عقل را گوشه سرایی هست
عشق را دشت دلگشایی هست
راه عشق است بی نشان، ورنه
در ره عقل نقش پایی هست
مرو از ره که این بیابان را
طرفه موج غلط نمایی هست
داغ ما زود به نمی گردد
گل این باغ را وفایی هست
بی عوض نیست هر چه می گیرند
نی بی برگ را نوایی هست
نیست بی عیب هیچ موجودی
روی آیینه را قفایی هست
خانه ای را که نیست دربانی
چین ابروی بوریایی هست
سایه اهل جود، بال هماست
باده پیش آر تا هوایی هست
در گریبان ز بوی پیرهنت
غنچه را باغ دلگشایی هست
چشم بیمار اگر شفا یابد
دل بیمار را شفایی هست
اگر ز خود برون توانی رفت
دامن دشت دلگشایی هست
چون قلم، شاهراه معنی را
می روم تا شکسته پایی هست
وسعت مشربی اگر داری
همه جا باغ دلگشایی هست
برو ای داغ فکر دیگر کن
در دل اهل درد جایی هست
شعله تا این زمان نمی داند
که سپند مرا صدایی هست
صائب ساده دل چه می داند
که اشارات یا شفایی هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نی نی آنسوی سقف جایی هست
قلهٔ قاف را هوایی هست
آخر این خانه را خدائی هست
واندرین خانه پادشائی هست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.