گنجور

 
صائب تبریزی

زنگ آیینه من صحبت بیدردان است

نفس سوختگان مغز مرا ریحان است

نعل پیران بود از قامت خم در آتش

این کمانی است که چون تیر، سبک جولان است

آفتابی که بود ایمن از آسیب زوال

قرص نانی است که بر سفره درویشان است

آسیایی که ز خود آب بیرون می آرد

زیر گردون سبکسیر همین دندان است

می دهد زود سر سبز ز غفلت بر باد

هر که چون پسته درین بزم لبش خندان است

نیست در قافله گریه ما پیش و پسی

صدف دیده ما پر گهر غلطان است

می رسد زود به خورشید چو شبنم صائب

دیده هر که درین سبز چمن حیران است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حکیم نزاری

رمضان میرسد اینک دهم شعبان است

می بیارید و بنوشید که برغندان است

ور بمانیم به روزی که نشاید خوردن

ساقیا باده بگردان که فلک گردان است

آن گه از صحبت نا اهل توان رست که می

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
کمال خجندی

بار بر خوان ملاحت نمک خوبان است

شور او در سرو سوز غم او در جان است

گر برآید به کله ماه فلک آن اینست

در خرامد به قبا سرو چمن این آن است

نیست پوشیده که چون مردم چشم است عزیز

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

میر میخانهٔ ما سید سرمستان است

رنداگر می طلبی ساقی سرمستان است

نور چشم است و به نورش همه را می بینم

آفتابی است که در دور قمر تابان است

چشم ما روشنی از نور جمالش دارد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
صوفی محمد هروی

وه که امروز چو پالوده دلم لرزان است

که به ناگه بربایند، چو در دکان است

هیچ دانی که چرا دنبه بود در پی گوشت

هست این چاکر دیرینه و او سلطان است

گر فروشند به ملک دو جهان یک گیپا

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
کوهی

از گل روی تو باغ دل ما خندان است

بهر اندوه تو چشم و دل ما گریان است

عندلیب چمن از آه دل خسته ما

بر سر سرو سهی وقت سحر نالان است

خال ابروی تو محراب نشین است ایماه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کوهی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه