گنجور

 
صائب تبریزی

شانه زند چو کلک من طره مشکفام را

سرمه خامشی دهد طوطی خوش کلام را

فاخته کو، که بوسه بر کنج دهان من زند؟

سرو پیاده گفته ام شیشه سبز فام را

مرغ چمن رمیده ام زخمی خار آشیان

کی به بهشت می دهم حلقه چشم دام را

در ته پای سرو می نشأه بلند می دهد

ساقی سبز خوش بود باده لعل فام را

تیغ دو دسته گر زند خار به چشم روشنم

شعله من نمی کشد دشنه انتقام را

رحم به تیره روزی صائب دلشکسته کن

دور کن از عذار خود طره مشکفام را