نیست در مغز زمین چون گردبادم ریشه ای
جز سفر در دل نمی گردد مرا اندیشه ای
فارغ از ملک سلیمانم که از روشندلی
در نظر دارم پریزادی ز هر اندیشه ای
گلعذاران می ربایندم ز دست یکدگر
جز نظربازی ندارم همچو شبنم پیشه ای
گر نسازم کار عشق از ناتمامی ها تمام
کار خود را می کنم آخر تمام از تیشه ای
گرچه از خط دور حسن او به آخرها رسید
چون تنک ظرفان مرا کافی بود ته شیشه ای
سنگ را هر چند می سازم به آه گرم نرم
در دل سخت تو نتوانم دواندن ریشه ای
تلخی عالم مرا صائب شراب تلخ بود
گر درین وحشت سرا می بود عاشق پیشه ای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.