی نمییابم سزای خویشتن - مینهم چون بید مجنون سر به پای خویشتن
تکبیت شماره ۱۲۹۸: این چنین زیر و زبر عالم نمیماند مدام - مینشاند چرخ هر کس را به جای خویشتن
تکبیت شماره ۱۲۹۹: بوسی که ز کنج لب ساقی نگرفتم - میبایدم اکنون ز لب جام گرفتن
تکبیت شماره ۱۳۰۰: چون دست برآرم به گرفتن، که ز غیرت - بارست به من عبرت از ایام گرفتن!
تکبیت شماره ۱۳۰۱: ز اخوان راضیم تا دیدم انصاف خریداران - گوارا کرد بر من چاه را، از قیمت افتادن
تکبیت شماره ۱۳۰۲: از دست نوازش تپش دل نشود کم - ساکن نشود زلزله از پای فشردن
تکبیت شماره ۱۳۰۳: خط پاکی ز سیلاب فنا دارد وجود ما - چه از ما میتوان بردن، چه با ما میتوان کردن؟
تکبیت شماره ۱۳۰۴: گریزد لشکر خواب گران از قطره آبی - به یک پیمانه از سر عقل را وا میتوان کردن
تکبیت شماره ۱۳۰۵: نمانده از شب آن زلف گرچه پاسی بیش - هنوز درد دل آغاز میتوان کردن
تکبیت شماره ۱۳۰۶: گرفتم این که نظر باز میتوان کردن - به بال چشم، چه پرواز میتوان کردن؟
تکبیت شماره ۱۳۰۷: جای شادی نیست زیر این سپهر نیلگون - خنده در هنگامه ماتم نمیباید زدن
تکبیت شماره ۱۳۰۸: قسمت خود بین نمیگردد زلال زندگی - ای سکندر، سنگ بر آیینه میباید زدن
تکبیت شماره ۱۳۰۹: زین بیابان میبرم خود را برون چون گردباد - بیش ازین نتوان غبار خاطر صحرا شدن
تکبیت شماره ۱۳۱۰: چون سیاهی شد ز مو، هشیار میباید شدن - صبح چون روشن شود بیدار میباید شدن
تکبیت شماره ۱۳۱۱: داشتم چون سرو از آزادگی امیدها - من چه دانستم چنین سر در هوا خواهم شدن؟
تکبیت شماره ۱۳۱۲: هر گنه عذری و هر تقصیر دارد توبهای - نیست غیر از زود رفتن، عذر بیجا آمدن
تکبیت شماره ۱۳۱۳: دلم ز کنج قفس تا گرفت، دانستم - که در بهشت مکرر نمیتوان بودن
تکبیت شماره ۱۳۱۴: خوش است فصل بهاران شراب نوشیدن - به روی سبزه و گل همچو آب غلتیدن
تکبیت شماره ۱۳۱۵: کنون که شیشه میمالک الرقاب شده است - ز عقل نیست سر از خط جام پیچیدن
تکبیت شماره ۱۳۱۶: نیست جز پای خم امروز درین وحشتگاه - سرزمینی که زمینگیر توان گردیدن
تکبیت شماره ۱۳۱۷: در عشق پیش بینی، سنگ ره وصال است - شد سیل محو در بحر، از پیش پا ندیدن
تکبیت شماره ۱۳۱۸: بیستون را الم مردن فرهاد گداخت - سنگ را آب کند داغ عزیزان دیدن
تکبیت شماره ۱۳۱۹: ندارم محرمی چون کوهکن تا درد دل گویم - ز سنگ خاره میباید مرا آدم تراشیدن
تکبیت شماره ۱۳۲۰: جهان بهشت شد از نوبهار، باده بیار - که در بهشت حلال است باده نوشیدن
تکبیت شماره ۱۳۲۱: چه میپرسی ز من کیفیت حسن بهاران را؟ - که چون نرگس سر آمد عمر من در چشم مالیدن
تکبیت شماره ۱۳۲۲: انصاف نیست آیه رحمت شود عذاب - چینی که حق زلف بود بر جبین مزن
تکبیت شماره ۱۳۲۳: خاکم به چشم در نگه واپسین مزن - زنهار بر چراغ سحر آستین مزن
تکبیت شماره ۱۳۲۴: ز صد هزار پسر، همچو ماه مصر یکی - چنان شود که چراغ پدر کند روشن
تکبیت شماره ۱۳۲۵: ز عمر، قسمت ما نیست جز زمان وداع - چو آن چراغ که وقت سحر شود روشن
تکبیت شماره ۱۳۲۶: درین دو هفته که ابر بهار در گذرست - تو نیز دامن امید چون صدف واکن
تکبیت شماره ۱۳۲۷: دل را به آتش نفس گرم آب کن - ای غافل از خزان، گل خود را گلاب کن
تکبیت شماره ۱۳۲۸: از زخم سنگ نیست در بسته را گزیر - روی گشاده را سپر حادثات کن
تکبیت شماره ۱۳۲۹: از آب زندگی به شراب التفات کن - از طول عمر، صلح به عرض حیات کن
تکبیت شماره ۱۳۳۰: فریب شهرت کاذب مخور چو بیدردان - به جای تربت مجنون مرا زیارت کن!
