دایم شکفته است دل داغدار ما
موقوف وقت نیست چو عنبر بهار ما
فارغ ز کعبه ایم و ز بتخانه بی نیاز
خاک مراد ماست دل خاکسار ما
آتش به پرده سوزی اسرار عشق نیست
رحم است بر دلی که شود رازدار ما
صد پیرهن ز دامن صبح است پاکتر
دامان گل ز شبنم شب زنده دار ما
خوش داشتیم وقت حریفان بزم را
چون می، گذشت اگر چه به تلخی مدار ما
شد پاره ای ز تن، دل ما از فسردگی
خامی به رنگ برگ برآورد بار ما
در روزگار ما دل بی درد و داغ نیست
در سنگ همچو سوخته گیرد شرار ما
از صدق، هر دو دست به دامان شب زدیم
تا همچو صبح، تنگ شکر شد کنار ما
گوهر حریف گرد یتیمی نمی شود
نتوان فشاند دامن ناز از غبار ما
صائب چو خضر روی خزان فنا ندید
شد سبز هر که از سخن آبدار ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و دردناک شاعر میپردازد. شاعر از دلی داغدار و بیقرار سخن میگوید که همیشه شکفته است اما در عین حال از زیباییهای زندگی و عشق نیز سخن میگوید. او به نوعی رهایی از مکانهای مقدس و بتخانهها اشاره میکند و خاک را مظهر آرزوهایش میداند. شاعر از راز عشق و آتش درون قلبها نیز یاد میکند و میگوید که دلهای خالی باید رازدار باشند. در ادامه، او با تصاویری از شب و صبح، اهمیت عشق و دوستی را یادآور میشود و نشان میدهد که در روزگارش درد و رنج از دلها رخته است. در نهایت، شاعر به جاودانگی عشق و زیبایی سخن میگوید و آنها را مقاوم در برابر فنا میداند.
هوش مصنوعی: دل پر از عشق و غم ما همیشه در حال شکفتن و باز شدن است. این وضعیت به گذر زمان وابسته نیست، مانند عطر خوشی که در بهار احساس میشود.
هوش مصنوعی: ما از کعبه و بتخانه بینیازیم و خواستهمان چیزی جز خاک نیست، دل ما از خاک پاک و humble است.
هوش مصنوعی: آتش به پرده سوزاندن اسرار عشق نیست؛ بر دلی که میتواند رازدار ما باشد، باید رحم کرد.
هوش مصنوعی: صد پیراهن از دامن صبح، پاکتر است و دامان گل، از شبنم شب زندهدار ما.
هوش مصنوعی: ما از این که در کنار رقبای خود در میهمانیها حاضر شویم و لحظات خوشی را بگذرانیم لذت میبردیم، اما این لحظات نیز به سرعت سپری شدند و هرچند تلخ بودند، نباید آنها را فراموش کنیم.
هوش مصنوعی: دریغ و حسرتی بر دل ما نشسته است که چون برگی خشک فروریخته و رنگش زرد شده است. حالا ما در دل خود، باری از غم و اندوه را احساس میکنیم.
هوش مصنوعی: در زمانه ما، کسی وجود ندارد که دلش بیدرد و غم باشد؛ حتی سنگ هم ممکن است مانند چیزی که سوخته است، آتش بگیرد و بسوزد.
هوش مصنوعی: ما با صداقت و از روی امید، دست در دامن شب کردیم تا مانند صبح که روشن و شیرین است، کنار ما نیز آرامش و خوشی فراهم شود.
هوش مصنوعی: اگرچه معشوق در کنار دیگران قرار دارد، اما هیچ چیز نمیتواند جایگاه خویش را در دل فرد بیسرپرست تغییر دهد. دامن لطیف او از غبار ما پاک نمیشود، زیرا ارتباطی عمیقتر از ظواهر وجود دارد.
هوش مصنوعی: صائب به خضر اشاره میکند که در زمان خزان و نابودی، همواره سبز و زنده میماند. این بدان معناست که هر کسی که از گفتار شیرین و پرمحتوای ما بهرهمند شود، همیشه شاداب و سرزنده خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما
دردا که نیستت خبر از روزگار ما
در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی
[...]
آنها که بوده اند ز دل دوستدار ما
در نیک و بد موافق و انده گسار ما
وان جمع دوستان و عزیزان که بود خوش
زایشان همیشه عیش دل روزگار ما
رفتند از این زمانه بد عهد زیر خاک
[...]
آمد بهار خرم آمد نگار ما
چون صد هزار تنگ شکر در کنار ما
آمد مهی که مجلس جان زو منورست
تا بشکند ز باده گلگون خمار ما
شاد آمدی بیا و ملوکانه آمدی
[...]
یارب به آب این مژه اشکبار ما
کان سرو ناز را، بنشان در کنار ما
از ما غبار اگر چه بر انگیخت، درد او
گردی به دامنش مرساد، از غبار ما
ای دل درین دیار، نشان و نام جوی
[...]
ای باد صبحدم چه خبر از نگار ما
چونست حال آن صنم گلعذار ما
باشد عنایتش به سوی خستگان هجر
یا دارد او فراغتی از روزگار ما
بربود دل ز دستم و درپای غم فکند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.