ای لب لعل ترا خون یمن در آستین
هر سر موی ترا چین و ختن در آستین
گرچه دلگیرست چون شام غریبان طره اش
دارد از رخسار او صبح وطن در آستین
غیرت عشق زلیخا بود مانع، ورنه داشت
بوی یوسف ساکن بیت الحزن در آستین
در گلستانی که من گریان در آیم، غنچه ها
خنده را پنهان کنند از شرمن من در آستین
دامن فانوس آن وسعت ندارد، ورنه من
گریه ها دارم چو شمع انجمن در آستین
گر به دست افتد شکستی، می کنم در کار دل
من نه زانهایم که اندازم شکن در آستین
رشک مانع بود، ورنه تیشه من نیز داشت
نقش های دلربا چون کوهکن در آستین
اعتمادی نیست بر عمر سبکسیر بهار
از شکوفه شاخ ازان دارد کفن در آستین
بی محرک نیست ممکن حرفی از من سر زند
گرچه دارم چون قلم چندین سخن در آستین
گرچه صائب ظاهر ما چون قلم بی حاصل است
شکرستانهاست ما را از سخن در آستین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق و احساسات عمیق خود میپردازد. لبهای معشوق او سرخ و جذاب است و موی او حسی از زیبایی و وطن را در دلش برمیانگیزد. با وجود غم و دلتنگی، زیبایی چهره معشوقش آرامشبخش است. عشق او مانند داستان زلیخا و یوسف مملو از احساسات است و شاعر از غم و اندوه خود در غمستانی که غنچهها نیز از او پنهان کردهاند، سخن میگوید. او دلتنگیهای عمیق را مانند شمعی که در جمع میگرید توصیف میکند و نمیخواهد دلش بشکند. در نهایت، شاعر بر ناپایداری عمر و بهار تأکید میکند و از قدرت سخن گفتن خود سخن میگوید، هرچند میداند که برخی احساساتش ممکن است بیثمر باشد.
هوش مصنوعی: ای لبهای سرخ تو، مانند خون یمن در آستین من میدرخشد و هر رشته موی تو همچون چین و ختنی در آستین من است.
هوش مصنوعی: اگرچه دلگیر و غمگین است مثل شبهای بیکس، اما موهایش همانند سپیدهدمی است که در آستین وطن پنهان شده است.
هوش مصنوعی: غیرت عشق زلیخا باعث شد که او نتواند به راحتی به یوسف نزدیک شود، در حالی که بوی یوسف همچنان در قلبش و در خانهاش باقی مانده بود.
هوش مصنوعی: در باغی که من با غم و گریه وارد میشوم، گلها و غنچهها از ترس من، لبخندهای خود را مخفی میکنند.
هوش مصنوعی: دامن فانوس آنقدر بزرگ نیست که احساسات من را در خود جای دهد، اما من همچون شمعی در جمع، اشکهایی در دل دارم که میخواهم نشان دهم.
هوش مصنوعی: اگر به دست من شکستی بیفتد، در کار دل من تغییر ایجاد میکنم. نه اینکه از روی بیخیالی آن را رها کنم؛ بلکه به گونهای با آن برخورد میکنم که انگار پشت شکافها را هم میتوانم بپوشانم.
هوش مصنوعی: حسادت مانع از این بود که من هم بتوانم مانند کوهکن، نقشهای زیبا و دلربایی را با تیشهام ایجاد کنم، چون که تیشهام نیز دارای قدرت این کار بود.
هوش مصنوعی: به بهار که کوتاه و زودگذر است، نمیتوان به راحتی اعتماد کرد. حتی شکوفههای درختان هم ممکن است به سرعت پژمرده شوند و نتیجهای نداشته باشند. در واقع، زیبایی و نشاط بهار میتواند به ناگهان به پایان برسد و غمی پنهان در دل داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر محرکی نباشد، نمیتواند حرفی از من بیرون بیاید، هرچند که مانند قلم، سخنان زیادی در درونم دارم.
هوش مصنوعی: هرچند که ظاهر من مانند قلمی بیفایده به نظر میرسد، اما در دل و وجود من گنجینههای ارزشمندی از سخن و دانش پنهان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.