وصل زلف او به دست کوشش تدبیر نیست
دوری این راه از کوتاهی شبگیر نیست
بارها سیلاب را در نیمه راه افکنده ام
آهنین پایی چو من در حلقه زنجیر نیست
آستین افشانی یوسف، گل وارستگی است
عشق اگر مشاطه می گردد زلیخا پیر نیست
بیقراران نامه بر از سنگ پیدا می کنند
کوهکن را قاصدی بهتر ز جوی شیر نیست
می روی از کوی او صائب دلت را واگذار
این جرس را قوت یک ناله شبگیر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مفهوم عشق و تلاش برای وصال اشاره دارد. شاعر بیان میکند که ارتباط با محبوب فقط به تلاش و تدبیر بستگی ندارد و دوری از محبوب هم به دلیل کاستیهای شب نیست. او از تجربههای خودش سخن میگوید که با وجود موانع، مثل سیلابها، عبور کرده است و همچنین تأکید میکند که عشق به مانند داستان یوسف و زلیخا، همیشه آسان نیست. در انتها، شاعر توصیه میکند که در جستجوی معشوق، نباید احساسات را نادیده گرفت و به دنبال علامتها و نشانهها باشیم، چرا که نالههای یک دلسوخته، قدرت بیشتری از صداهای ساده دارند.
هوش مصنوعی: دوستی و نزدیکی به محبوب، ناشی از تلاش و تدبیر نیست. فاصلهای که بین ما و این راه وجود دارد، به خاطر کمکاری و کوتاهی در تلاشمان نیست.
هوش مصنوعی: من بارها در مسیر طغیانی که به راه افتاده، به نیمه راه برگشتهام و کسی را به پایداری و قدرت من نمیتوان مقایسه کرد که در زنجیر گرفتار باشد.
هوش مصنوعی: آستین یوسف، نشانهای از عشق و زیبایی است. اگر زلیخا در زیبایی و عشق به او در تلاش است، این نشاندهندهی جوانی و شادابی او نیست بلکه از ویژگی عشق و زیبایی واقعی خبر میدهد.
هوش مصنوعی: بیقراری آنها باعث میشود که از میان سنگها پیامهایی بیابند. در این بین، کسی که به کار کند و زحمت بکشد، به مراتب بهتر از کسی است که از آسانیها و خوشیها استفاده میکند.
هوش مصنوعی: از محله او دور میشوی، و دل خود را کنار بگذار، زیرا صدای این جرس به اندازه یک ناله در نیمه شب قدرت ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عقل را تدبیر باید عشق را تدبیر نیست
عاشقان را عقل تر دامن گریبانگیر نیست
عشق بر تدبیر خندد زان که در صحرای عقل
هر چه تدبیرست جز بازیچهٔ تقدیر نیست
عشق عیارست و بر تزویر تقدیرش چکار
[...]
ماسوی الله جز خیالی نیست می بینم به خواب
این چنین نقش خیالی قابل تعبیر نیست
در سر زلفش دل ما مدتی پابست شد
این چنین دیوانه را خوشتر از آن زنجیر نیست
کی رسد هرگز به مقصودی درین راه خدا
[...]
کس به خود دلبسته آن زلف چون زنجیر نیست
پایبند کس به جز سر رشته تقدیر نیست
گر ز تیغش رخنهای در جان نشد، تقصیر ماست
یک سر مو، باری از مژگان او تصیر نیست
تیر باران بلا از بس که آمد بر تنم
[...]
بیتصرف حسن را در هیچ دل تاثیر نیست
بیوقوف کیمیاگر نفع در اکسیر نیست
کلک مانی سحر کرد و بر دلی ننهاد بند
کانچه مقصود دل است از حسن در تصویر نیست
دست عشقت کز تصرفهای کامل کوته است
[...]
چاره خاموشی بود هر جا سخن در شیر نیست
تیر بر سنگ آزمودن جز زیان تیر نیست
گر بخلق الفت نمی گیرم گناه من بدان
طینت ابنای دهر از خاک دامن گیر نیست
خواری و عزت درین محنت سرا یکسان بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.