کجا از هر مقلد کار ارباب بیان آید؟
نیاید از ده انگشت آنچه تنها از زبان آید
کند مغلوب شیطان را به همت نفس صاحبدل
که سگ بر گرگ مستولی به امداد شبان آید
کمانداری به ابروی سبکدست تو می زیبد
که زخم ناوکش بر مغز پیش از استخوان آید
مشو در خواری از حال عزیزان جهان غافل
که یوسف در لباس بندگان در کاروان آید
زفیض وسعت مشرب ندیدم سختی از دوران
که کشتی بی خطر بیرون زبحر بیکران آید
ندانم چیست طعم آن لب میخوش، همین دانم
که آب زندگی از دیدن او در دهان آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی توانایی و افتخار انسانها و چالشهایی است که در زندگی با آنها مواجه میشوند. شاعر به مقلد بودن و تأثیر کلمات اشاره میکند و بیان میکند که کارهای واقعی از دل و همت ناشی میشود. او به عاقبت انسانها و زندگی عزیزانشان نیز اشاره میکند و یادآور میشود که نباید در سختیها غافل شد، زیرا مانند یوسف که در لباس بندگان بود، انسانها نیز ممکن است در شرایط سخت به موفقیت برسند. در نهایت، شاعر به احساس شادی و لذت از دیدار معشوق اشاره میکند که زندگی را معنادار میکند.
هوش مصنوعی: در کجا میتوان چیزهایی را که تنها از گفتار افراد میآید، از کارهای واقعی آنها انتظار داشت؟ حتی نمیتوان از ده انگشت دست، آنچه که تنها از زبان بیان میشود، دریافت کرد.
هوش مصنوعی: انسانی که با عزم و اراده قوی به مبارزه با شیطان بپردازد، میتواند بر او غلبه کند. همچنان که سگی میتواند بر گرگی که در حال تعرض است فائق آید و به کمک چوپان بیاید.
هوش مصنوعی: کماندار با ابروهای زیبا و دلنشین تو تطابق دارد، زیرا زخمی که تیرش به هدف میزند، اولین تأثیرش بر ذهن و افکار انسان است، پیش از آنکه به جسم آسیب برسد.
هوش مصنوعی: از وضعیت عزیزان دنیا غافل نشو و به خودت نیا، زیرا ممکن است شخصی با مقام و ارزش بالا در لباس معمولی و در جمع مردم ساده ظاهر شود.
هوش مصنوعی: از نعمت فراوانی که به دست آوردهام، هیچگاه سختی و دشواری دوران را نچشیدم؛ زیرا نمیتوان کشتی بدون خطر را در دنیای بیپایان پیدا کرد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه طعمی دارد آن لب شیرین، فقط میدانم که وقتی او را میبینم، زندگی در دهانم جاری میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید
و گر صد نامه بنویسم حکایت بیش از آن آید
مرا تو جان شیرینی به تلخی رفته از اعضا
الا ای جان به تن بازآ و گر نه تن به جان آید
ملامتها که بر من رفت و سختیها که پیش آمد
[...]
سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشان آید
چو گل جامه درم کانم ز گل بوی نشان آید
نگارا، دیده در ره مانده ام وین آرزو در دل
که یارب، نازنین یاری چو تو بر من چسبان آید
حذر کن از دم سرد گرفتاران، مباد آن دم
[...]
سحرگه سوی ما بویی اگر زآن دلستان آید
چو صحت سوی بیماران و سوی مرده جان آید
بسا عاشق که او خود را بسوزد همچو پروانه
گر آن سلطان مه رویان چو شمع اندر میان آید
از آن حسرت که بی رویش نباید دید گلها را
[...]
گر از پیراهنت بویی به طرف گلستان آید
زند گل جامه بر خود چاک و بلبل در فغان آید
بر آن اندام نازک چون پسندم بار پیراهن
که بر وی سایه گلبرگ هم دانم گران آید
به حلق تشنه آب زندگی دانی چه خوش باشد
[...]
لطیفست آن پری آن به که از مردم نهان آید
مبادا گر فتد نور نظر بروی گران آید
بسوز ای آتش دل استخوان سینه را یک یک
مبادا تیر آن ابرو کمان بر استخوان آید
رود صد آه من تا آسمان هر دم وزان هریک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.