تکبیت شماره ۱۳۳۱: این راه دور، بیش ز یک نعرهوار نیست - ای کمتر از سپند، صدایی بلند کن
تکبیت شماره ۱۳۳۲: هر چند ز ما هیچکسان کار نیاید - کاری که به همت رود از پیش، خبر کن
تکبیت شماره ۱۳۳۳: به خاکمال حوادث بساز زیر فلک - به آسیا نتوان گفت گرد کمتر کن
تکبیت شماره ۱۳۳۴: منمای به کوته نظران چهره خود را - از آه من ای آینه رخسار حذر کن
تکبیت شماره ۱۳۳۵: عمر عزیز را به میناب صرف کن - این آب را به لاله سیراب صرف کن
تکبیت شماره ۱۳۳۶: سر جوش عمر را گذراندی به درد می - درد حیات را به می ناب صرف کن
تکبیت شماره ۱۳۳۷: هر کس که زر به زر دهد اهل بصیرت است - فصل شکوفه را به میناب صرف کن
تکبیت شماره ۱۳۳۸: سرمه را هم محرم چشم سیاه خود مکن - گر توانی، آشنایی با نگاه خود مکن
تکبیت شماره ۱۳۳۹: قبله من! عکس در شرع حیا نامحرم است - خلوت آیینه را هم جلوهگاه خود مکن
تکبیت شماره ۱۳۴۰: به استخاره اگر توبه کردهای زاهد - به استخاره دگر زینهار کار مکن
تکبیت شماره ۱۳۴۱: ز باده توبه در ایام نوبهار مکن - به اختیار پشیمانی اختیار مکن
تکبیت شماره ۱۳۴۲: در قلزمی که ابر کرم موج میزند - اندیشه چون حباب ز دامانتر مکن
تکبیت شماره ۱۳۴۳: از خود برون نرفته هوای سفر مکن - این راه را به پای زمین گیر سر مکن
تکبیت شماره ۱۳۴۴: ساقیا صبح است می از شیشه در پیمانه کن - حشر خواب آلودگان از نعره مستانه کن
تکبیت شماره ۱۳۴۵: میرود فیض صبوح از دست، تا دم میزنی - پیش این دریای رحمت، دست را پیمانه کن
تکبیت شماره ۱۳۴۶: از شتاب عمر گفتم غفلت من کم شود - زین صدای آب، سنگینتر شد آخر خواب من
تکبیت شماره ۱۳۴۷: صبح بیداری شود گفتم مرا موی سفید - پرده دیگر شد از غفلت برای خواب من
تکبیت شماره ۱۳۴۸: نباشم چون ز همزانویی آیینه در آتش؟ - که میآید برون از سنگ و از آهن رقیب من!
تکبیت شماره ۱۳۴۹: یک دل نشد گشاده ز گفت و شنید من - با هیچ قفل، راست نیامد کلید من
تکبیت شماره ۱۳۵۰: مرگ هیهات است سازد از فراموشان مرا - من همان ذوقم که مییابند از گفتار من
تکبیت شماره ۱۳۵۱: به یک خمیازه گل طی شد ایام بهار من - به یک شبنم نشست از جوش، خون لاله زار من
تکبیت شماره ۱۳۵۲: در حسرت یک مصرع پرواز بلندست - مجموعه برهم زده بال و پر من
تکبیت شماره ۱۳۵۳: گفتم از پیری شود بند علایق سستتر - قامت خم حقلهای افزود بر زنجیر من
تکبیت شماره ۱۳۵۴: یک دل غمگین، جهانی را مکدر میکند - باغ را در بسته دارد غنچه دلگیر من
تکبیت شماره ۱۳۵۵: با خرابیهای ظاهر، دلنشین افتادهام - سیل نتواند گذشت از خاک دامنگیر من
تکبیت شماره ۱۳۵۶: جوانی برد با خود آنچه میآمد به کار از من - خس و خاری به جا مانده است از چندین بهار از من
تکبیت شماره ۱۳۵۷: بجز کسب هوا از من دگر کاری نمیآید - درین دریای پرآشوب پنداری حبابم من
تکبیت شماره ۱۳۵۸: به خاک افتم ز تخت سلطنت چون در خمار افتم - چو آید گردن مینا به کف، مالک رقابم من
تکبیت شماره ۱۳۵۹: دیده بیدار انجم محو شد در خواب روز - همچنان در پرده غیب است خواب چشم من
تکبیت شماره ۱۳۶۰: اندیشه از شکست ندارم، که همچو موج - افزوده میشود ز شکستن سپاه من
تکبیت شماره ۱۳۶۱: کشاکش رگ جان من اختیاری نیست - چو موج، در کف دریا بود اراده من
تکبیت شماره ۱۳۶۲: بر لب چاه زنخدان تشنه لب استادهام - آه اگر از سستی طالع نلغزد پای من!
تکبیت شماره ۱۳۶۳: با کمال ناگواریها گوارا کرده است - محنت امروز را اندیشه فردای من
تکبیت شماره ۱۳۶۴: خون میخورد کریم ز مهمان سیر چشم - داغ است عشق از دل بی آرزوی من
تکبیت شماره ۱۳۶۵: گردون سفله لقمه روزی حساب کرد - هر گریهای که گشت گره در گلوی من
تکبیت شماره ۱۳۶۶: بر حریر عافیت نتوان مرا در خواب کرد - میشناسد بستر بیگانه را پهلوی من
تکبیت شماره ۱۳۶۷: به نسیمی ز هم اوراق دلم میریزد - به تامل گذر از نخل خزان دیده من
تکبیت شماره ۱۳۶۸: ازان خورند به تلخی شراب ناب مرا - که بیتلاش به چنگ آمده است شیشه من
تکبیت شماره ۱۳۶۹: خراب حالی ازین بیشتر نمیباشد - که جغد خانه جدا میکند ز خانه من
تکبیت شماره ۱۳۷۰: عاقبت پیر خرابات ز بیپروایی - ریخت پیش بط می سبحه صد دانه من
تکبیت شماره ۱۳۷۱: ز گریهای که مرا در گلو گره گردد - سپهر سفله کند کم ز آب و دانه من
تکبیت شماره ۱۳۷۲: من و سیری ز عقیق لب خوبان، هیهات - خشکتر میشود از میلب پیمانه من
تکبیت شماره ۱۳۷۳: میشود نخل برومند سبکبار از سنگ - سخن سخت، گران نیست به دیوانه من
تکبیت شماره ۱۳۷۴: رفتی و رفت روشنی از چشم و دل مرا - با میهمان ز خانه صفا میرود برون
تکبیت شماره ۱۳۷۵: یک ساعت است گرمی هنگامه هوس - زود از سر حباب هوا میرود برون
تکبیت شماره ۱۳۷۶: هر تمنایی که پختم زیر گردون، خام شد - زین تنور سرد هیهات است نان آید برون
تکبیت شماره ۱۳۷۷: دست تا بر ساز زد مطرب، دل ما خون گریست - از زمین ما به ناخن آب میآید برون
تکبیت شماره ۱۳۷۸: غم ز محنت خانه من شاد میآید برون - سیل از ویرانهام آباد میآید برون
تکبیت شماره ۱۳۷۹: هر کجا تدبیر میچیند بساط مصلحت - از کمین بازیچه تقدیر میآید برون
تکبیت شماره ۱۳۸۰: از حوادث هر که را سنگی به مینا میخورد - از دل خونگرم ما آواز میآید برون
تکبیت شماره ۱۳۸۱: چون نظر بر حاصل عمر عزیزان میکنم - از دل بیحاصلم صد آه میآید برون
تکبیت شماره ۱۳۸۲: ناله ناقوس دارد هر سر مو بر تنم - این سزای آن که از بتخانه میآید برون
تکبیت شماره ۱۳۸۳: داغ بر دل شدم از انجمن یار برون - دست خالی نتوان رفت ز گلزار برون
تکبیت شماره ۱۳۸۴: مرا هر کس که بیرون میکشد از گوشه خلوت - ستمکاری است کز آغوش یارم میکشد بیرون
تکبیت شماره ۱۳۸۵: زنده شد عالمی از خنده جان پرور او - که گمان داشت وجود از عدم آید بیرون؟
تکبیت شماره ۱۳۸۶: بر سیه بختی ارباب سخن میگرید - نالهای کز دل چاک قلم آید بیرون
تکبیت شماره ۱۳۸۷: نشاه باده گلرنگ به تخت است مدام - دولت از سلسله تاک نیاید بیرون
تکبیت شماره ۱۳۸۸: گر بداند که چه شورست درین عالم خاک - کشتی از بحر خطرناک نیاید بیرون
تکبیت شماره ۱۳۸۹: آنقدر خون ز لب لعل تو در دل دارم - که به صد گریه مستانه نیاید بیرون
تکبیت شماره ۱۳۹۰: هر که داند که خبرها همه در بیخبری است - هرگز از گوشه میخانه نیاید بیرون
تکبیت شماره ۱۳۹۱: دلیل راحت ملک عدم همین کافی است - که طفل گریه کنان آید از عدم بیرون
