گنجور

 
صائب

با لباس عنبرین امروز جولان کرده‌ای

سرو را در جامه قمری خرامان کرده‌ای

از دل شب پرده بر رخسار روز افکنده‌ای

شعله را در پرنیان دود پنهان کرده‌ای

چون سکندر تشنگان را سر به صحرا داده‌ای

ابر ظلمت را نقاب آب حیوان کرده‌ای

کعبه‌سان بر تن لباس شبروان پوشیده‌ای

عالمی را از لباس صبر عریان کرده‌ای

در لباس اهل ماتم جلوه‌گر گردیده‌ای

روز را بر عاشقان شام غریبان کرده‌ای

در میان روز و شب خون در میان است از شفق

چون به هم این هردو را دست و گریبان کرده‌ای؟

آفتاب تیغ‌زن چون گل سپر افکنده است

تا تو با تیغ و سپر آهنگ میدان کرده‌ای

در چنین روزی که گوهر کرد آب خود سبیل

تشنگان را منع ازان چاه زنخدان کرده‌ای

آب خوردن از مروت نیست در عاشور و تو

چشم میگون را ز خون خلق مستان کرده‌ای

آه اگر شاه شهیدان از تو پرسد روز حشر

آنچه از بیداد با ما تلخ‌کامان کرده‌ای

صائب از بس کز زبان کلک شکر ریختی

سرمه‌زار اصفهان را شکرستان کرده‌ای

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
مجد همگر

ای که بر آینه از رخ صورت جان کرده‌ای

آب را از رخ محل صورت آسان کرده‌ای

خویشتن بینی مگر ای یار کاندر آینه

خویشتن‌بین گشته‌ای تا صورت جان کرده‌ای

چون نمی‌یارد کسی گل چیدن از رخسار تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجد همگر
سلمان ساوجی

ای سپهر آهسته رو کاری نه آسان کرده‌ای

ملک ایران را به مرگ شاه ویران کرده‌ای

آسمانی را فرود آورده‌ای از اوج خویش

بر زمین افکنده‌ای با خاک یکسان کرده‌ای

آفتابی را که خلق عالمش در سایه بود

[...]

سام میرزا صفوی

ای فلک بیداد و بیرحمی بدینسان کرده ای

ای اجل ملک جهان را باز ویران کرده ای

کرده ای گاه از جفا حیران دل صد اهل دین

گه ز کین قصد هلاک مسلمان کرده ای

کرده بر جانها کمین بنهاده ای دام عنا

[...]

وحشی بافقی

مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای

شوره زار شور بختان را گلستان کرده‌ای

تو کجا وین دل که در هر گوشه‌ای جغد غمی‌ست

گنج را مانی که جا در کنج ویران کرده ای

کارها موقوف توفیق است ،مشکل این شدست

[...]

صائب

بوسه‌ای قیمت از آن لب‌ها به صد جان کرده‌ای

برخوری از نعمت خوبی، که ارزان کرده‌ای

گرد ننشیند به دامانت که چون سیل بهار

شهر را از جلوه مستانه ویران کرده‌ای

می‌دهند از پرفشانی خرمن گل را به باد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه