کنم نظاره چون بی پرده رخسار نکویش را؟
که من پوشیده دارم از دل خود آرزویش را
خبر از حسرت سرشار من زان لب کسی دارد
که خالی آورد از چشمه حیوان سبویش را
دلش چون موج می لرزد ز بیم عاقبت دایم
به دریا متصل هر کس نگردانده است جویش را
ندیدی نور ایمان را اگر در کفر پوشیده
تماشا کن به زیر زلف عنبرفام رویش را
کسی کز چشمه تیغ شهادت تازه شد جانش
به آب خضر هیهات است تر سازد گلویش را
ز گوهر چون صدف می شد غنی، بی منت نیسان
اگر گردآوری می کرد سایل آبرویش را
جگرگاه زمین شد رفته رفته یوسفستانی
ز بس بردند زیر خاک، عشاق آرزویش را
بهار پاکدامن را عبیر پیرهن می شد
صبا می برد اگر صائب به گلشن خاک کویش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به توصیف عشق و آرزوی خود میپردازد. او از حسرت و longing برای محبوبش میگوید و از غم دلی که در انتظار او میلرزد. شاعر اشاره میکند که عشق واقعی و ایمان در زیر زیباییهای جسمانی محبوب نهفته است و کسی که در مسیر عشق است، نباید از چشمه زندگی و شهادت ترسی به دل راه دهد. او همچنین به تاثیر عشق بر زمین و وجود عاشقان اشاره کرده و به نوعی بیان میکند که اگر عشق و محبت در دل باشد، میتواند زندگی را پربارتر و زیباتر کند. در نهایت، شاعر از زیبایی بهار و گلشن یاد میکند که میتواند به عشق و یاد محبوب زنده باشد.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم چهره زیبای او را بیپرده نگاه کنم، در حالی که من در دل خود، آرزوی او را پنهان کردهام؟
هوش مصنوعی: کسی از حسرت و دلتنگی شدید من باخبر است که از چشمه حیات، ظرفش را خالی آورده است.
هوش مصنوعی: دل او به خاطر نگرانی از پایان کارش، همچون موجی به تلاطم درآمده است. هر کسی که در جستجوی حقیقت و معنای زندگی باشد، باید به آبهای عمیق دل خود وصل شود.
هوش مصنوعی: اگر نور ایمان را در کفر پنهان میبینی، به زیر زلفهای خوشبو و سیاه او نگاه کن.
هوش مصنوعی: کسی که با شهادت جانش را تازه کرده، هرگز نمیتواند گلویش را از آب خضر سیراب کند.
هوش مصنوعی: وقتی که صدف مانند گوهر غنی میشود، نیازی به درخواست و کمک از دیگران ندارد؛ چرا که خود میتواند با جمعآوری بهبود بخشد و آبرو و اعتبارش را حفظ کند.
هوش مصنوعی: زمین به تدریج به مکانی شبیه یوسفستان تبدیل شده است، زیرا بسیاری از عاشقان را به زیر خاک بردهاند و آنها به شدت به یاد یوسف آرزوی دیدارش را دارند.
هوش مصنوعی: اگر نسیم بهاری عطر نابی را از پیراهن بهار بیاورد، صائب میگوید که خاکی که در آنجا هستی، به گلشن تبدیل میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اگر خورشید و مه نبود سعادت با درویش را
وگر مشک سیه نبود همان حکم است مویش را
ز شرق همت عشاق همچون صبح روشن دل
چه مطلعهای روحانیست مر خورشید رویش را
سزد از عبهر قدسی و از ریحان فردوسی
[...]
ادا سازد به خاموشی، لب او گفتگویش را
نیارد در گریبان غنچه پنهان کرد بویش را
ز لخت دل، خیابان گلستانیست مژگانم
خزان نبود بهار خارخار آرزویش را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.