تکبیت شماره ۱۳۹۲: کسی که مینهد از حد خود قدم بیرون - کبوتری است که میآید از حرم بیرون
تکبیت شماره ۱۳۹۳: ز آسمان کهنسال چشم جود مدار - نمیدهد، چو سبو کهنه گشت، نم بیرون
تکبیت شماره ۱۳۹۴: بر لب ساغر ازان بوسه سیراب زنند - که نیارد سخن از مجلس مستان بیرون
تکبیت شماره ۱۳۹۵: زلیخا همتی در عرصه عالم نمییابد - به امید که آید یوسف از چاه وطن بیرون؟
تکبیت شماره ۱۳۹۶: پرده عصمت ندارد تاب دست انداز شوق - رو به کنعان کرد از دست زلیخا پیرهن
تکبیت شماره ۱۳۹۷: از زاهدان خشک مجو پیچ و تاب عشق - ابروی بی اشاره محراب را ببین
تکبیت شماره ۱۳۹۸: خون مرا به گردن او گر ندیدهای - در ساغر بلور، میناب را ببین
تکبیت شماره ۱۳۹۹: گر ندیدی شاخ گل را با خزان آمیخته - بر سر دوش من آن دست نگارین را ببین
تکبیت شماره ۱۴۰۰: دامن فانوس آن وسعت ندارد، ور نه من - گریهها دارم چو شمع انجمن در آستین
تکبیت شماره ۱۴۰۱: از سکندر صفحه آیینهای بر جای ماند - تا چه خواهد ماند از مجموعه ما بر زمین
تکبیت شماره ۱۴۰۲: آدم مسکین به یک خامی که در فردوس کرد - چاک شد چون دانه گندم دل اولاد او
تکبیت شماره ۱۴۰۳: ما ز بوی پیرهن قانع به یاد یوسفیم - نعمت آن باشد که چشمی نیست در دنبال او
تکبیت شماره ۱۴۰۴: طومار درد و داغ عزیزان رفته است - این مهلتی که عمر درازست نام او
تکبیت شماره ۱۴۰۵: طلبکار تو دارد اضطرابی در جهانگردی - که پنداری زمین را میکشند از زیر پای او
تکبیت شماره ۱۴۰۶: نمیدانم کجا آن شاخ گل را دیدهام صائب - که خونم را به جوش آورد رنگ آشنای او
تکبیت شماره ۱۴۰۷: من نیستم حریف زبانت، مگر زنم - از بوسه مهر بر لب حاضرجواب تو
تکبیت شماره ۱۴۰۸: هرگز نبود رسم ترا خواب صبحگاه - ما را به صد خیال فکنده است خواب تو
تکبیت شماره ۱۴۰۹: من آن زمان چو قلم سر ز سجده بردارم - که طی چو نامه شود روزگار فرقت تو
تکبیت شماره ۱۴۱۰: مکرر بر سر بالین شبنم آفتاب آمد - نشد روشن شود یک بار چشم اشکبار از تو
تکبیت شماره ۱۴۱۱: به قسمت راضیم ای سنگدل، دیگر چه میخواهی - خمار بیشراب از من، شراب بی خمار از تو
تکبیت شماره ۱۴۱۲: چه آرزوی شهادت کنم، که سوخته است - به داغ یاس، جگر گوشه خلیل از تو
تکبیت شماره ۱۴۱۳: خاطرت از شکوه ما کی پریشان میشود؟ - زلف پر کرده است از حرف پریشان، گوش تو
تکبیت شماره ۱۴۱۴: درین راه به دل نزدیک، گمراهی نمیباشد - که جای سبزه خیزد خضر از صحرای عشق تو
تکبیت شماره ۱۴۱۵: خواهی حنای پا کن و خواهی نگار دست - من مشت خون خویش نمودم حلال تو
تکبیت شماره ۱۴۱۶: ذوق وصال میگزد از دور پشت دست - گرم است بس که صحبت من با خیال تو
تکبیت شماره ۱۴۱۷: به بی برگان چنان ای شاخ گل مستانه میخندی - که در خواب بهاران است پنداری خزان تو
تکبیت شماره ۱۴۱۸: دایم به روی دست دعا جلوه میکنی - هرگز ندیده است کسی نقش پای تو
تکبیت شماره ۱۴۱۹: حق ما افتادگان را کی توان پامال کرد؟ - بوسه من کارها دارد به خاک پای تو!
