به دیده آب اگر از آفتاب میگردد
دل از نظاره روی تو آب میگردد
میی که چشم تو زان کاسهکاسه مینوشد
به یک پیاله سر آفتاب میگردد
تو چون به جلوه درآیی، ز شرمساری سرو
ز طوق فاخته پا در رکاب میگردد
به غیر بوسه، که از سرگذشتگان دیگر
حریف آن لب حاضرجواب میگردد؟
برآورند به رویش در بهشت به گل
میان ما و تو هرکس حجاب میگردد
ز خط نشد دل سخت تو مهربان، ورنه
به چشم آینه زین دود آب میگردد
مشو ز صبح بناگوش نوخطان غافل
که هر دعا که کنی مستجاب میگردد
سپند غیرت من پای میکند قایم
در آتشی که سمندر کباب میگردد
مرا به آب رسد خانه شکیب و قرار
ز درد دیده هرکس پرآب میگردد
فریب نعمت الوان چرا خورم صائب؟
مرا که خون به جگر مشک ناب میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این بیتها از شاعر بیانگر عشق و دلدادگی عمیق او هستند. شاعر به زیباییهای معشوق و تاثیر آن بر دل و جانش اشاره میکند. آب و آفتاب به عنوان نمادهایی از عشق و زیبایی پیرامون او مطرح شدهاند و نشان میدهند که عشق چقدر میتواند انسان را تحت تاثیر قرار دهد. همچنین، شاعر بیان میکند که حتّی بوسههای معشوق، فراتر از کلمات و همراه با یاد و خاطرات است. در نهایت، او به تمییز بین نعمتهای مادی و عشق واقعی اشاره کرده و بر این باور است که عشق او به معشوق، ناب و بی مانند است.
هوش مصنوعی: اگر در آفتاب، آب به حالت تابش و تابخوردن دیده میشود، دل من هم از تماشای چهره تو به همین حالت درمیآید.
هوش مصنوعی: شرابی که از نگاه تو در آن کاسه ریخته میشود، با یک پیاله میتواند به سرخی آفتاب تبدیل شود.
هوش مصنوعی: وقتی تو جلوهگری میکنی، سرو به خاطر شرمساری از تو، مانند فاختهای که در قفس است، سرش را به زیر میاندازد.
هوش مصنوعی: غیر از بوسه، چگونه میتوان به یاد کسانی که گذشتهاند، با لبان سخنگو و حاضر جواب به گفتگو نشست؟
هوش مصنوعی: در بهشت، به او نوید میدهند که میان ما و تو، هر کس که مانع ایجاد کند، به مانند گلی خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر دل تو سخت و بیرحم نمیبود، دودی که در آینه میبیند، نمیتوانست به این شکل تبدیل به آب شود.
هوش مصنوعی: از صبح زود غافل نشو، زیرا که هر دعایی که انجام دهی، پذیرفته خواهد شد.
هوش مصنوعی: غیرت من مانند چوبی است که در آتش فرو میرود، آتش داغی که حتی سمندر هم در آن میسوزد.
هوش مصنوعی: من در جستجوی آرامش و سکون هستم، اما درد و رنج باعث شده که حال هر کس همچون من پر از اشک و اندوه باشد.
هوش مصنوعی: چرا باید به زیباییهای متنوع و فریبنده دنیا دلخوش باشم، در حالی که درد و رنجی عمیق در درونم وجود دارد که مثل خون در جگرم میجوشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز جام عشق تو عقلم خراب می گردد
ز تاب مهر تو جانم کباب می گردد
مرا دلیست که دائم بیاد لعل لبت
بگرد ساقی و جام شراب می گردد
هلاک خود بدعا خواستم ولی چکنم
[...]
ز چهره تو نظرها پرآب میگردد
ز آتش تو جگرها کباب میگردد
اگر به لب ز سر شیشه پنبه برداری
ز یک پیاله دو عالم خراب میگردد
ز دیده تو شود خیره، چشم گستاخی
[...]
ز تاب روی تو اشکم گلاب میگردد
نظارهام عرق آفتاب میگردد
گلی در دیده دارم کز نگاهی آب میگردد
دلی در سینه دارم کز غمی خوناب میگردد
نمیدانم دلش سنگ است یا موم اینقدر دانم
[...]
نگه ز روی تو تا کامیاب میگردد
تحیر آینهٔ آفتاب میگردد
زگرمجوشی لعلت بهکسوت تبخال
حباب بر لب ساغرکباب میگردد
چه نشئه بود ندانم به ساغر طلبت
[...]
چو زلف بر مه رویش نقاب میگردد
نهان به زیر سحاب آفتاب میگردد
چنان ز شرم تو هر روز خوی فشاند مهر
که شام غرقهٔ دریای آب میگردد
دلم به کوی تو دایم به جستجوی وفاست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.