مروت نیست جرم بوسه دزدان را نبخشیدن
که بس باشد قصاص این گناه سهل، لرزیدن
مرا زان قد موزون نیست جز خمیازه خشکی
خنک آبی که بتواند به پای سرو غلطیدن
بهار خنده را در آستین چون غنچه پنهان کن
که می شوید رخ گل را به خون بی پرده خندیدن
ز شبنم چهره پوشیدن رویان رنگ می بازد
به هر تردامنی چون گل مناسب نیست جوشیدن
به از گرد یتیمی دایه گوهر را نمی باشد
خط نورسته را ظلم است ازان عارض تراشیدن
ندارم محرمی چون کوهکن تا در دل گویم
ز سنگ خاره می باید مرا آدم تراشیدن
ز غفلت در گذر تا دامن منزل به دست آری
که گردد ره دو چندان از میان راه خوابیدن
گران کردن مروت نیست بار ناتوانان را
نمی باید ز بیمار گران احوال پرسیدن
ز غفلت پیرو طول امل را نیست دلگیری
ره خوابیده را سیری نمی باشد ز خوابیدن
مپیچ ای بی جگر زنهار از تیغ شهادت سر
نفس در زیر آب زندگی ظلم است دزدیدن
نگردد خارخار حرص کم از جمع سیم و زر
تهی چشم فزاید دام را از دانه پاشیدن
به دل خوردن درین بستانسرا صائب قناعت کن
که روی مرغ را بر خاک مالد دانه برچیدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به نقد رفتارهای ناپسند و ظلم در جامعه میپردازد. او تأکید میکند که نباید دزدان و گناهکاران را بدون مجازات رها کرد و قصاص باید بهجا باشد. او دربارهی اهمیت محبت و انسانیت صحبت میکند و میگوید که هر گناه کوچک، باید به دقت مورد توجه قرار گیرد. همچنین، شاعر به مظلومیت و سختیهای یتیمان اشاره میکند و به ارزش و زیبایی قناعت در عین مشکلات تأکید میکند. در پایان، به نکاتی دربارهی زندگی و نوع رفتار با دیگران پرداخته و ضرورت هوشیاری در مواجهه با چالشها را یادآور میشود.
هوش مصنوعی: بخشیدن نکردن بوسه دزدان ناپسند است، زیرا عذاب و مجازات این خطای کوچک تنها همین لرزیدن و ترسیدن از عذاب کافی است.
هوش مصنوعی: به خاطر قد زیبای تو، جز حسرت و افسوس، چیزی در دلم نمیماند. مانند آبی خشک و سرد که فقط میتواند به دور پای سرو بیفتد و از آن عبور کند.
هوش مصنوعی: بهار، شادی و سرزندگی را در درون خود پنهان کن و مانند غنچهای که هنوز شکوفا نشده است، منتظر بمان. زیرا وقتی گل به سرسبزی و زیبایی خود میرسد، گاه مجبور است که به خاطر واقعیتهای زندگی، با غم و خون اشک بریزد و نتواند به راحتی بخندد.
هوش مصنوعی: چهرهٔ زیبای گلها با شبنم پوشیده میشود و رنگشان به خاطر لطافت و نازکی آنها زیباست، اما این نشان از بیثباتی و سستی دارد و مناسب نیست که چنین گلهایی دائماً خود را به نمایش بگذارند.
هوش مصنوعی: بهتر است که از گرد یتیمی دوری کنیم، چون هیچ چیزی به ارزش گوهر نیست. خود را زیر سایهی ظلم و ستم قرار نده، چراکه این ظلم به ارزش واقعی تو آسیب میزند.
هوش مصنوعی: من کسی را ندارم که با او درد دل کنم، مثل کوهکن که میتواند سنگ را به شکل آدم درآورد. من هم به فردی نیاز دارم تا از دل سنگ خارا، وجودم را تراش دهد و به من شکل و هویت ببخشد.
هوش مصنوعی: از خواب و غفلت بیرون بیا تا بتوانی به مقصد خود برسدی، زیرا نشستن در مسیر و خوابیدن تو را از رسیدن به هدف دور میکند.
هوش مصنوعی: سختگیری در رفتار خوب نیست، زیرا نباید بر دوش ناتوانان فشار بیشتری وارد کرد و همچنین پرسیدن از حال بیمارانی که شرایط خوبی ندارند، منطقی نیست.
هوش مصنوعی: از بیخبری و ناشیگری، کسی که به آرزوهای طولانی دل خوش کرده است، نمیتواند از خواب و سستی بیدار شود. در واقع، خواب آلودگی و بیعملی هیچگاه به پایان نمیرسد و فرد در این حالت از حرکت و پیشرفت بازمیماند.
هوش مصنوعی: به خودت بیا، ای کسی که جرأت نداری؛ از خطرات و چالشهای زندگی بترس. زندهبودن در شرایطی که تحت فشار و ظلم هستی، نادانی است.
هوش مصنوعی: حرص و طمع انسان کم نمیشود حتی اگر از طلا و نقره تهی باشد؛ چرا که افزایش چشم و دل انسان باعث میشود که دامها بیشتر از دانه پراکنده شوند.
هوش مصنوعی: در این بستان زیبا، صائب، راضی باش به آنچه داری، چرا که مرغ برای چیدن دانه، نیاز دارد تا رویش را بر زمین بگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملامت میکند دشمن مرا در عشق ورزیدن
به چشم عاشقان باید جمال شاهدان دیدن
نگردانند بدگویان مرا دور از نکورویان
به آواز سگان نتوان ز کوی دوست گردیدن
میان خلق میباید که عاشق راز نگشاید
[...]
ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه دیدن
چه سود از دیدن بستان، چه نتوان میوه ای چیدن؟
اگر دزدیدن جان می نخواهی، چیست از شوخی
به هنگام خرامش خویش را صد جای دزدیدن؟
دلی کو عاشق شمعی بود سوزد چو پروانه
[...]
نخواهم بیش از این از خلق راز خویش پوشیدن
نمی آید ز من کاری بغیر از باده نوشیدن
اگرچه دیدن خوبان همه عین بلا باشد
به هر صورت که می بینیم دیدن به ز نادیدن
دل و دین را ز درویشی ببخشیدم به درویشی
[...]
میسر نیست بی ابر تنک خورشید را دیدن
ازان رخسار در ایام خط گل می توان چیدن
گشودم بی تأمل دیده بر دنیا، ندانستم
که دیدن های رسمی دارد از دنبال وادیدن
جواهر سرمه بینش بود ارباب دولت را
[...]
در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشیدن
کلید قفل دل باشد، نگه بر خویش دزدیدن
برای آفتاب حشر، از بیم تهیدستی
تواند سایه بید تو شد بر خویش لرزیدن
بجنگ خویشتن برخیز، تا با دوست بنشینی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.