تکبیت شماره ۱۴۲۰: شادم به مرگ خود که هلاک تو میشوم - با زندگی خوشم که بمیرم برای تو
تکبیت شماره ۱۴۲۱: در جبهه ستاره من این فروغ نیست - یارب به طالع که شدم مبتلای تو؟
تکبیت شماره ۱۴۲۲: خبر به آینه میگیرم از نفس هر دم - به زندگی شدهام بس که بدگمان بی تو
تکبیت شماره ۱۴۲۳: سایه بال هما خواب گران میآرد - در سراپرده دولت دل بیدار مجو
تکبیت شماره ۱۴۲۴: بیخودان، از جستجو در وصل فارغ نیستند - قمری از حیرت همان کوکو زند در پای سرو
تکبیت شماره ۱۴۲۵: مرا ز خضر طریقت نصیحتی یادست - که بی گواهی خاطر به هیچ راه مرو
تکبیت شماره ۱۴۲۶: چاه این بادیه از نقش قدم بیشترست - بیچراغ دل آگاه به این راه مرو
تکبیت شماره ۱۴۲۷: چو غنچه دست و رخی تازه کن به شبنم اشک - نشسته روی به دیوان صبحگاه مرو
تکبیت شماره ۱۴۲۸: حرف گفتن در میان عشق و دل انصاف نیست - صاحب منزل ازو، منزل ازو، اسباب ازو
تکبیت شماره ۱۴۲۹: من بستهام لب طمع، اما نگار من - دارد دهان بوسه فریبی که آه ازو!
تکبیت شماره ۱۴۳۰: باغ و بهار چشم و دل قانع من است - صحرای سادهای که نروید گیاه ازو
تکبیت شماره ۱۴۳۱: خصم درونی از برون، بارست بر دل بیشتر - با دشمنان کن آشتی، با خویشتن در جنگ شو
تکبیت شماره ۱۴۳۲: چون شبنم روشن گهر، با خار و گل یکرنگ شو - بگذار رعنایی ز سر، بیزار از نیرنگ شو
تکبیت شماره ۱۴۳۳: زنهار در دار فنا، انگور خود ضایع مکن - گر باده نتوانی شدن، منصور وار آونگ شو
تکبیت شماره ۱۴۳۴: از جهان آب و گل بگذر سبک چون گردباد - چون ره خوابیده، بار خاطر صحرا مشو
تکبیت شماره ۱۴۳۵: از چراغی میتوان افروخت چندین شمع را - دولتی چون رو دهد، از دوستان غافل مشو
تکبیت شماره ۱۴۳۶: در کهنسالی ز مرگ ناگهان غافل مشو - برگ چون شد زرد، از باد خزان غافل مشو
تکبیت شماره ۱۴۳۷: مشرق خمیازه میسازد دهن را حرف پوچ - مستی بی درد سر خواهی، لب پیمانه شو
تکبیت شماره ۱۴۳۸: روزگار زندگانی را به غفلت مگذران - در بهاران مست و در فصل خزان دیوانه شو
تکبیت شماره ۱۴۳۹: سوگند میدهم به سر زلف خود ترا - کز من اگر شکسته تری یافتی بگو
تکبیت شماره ۱۴۴۰: نیست در پایان عمر از رعشه پیران را گزیر - بر فروغ خویش میلرزد چراغ صبحگاه
تکبیت شماره ۱۴۴۱: هست در قبضه تقدیر، گشاد دل تنگ - حل این عقد ز سرپنجه تدبیر مخواه
تکبیت شماره ۱۴۴۲: مرگ بیمنت، گواراتر ز آب زندگی است - زینهار از آب حیوان عمر جاویدان مخواه
تکبیت شماره ۱۴۴۳: چون لاله گرچه چشم و چراغم بهار را - تر میکنم به خون جگر، نان سوخته
تکبیت شماره ۱۴۴۴: نگردد چون کف افسوس هر برگ نهال من؟ - که چون بادام آوردند در باغم نظربسته
تکبیت شماره ۱۴۴۵: مژگان من نشد خشک، تا شد جدا ز رویت - گوهر نمیشود بند، در رشته گسسته
تکبیت شماره ۱۴۴۶: دلگیر نیست از تن، جانهای زنگ بسته - کنج قفس بهشت است، بر مرغ پرشکسته
تکبیت شماره ۱۴۴۷: ز پیری میکند برگ سفر یک یک حواس من - ز هم میریزد اوراق خزان آهسته آهسته
تکبیت شماره ۱۴۴۸: دو دولت است که یکبار آرزو دارم: - تو در کنار من و شرم از میان رفته
تکبیت شماره ۱۴۴۹: به آب روی خود در منتهای عمر میلرزم - به دست رعشه دارم ساغر سرشار افتاده
تکبیت شماره ۱۴۵۰: سر بر تن من نیست ز آشفته دماغی - زان دم که سبوی میم از دوش فتاده
تکبیت شماره ۱۴۵۱: دیوان ما و خود را، مفکن به روز محشر - در عذر خشم بیجا، یک بوسه بجا ده
تکبیت شماره ۱۴۵۲: از پا فتادگانیم، در زیر پا نظر کن - از دست رفتگانیم، دستی به دست ما ده
تکبیت شماره ۱۴۵۳: بیگانگی ز حد رفت، ساقی می صفاده - ما را ز خویش بستان، خود را دمی به ما ده
تکبیت شماره ۱۴۵۴: به یاد هر چه خوری، می همان نشاط دهد - به ذوق نشاه طفلی، می دو ساله بده
تکبیت شماره ۱۴۵۵: نمیدهی قدح بی شمار اگر ساقی - شمار قطره باران کن و پیاله بده!
