گنجور

 
صائب تبریزی

هر که چون شبنم گل پاک بود گوهر او

چمن آرا کند از دامن گل بستر او

چشم بد دور ز مژگان سبکدست تو باد!

که به خون دو جهان سرخ نشتر او

هر که را برق نگاه تو کند خاکستر

آتش طور توان یافت ز خاکستر او

لب تیغی که لب زخمی ازو تر نشود

ریشه سبزه زنگار شود جوهر او

عشق پرشور تو دریای گرامی گهری است

که سیه بختی عشاق بود عنبر او

سر خورشید ازان در خم نه چوگان است

که رساند رخ زردی به غبار در او

چرخ اگر عود مرا سوخت، به خود نقصان کرد

سرد شد گرمی هنگامه نه مجمر او

هر که در موسم گل باده گلگون نخورد

می شود چون زر گل، قسمت آتش زر او

عمر شیرازه گلهای چمن ده روزست

خرم آن گل که پریشان نشود دفتر او

نیست مخصوص دل آشفته دماغی صائب

غنچه ای نیست پریشان نشود دفتر او

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ادیب صابر

روی زرینم از اندیشه سیمین بر او

چه کنم دیده اگر باز نبینم بر او

روی او تازه گل پر بر و رخسار مرا

نکند تازه مگر تازه گل پر بر او

به لب و بر همه با حور و پری باشم اگر

[...]

مولانا

خنک آن جان که رود مست و خرامان بر او

برهد از خر تن در سفر مصدر او

خلع نعلین کند وز خود و دنیا بجهد

همچو موسی قدم صدق زند بر در او

همچو جرجیس شود کشته عشقش صد بار

[...]

صائب تبریزی

سرونازی که منم محو رخ انور او

هاله مه شود آغوش ز سیمین بر او

جویای تبریزی

چه کنم با صف مژگان بلا پرور او

رگ جان می زند از خیره سری نشتر او

هر که سوزد زحسد سینهٔ کین آور او

گل کند آتش نمرود ز خاکستر او

بر زمین چون گل مهتاب فتد نقش پی اش

[...]

جیحون یزدی

گرچه عید آمده نیکوی و بنازم سر او

رفتن روزه نکوتر که خدا یاور او

چند بینیم رود زاهد و هر زهد فروش

همچو دستار زده حلقه بگرد سراو

چند یابیم چمد شیخ وگروهی بریا

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جیحون یزدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه