من که از شرم گذارم چو خیال تو کنم
چه خیال است تمنای وصال تو کنم؟
نیست چون حوصله یک نگه دور مرا
به ازین نیست قناعت به خیال تو کنم
برگ بارست به نورسته نهالی که تراست
چون من اندیشه پیوند نهال تو کنم؟
چون به رخسار تو بی پرده توانم دیدن؟
من که می سوزم اگر یاد جمال تو کنم
سایه را نافه صفت دور ز خود می سازد
نظر از دور چسان من به غزال تو کنم؟
نیست محتاج به گلگونه عذاری که تراست
خون خود را به چه امید حلال تو کنم؟
از خدا می طلبم عمر درازی چون زلف
که به تفصیل نظر بر خط و خال تو کنم
طالعی چون عرض شرم تمنا دارم
که به صد چشم تماشای جمال تو کنم
بحر و کان در نظرت چشم ترست و لب خشک
به چه سرمایه تمنای وصال تو کنم؟
چون شوم از تو برومند، که در عالم آب
شرم نگذاشت لبی تر ز زلال تو کنم
نیم جانی که مرا هست کمین بخشش توست
چون من ای جان جهان بخل به مال تو کنم؟
نه ز اندیشه جان است، ز بی برگیهاست
اگر اندیشه ای از برق جلال تو کنم
ز نگه غبغب سیمین تو می گردد آب
چون به انگشت اشارت به هلال تو کنم؟
گل رخسار تو داغ از نگه گرم شود
لاله را چون طرف چهره آل تو کنم؟
از لطافت گل رخسار ترا نیست مثال
تا چو آیینه قناعت به مثال تو کنم
من که چشم تر من شبنم گلزار تو بود
چون تسلی دل خود را به خیال تو کنم؟
نشد از وصل دل تنگ تو صائب خرم
به چه تدبیر دگر رفع ملال تو کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است از صائب تبریزی که در آن شاعر احساسات عمیق و عاشقانه خود را نسبت به محبوبش بیان میکند. او از شرم و اشتیاق به وصال محبوب سخن میگوید و بیان میکند که چگونه آرزوی دیدن او و نزدیک شدن به او در دلش شعلهور است. شاعر از دشواریها و عذابهای دوری از محبوب میگوید و با مضامین زیبایی مانند نور و نرمی اشاره میکند که چقدر وجود محبوبش برایش ارزشمند و حیاتی است. در نهایت، احساس ناکامی و تلخی ناشی از عدم وصل را به تصویر میکشد و تاکید میکند که چطور نمیتواند از فکر و خیال محبوبش رهایی پیدا کند.
هوش مصنوعی: وقتی به تو فکر میکنم، از شدت شرم نمیتوانم حتی به تصور وصالت گوش کنم. این خواستهی وصال تو برایم چقدر دشوار و غیرممکن است!
هوش مصنوعی: گاه حوصلهام دیگر تاب نگاه کردن به دور دستها را ندارد، از این رو بهتر است به خیال تو قانع شوم و در دنیای خیالی تو زندگی کنم.
هوش مصنوعی: چشمانداز روشنی به درخت جوانی مینگرد که تو را به یاد میآورد؛ آیا من نمیتوانم به فکر پیوند زدن این درخت تو باشم؟
هوش مصنوعی: چطور میتوانم بدون حجاب به چهرهات نگاه کنم؟ من که تنها با یادآوری زیباییات میسوزم.
هوش مصنوعی: سایه به خاطر نوع خاصی از جذابیتش، از خود دور میشود. حال آیا من میتوانم با فاصله به زیبایی تو نگاه کنم و تو را مانند غزالی در نظر بگیرم؟
هوش مصنوعی: من برای عشق تو نیازی به زیباییهای ظاهری ندارم، اما میخواهم بدانم که به چه دلیلی خون خود را برای تو فدای کنم؟
هوش مصنوعی: از خدا میخواهم عمری طولانی داشته باشم تا بتوانم به زیباییهای چهرهات با دقت نگاه کنم و از جزئیات آن لذت ببرم.
هوش مصنوعی: من سرنوشتی دارم که مانند شرم به من میآید و آرزو میکنم که با صد دیدگاه، زیبایی تو را تماشا کنم.
هوش مصنوعی: در برابر دنیای وسیع و پر از احساسات، چشمی پر از اشک و لبهایی خشک دارم. با چه دارایی میتوانم آرزوی دیدن تو را داشته باشم؟
هوش مصنوعی: زمانی که از تو دور شوم، به گونهای میبینم که در این دنیا هیچ آب و شرمی نمیتواند لبهای من را تر کند، جز زلال وجود تو.
هوش مصنوعی: نیم جانی که دارم، در انتظار بخشش توست. بنابراین، چگونه ممکن است که من، ای جان جهان، از بخشش تو دریغ ورزم و بخیل باشم؟
هوش مصنوعی: این شعر بیان میکند که اگر من به تجلی و شکوه تو فکر کنم، این تفکر ناشی از قدرت و عظمت تو است نه از قدرت تفکر خودم. در واقع، انسان به تنهایی نمیتواند به چنین اندیشههایی دست یابد و این زیبایی و جلال توست که موجب این اندیشه میشود.
هوش مصنوعی: چهره نازنین تو چنان زیبایی دارد که حتی نگاه کردن به آن باعث میشود آب از چهرهام بریزد، هنگامی که با اشاره به ماه چهرهات، جلب توجه میکنم.
هوش مصنوعی: با نگاه گرم و محبتآمیز تو، چهره زیبای تو مانند گل، داغ و سرشار از احساس میشود. من چگونه میتوانم لاله را به رنگ چهره تو درآورم؟
هوش مصنوعی: از لطافت و زیبایی پوست صورت تو هیچ چیز دیگری شبیه نیست، بنابراین میخواهم قناعت را به زیبایی تو تشبیه کنم.
هوش مصنوعی: من که چشمانم پر از اشک است و مانند شبنم روی گلهایم، چگونه میتوانم دل خود را با خیال تو آرام کنم؟
هوش مصنوعی: من نتوانستم از وصال تو، دل تنگ و ناراحت را شاداب کنم. اکنون به چه تدبیری میتوانم اندوه تو را برطرف کنم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من که باشم که تمنای وصال تو کنم
یا کیم تا که حدیث لب و خال تو کنم
کس به درگاه خیال تو نمییابد راه
من چه بیهوده تمنای وصال تو کنم
گلهٔ عشق تو در پیش تو نتوانم کرد
[...]
من که باشم که تمنای وصال تو کنم؟
یاکیم تا که حدیث لب و خال تو کنم
کس به درگاه خیال تو نمی یابد راه
من چه بیهوده تمنای وصال تو کنم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.