گنجور

 
صائب تبریزی

کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را

پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را

می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت

توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را

تن به هر تشریف ناقص کی دهد نفس شریف؟

کعبه هیهات است پوشد جامه پوشیده را

همت عالی شود نازل ز پیوند خسیس

برگ کاهی مانع از پرواز گردد دیده را

منع ما از سیر گلزار ای چمن پیرا مکن

ور نه برمی چیند آهی این بساط چیده را

قدر یاقوت لب او را که می داند که چیست؟

جوهری قیمت نداند جوهر نادیده را

گرمخونی می کند بیگانگان را آشنا

موج می شیرازه گردد صحبت پاشیده را

صیقل دل های بی غم گرچه باشد ماه عید

تازه می سازد به ناخن داغ ماتم دیده را

رتبه کامل عیاران بیش گردد از محک

نیست پروایی ز میزان مردم سنجیده را

خود حسابان صائب از دیوان محشر فارغند

از حساب اندیشه ای نبود قیامت دیده را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۰۸ به خوانش پزی ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کلیم

بر سر خود می کند ویران سرای دیده را

پختگی حاصل نشد اشک جهان گردیده را

کی توانی ترک ما کردن که با هم الفتیست

طالع برگشته و مژگان برگردیده را

دستگاه ما کجا شایسته تاراج اوست

[...]

صائب تبریزی

از غبار خط فزون شد روشنایی دیده را

توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را

دیده یعقوب می خواهد نسیم پیرهن

نیست هر نادیده لایق جامه پوشیده را

گر چه باشد صیقل زنگ کدورت ماه عید

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سلیم تهرانی

رهنمایی چون کنم در دیدن او دیده را؟

حاجت تعلیم نبود مردم فهمیده را

هر کسی بیرون نمی آرد سری از زلف او

شانه داند معنی این مصرع پیچیده را

گفتم از اشکم مگر گردون بپرهیزد، ولی

[...]

جویای تبریزی

نیست باکی زآتش سودا دل شوریده را

کی هراس از برق باشد کشت آفت دیده را

تهمت آلود علایق چون شود عزلت گزین؟

گرد ره کی می نشیند دامن برچیده را؟

حلقه های دود آهم می شود قلاب دل

[...]

صامت بروجردی

از پس عمری که بگشود آن جفا جو دیده را

روی ما بیدار کرد آن فتنه خوابیده را

نرم کن یا رب دلش را کز جدایی بگذارد

جز دعا نتوان نمودن دلبر رنجیده را

شیوه بلبل بود فریاد از روز نخست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه