زرفتارت امان از عالم ایجاد برخیزد
به جای گرد از بنیاد هستی داد برخیزد
زبیباکی چنان مردانه زیر تیغ بنشینم
که فکر خونبها از خاطر جلاد برخیزد
زعزلت فارغ از رد و قبول خلق گردیدم
شود آسوده شمعی کز گذار باد برخیزد
به سختی هر که تن در داد شیرین کار می گردد
که از دامان کوه بیستون فرهاد برخیزد
مهیای خرابی گوشه غمخانه ای دارم
که از دامن فشاندن گردم از بنیاد برخیزد
زحیرت همچنان در وادی سرگشتگی محوم
اگر در هر قدم خضری پی ارشاد برخیزد
به هر دامی که افتد بلبل آتش نوای من
زشادی چون سپند از دانه اش فریاد برخیزد
خوشم با ترک سر، ورنه نگاهی می کنم صائب
که جوهر همچو آه از خنجر جلاد برخیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و درونی شاعر پرداخته و واکنشهای انسانی را به مسائلی چون زندگی، مرگ، عشق و ناامیدی بیان میکند. شاعر از قدرت خود در مواجهه با سختیها و چالشها سخن میگوید و اشاره میکند که چگونه میتواند با شجاعت و قدرت حضور داشته باشد. او در عین حال به عمق اندوه و سردرگمیهایی که در زندگی احساس میکند، اشاره کرده و این احساسات را به تصویر میکشد. در نهایت، شعری است درباره سرنوشت، عشق و قدرتی که از درون انسان برمیخیزد.
هوش مصنوعی: از رفتار تو، جهانی زنده میشود؛ از عمق وجود، صدایی برمیخیزد که نشانهی زندگی و هستی است.
هوش مصنوعی: من با شجاعت و بیباکی به زیر تیغ میروم، بهگونهای که جلاد دیگر به فکر گرفتن بهای خون من نیفتد.
هوش مصنوعی: از نگرانیها و قضاوتهای دیگران رهایی یافتهام. اکنون مانند شمعی آرام هستم که با وزش باد به آسانی جابجا میشود و از مکان خود حرکت میکند.
هوش مصنوعی: کسی که با زحمت و تلاش خود را تسلیم سختیها کند، در نهایت به موفقیت میرسد و به نوعی از دشواریها رهایی مییابد، مانند فرهاد که از دامان کوه بیستون بلند میشود.
هوش مصنوعی: در دل غم و اندوه، آماده و مهیا هستم که اگر یک لحظه دامنم را به کنار بزنم، همه چیز از ریشه و بنیاد خراب میشود.
هوش مصنوعی: در عجب و حیرت به سر میبرم و همچنان در حال گمراهی هستم، اگر در هر قدمی که برمیدارم، خضر به راهنمایی من بیاید.
هوش مصنوعی: بلبل هر جا که گرفتار شود، صدای آتشین من از شادی مانند اسپند از دانهاش فریاد سر میدهد.
هوش مصنوعی: من از زیبایی و ظرافت موهای دختران ترک لذت میبرم، اما اگر از این زیبایی بگذرم، خاطرات تلخی به یادم میآید که مانند آتش از دل خنجر بیرون میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز جا چون سرو اگر از غیرت شمشاد برخیزد
به تعظیمش ز من چون گردباد آزاد برخیزد
لب دامان او گر یک نفس از دست بگذارم
چو نی از بند هر انگشت من فریاد برخیزد
به ناخن از غم او گر خراشم سینه خود را
[...]
نه تنها بی تو رنگ از روی گل آزاد برخیزد
که بو از غنچه چون آه از دل ناشاد برخیزد
زخاکم آن قدر بود بهار درد می آید
که چون گردم نشیند بر زمین فریاد برخیزد
زهجرت اشک خونین ریخت دردآلود از چشمم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.