تکبیت شماره ۱۴۵۶: اکنون که شد سفید مرا چشم انتظار - از سرمه سیاهی منزل چه فایده؟
تکبیت شماره ۱۴۵۷: بعد عمری چون صدف گر قطره آبی خورم - در گلوی تشنهام چون سنگ میگردد گره
تکبیت شماره ۱۴۵۸: از هجر و وصل نیست گشایش دل مرا - چون گوهرست قسمت من از دو سو گره
تکبیت شماره ۱۴۵۹: کیفیت است مطلب از عمر، نه درازی - خضر و حیات جاوید، ما و می دو ساله
تکبیت شماره ۱۴۶۰: هر چند برآورده آن جان جهانم - چون خانه ندارم خبر از صاحب خانه
تکبیت شماره ۱۴۶۱: ز استادن آب روان سبز گردد - مجو چون خضر، هستی جاودانه
تکبیت شماره ۱۴۶۲: به دست تهی میگشایم گرهها - ز کار سیه روزگاران چو شانه
تکبیت شماره ۱۴۶۳: خوشا رهنوردی که چون صبح صادق - نفس راست چون کرد، گردد روانه
تکبیت شماره ۱۴۶۴: گرد سفر ز خویش فشاندند همرهان - تو بیخبر هنوز میان را نبستهای
تکبیت شماره ۱۴۶۵: ای زلف یار، اینقدر از ما کناره چیست؟ - ما دلشکستهایم و تو هم دل شکستهای
تکبیت شماره ۱۴۶۶: کهنه دیوار ترا دارد دو عالم در میان - خواهی افتادن به هر جانب که مایل گشتهای
تکبیت شماره ۱۴۶۷: بر نمیخیزد به صرصر نقشم از دامان خاک - وادی امکان ندارد همچو من افتادهای
تکبیت شماره ۱۴۶۸: پیراهنی که میطلبی از نسیم مصر - دامان فرصتی است که از دست دادهای
تکبیت شماره ۱۴۶۹: کیستم من، مشت خار در محیط افتادهای - دل به دریا کردهای، کشتی به طوفان دادهای
تکبیت شماره ۱۴۷۰: با جگر خوردن قناعت کن که این مهمانسرا - جز غم روزی ندارد روزی آمادهای
تکبیت شماره ۱۴۷۱: بر روی هم هر آنچه گذاری وبال توست - جز دست اختیار که بر هم نهادهای
تکبیت شماره ۱۴۷۲: شکر توام ز تیغ زبان موج میزند - چون آب اگر چه خون مرا نوش کردهای
تکبیت شماره ۱۴۷۳: بسیار آشنا به نظر جلوه میکنی - ای گل مگر ز دیده من آب خوردهای؟
تکبیت شماره ۱۴۷۴: در پله غرور تو دل گرچه بی بهاست - ارزان مده ز دست، که یوسف خریدهای
تکبیت شماره ۱۴۷۵: در شکست ماست حکمتها، که چون کشتی شکست - غرقهای را دستگیری میکند هر پارهای
تکبیت شماره ۱۴۷۶: مشو زنهار ایمن از خمار باده عشرت - که دارد خنده گل، گریه تلخ گلاب از پی
تکبیت شماره ۱۴۷۷: ز نالههای غریبانه منع ما نکنی - اگر دل شبی از کاروان جدا افتی
تکبیت شماره ۱۴۷۸: از تندباد حادثه شمع مرا بخر - چون دست دست توست، به دست حمایتی
تکبیت شماره ۱۴۷۹: من آن روزی که چون شبنم عزیز این چمن بودم - تو ای باد سحرگاهی کجا در بوستان بودی؟
تکبیت شماره ۱۴۸۰: ای آینه، در روی زمین دیدنیی نیست - بیهوده چرا منت پرداز کشیدی؟
تکبیت شماره ۱۴۸۱: در کنج قفس چند کنی بال فشانی؟ - بس نیست ترا آنچه ز پرواز کشیدی؟
تکبیت شماره ۱۴۸۲: دو روزی نیست افزون عمر ایام برومندی - مشو غافل ز حال تلخکامان تا ثمر داری
تکبیت شماره ۱۴۸۳: به فکر چاره ما هیچ صاحبدل نمیافتد - دل ما دردمندان چشم بیمارست پنداری
تکبیت شماره ۱۴۸۴: مرا از زندگانی سیر کرد از لقمه اول - طعام این خسیسان آب شمشیرست پنداری
تکبیت شماره ۱۴۸۵: چنان از موج رحمت شد زمین و آسمان خالی - که دریای سراب و ابر تصویرست پنداری
تکبیت شماره ۱۴۸۶: در گلشن حسن تو خلل راه ندارد - در خواب بهارست خزانی که تو داری
تکبیت شماره ۱۴۸۷: از صحبت باد سحر ای غنچه بی دل - در دست به جز سینه صد چاک چه داری؟
تکبیت شماره ۱۴۸۸: چون گره شد به گلو لقمه غم، باده طلب - به حلالی خور اگر آب حرامی داری
تکبیت شماره ۱۴۸۹: ای عقیق از من لب تشنه فراموش مکن - که درین دایره امروز تو نامی داری
تکبیت شماره ۱۴۹۰: ای گل شوخ که مغرور بهاران شدهای - خبرت نیست که در پی چه خزانی داری
تکبیت شماره ۱۴۹۱: ما به امید عطای تو چنین بیکاریم - کار ما را به امید دگران نگذاری
تکبیت شماره ۱۴۹۲: نخل امید تو آن روز شود صاحب برگ - که سبکباری خود را به خزان نگذاری
تکبیت شماره ۱۴۹۳: عمر چون قافله ریگ روان در گذرست - تا بنا بر سر این ریگ روان نگذاری
تکبیت شماره ۱۴۹۴: رحم کن بر دل بیطاقت ما ای قاصد - ناامیدی خبری نیست که یکبار آری
تکبیت شماره ۱۴۹۵: این دزدها تمام شریکند با عسس - پیش فلک شکایت دونان چه میبری؟
تکبیت شماره ۱۴۹۶: به امید رهایی با تو حال خویش میگفتم - تو هم یک حلقه افزودی به زنجیر من ای قمری
تکبیت شماره ۱۴۹۷: تویی در دیدهام چون نور و محرومم ز دیدارت - نمیدانم ز نزدیکی کنم فریاد، یا دوری
تکبیت شماره ۱۴۹۸: ز حرف حق درین ایام باطل بوی خون آید - عروج دار دارد نشاه صهبای منصوری
تکبیت شماره ۱۴۹۹: ریزش اشک مرا نیست محرک در کار - دامن ابر بهاران نفشرده است کسی
تکبیت شماره ۱۵۰۰: لب نهادم به لب یار و سپردم جان را - تا به امروز به این مرگ نمرده است کسی
تکبیت شماره ۱۵۰۱: چشم بیداری است هر کوکب درین وحشت سرا - در میان اینقدر بیدار، چون خوابد کسی؟
تکبیت شماره ۱۵۰۲: عمر با صد ساله الفت بیوفایی کرد و رفت - از که دیگر در جهان چشم وفا دارد کسی؟
تکبیت شماره ۱۵۰۳: نیست غیر از گوشه دل در جهان آب و گل - گوشه امنی که یک ساعت بیاساید کسی
تکبیت شماره ۱۵۰۴: در جهان آگهی خضری دچار من نشد - میروم از خود برون، شاید که پیش آید کسی
تکبیت شماره ۱۵۰۵: غم بی حاصلی خویش نخوردی یک بار - چند در فکر زمین و غم حاصل باشی؟
تکبیت شماره ۱۵۰۶: چنان گرم از بساط خاک بگذر - که شمع مردم آینده باشی
تکبیت شماره ۱۵۰۷: سوز پنهانی چو شمع آخر گریبانم گرفت - از گریبان سرزند از هر چه دامن میکشی
تکبیت شماره ۱۵۰۸: کثرت و تفرقه در عالم گفتار بود - که جهانی همه یک تن شود از خاموشی
تکبیت شماره ۱۵۰۹: سینه باغی است که گلشن شود از خاموشی - دل چراغی است که روشن شود از خاموشی
تکبیت شماره ۱۵۱۰: هر چه از دل میخورم، از روزیم کم میکنند - در حریم سینه من دل نبودی کاشکی
تکبیت شماره ۱۵۱۱: آن که آخر سر به صحرا داد بی بال و پرم - روز اول این قفس را در گشودی کاشکی
تکبیت شماره ۱۵۱۲: نیست جز داغ عزیزان حاصل پایندگی - خضر، حیرانم، چه لذت میبرد از زندگی
تکبیت شماره ۱۵۱۳: همچو شمع صبح میلرزد به جان خویشتن - از سفیدیهای موی من چراغ زندگی
تکبیت شماره ۱۵۱۴: شد از فشار گردون، موی سفید و سر زد - شیری که خورده بودیم، در روزگار طفلی
تکبیت شماره ۱۵۱۵: زینهار از لاله رخساران به دیدن صلح کن - کز نچیدن میتوان یک عمر گل چید از گلی
تکبیت شماره ۱۵۱۶: ز دست راست ندانستمی اگر چپ را - چه گنجها به یمین و یسار داشتمی
تکبیت شماره ۱۵۱۷: زبان شکوه اگر همچو خار داشتمی - همیشه خرمن گل در کنار داشتمی
تکبیت شماره ۱۵۱۸: همسایه وجود نباشد اگر عدم - چون ملک نیستی نتوان یافت عالمی
تکبیت شماره ۱۵۱۹: همچو بوی گل که در آغوش گل از گل جداست - هم برون از عالمی، هم در کنار عالمی
تکبیت شماره ۱۵۲۰: پیش و پس اوراق خزان نیم نفس نیست - خوشدل چه به عمر خود و مرگ دگرانی؟
تکبیت شماره ۱۵۲۱: از دور نیفتد قدح بزم مکافات - زهری که چشیدن نتوانی، نچشانی
تکبیت شماره ۱۵۲۲: طومار زندگی را، طی میکند به یک شب - از شمع یاد گیرید، آداب زندگانی
تکبیت شماره ۱۵۲۳: از باده توبه کردن مشکل بود، وگرنه - سهل است دست شستن، از آب زندگانی
تکبیت شماره ۱۵۲۴: چند در خواب رود عمر تو ای بی پروا؟ - آنقدر خواب نگه دار که در گور کنی
تکبیت شماره ۱۵۲۵: برگ عشرت مکن ای غنچه که ایام بهار - آنقدر نیست که پیراهن خود چاک کنی
تکبیت شماره ۱۵۲۶: پیش از آن دم که کند خاک تو را در دل خون - می به دست آر که خون در جگر خاک کنی
تکبیت شماره ۱۵۲۷: زمین، سرای مصیبت بود، تو میخواهی - که مشت خاکی ازین خاکدان به سر نکنی؟
تکبیت شماره ۱۵۲۸: نیستی گردون، ولی بر عادت گردون تو هم - میکشی آخر چراغی را که روشن میکنی
تکبیت شماره ۱۵۲۹: زیر سپهر، خواب فراغت چه میکنی؟ - در خانه شکسته اقامت چه میکنی؟
تکبیت شماره ۱۵۳۰: ای عقل شیشه بار که گل بر تو سنگ بود - در کوهسار سنگ ملامت چه میکنی؟
تکبیت شماره ۱۵۳۱: تعمیر خانهای که بود در گذار سیل - ای خانمان خراب، برای چه میکنی؟
تکبیت شماره ۱۵۳۲: در سپند من سودازده آتش مزنید - که پریشان شود از ناله من انجمنی
تکبیت شماره ۱۵۳۳: دل نبندند عزیزان جهان در وطنی - که به یوسف ندهد وقت سفر پیرهنی
تکبیت شماره ۱۵۳۴: خاطر از وضع مکرر زود در هم میشود - یک دو ساغر نوش کن تا عالم دیگری شوی
تکبیت شماره ۱۵۳۵: میخورد شهر به هم، گر تو ستمگر یک روز - سیل زنجیر جنون سر به بیابان ندهی
تکبیت شماره ۱۵۳۶: کمند زلف در گردن گذشتی روزی از صحرا - هنوز از دور گردن میکشد آهوی صحرایی
تکبیت شماره ۱۵۳۷: جان هواپرستان در فکر عاقبت نیست - گرد هدف نگردد، تیری که شد هوایی
تکبیت شماره ۱۵۳۸: صنوبر با تهیدستی به دست آورد صد دل را - تو بیپروا برون از عهده یک دل نمیآیی
تکبیت شماره ۱۵۳۹: مشو از ناله افسوس غافل چون جرس، باری - اگر از کاروان همچون خبر بیرون نمیآیی
تکبیت شماره ۱۵۴۰: چنان در خانه آیینه محو دیدن خویشی - که گر عالم شود زیر و زبر بیرون نمیآیی
تکبیت شماره ۱۵۴۱: چشمی نچراندیم در این باغ چو شبنم - چون سرو فشردیم قدم بر لب جویی
تکبیت شماره ۱۵۴۲: با موی سفید اشک ندامت نفشاندیم - در صبح چنین، تازه نکردیم وضویی