گنجور

 
صائب تبریزی

یاد آن عهد که دل در خم گیسوی تو بود

شب من موی تو و روز خوشم روی تو بود

نور چون چشم ز پیشانی من می بارید

تا مرا قبله طاعت خم ابروی تو بود

از گهر بود اگر رشته من آبی داشت

پرده لاغریم چربی پهلوی تو بود

آن که می برد مرا از خود و از راه کرم

باز می داد به خود هر نفسی، بوی تو بود

غمگساری که به رویم گه بیهوشی آب

می زد از راه مروت، عرق روی تو بود

تخم امید من آن روز برومندی داشت

که سویدای دلم خال لب جوی تو بود

همزبانی که غمی از دل من برمی داشت

در سراپرده دل چشم سخنگوی تو بود

خال رخسار جهان بود سیه رویی من

دل سودازده آن روز که هندوی تو بود

دل کافر به تهیدستی رضوان می سوخت

روزگاری که بهشتم گل خودروی تو بود

بود بر خون گل آن روز شرف خاک مرا

که دل خونشده ام نافه آهوی تو بود

پرده ای بود به چشم من گستاخ نگاه

هیکل شرم و حیایی که به بازوی تو بود

خار در پیرهن شبنم گل بود از رشک

تا مرا تکیه گه از خاک سر کوی تو بود

عشرت روی زمین بود سراسر از من

تا سرم در خم چوگان تو چون گوی تو بود

تا تو رفتی ز نظر، دیده من شد تاریک

صیقل دیده من آینه روی تو بود

دل یوسف هوس حلقه زنجیر تو داشت

صائب آن روز که در سلسله موی تو بود

 
 
 
غزل شمارهٔ ۳۵۶۰ به خوانش افسر آریا
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سنایی

نور تا کیست که آن پردهٔ روی تو بود

مشک خود کیست که آن بندهٔ موی تو بود

ز آفتابم عجب آید که کند دعوی نور

در سرایی که درو تابش روی تو بود

در ترازوی قیامت ز پی سختن نور

[...]

ناصر بخارایی

در ازل قبلهٔ جانها خم ابروی تو بود

روی تو سوی دل و روی دلم سوی تو بود

پیش از آن روز که خورشید فلک نور نداشت

عالم عشق منور ز مه روی تو بود

ملک از نسبت سجده بر آدم می‌کرد

[...]

حافظ

دوش در حلقهٔ ما قصّهٔ گیسویِ تو بود

تا دلِ شب سخن از سلسلهٔ مویِ تو بود

دل که از ناوَکِ مژگانِ تو در خون می‌گشت

باز مشتاقِ کمانخانهٔ ابرویِ تو بود

هم عَفَاالله صبا کز تو پیامی می‌داد

[...]

امیرعلیشیر نوایی

میل سروم ز هوای قد دلجوی تو بود

بودنم واله گلبرگ هم از روی تو بود

در خم طاق فلک هیأت قوسی هلال

از پی زیب کمانخانه ابروی تو بود

مردم از رشک و دگر زنده شدستم از شوق

[...]

صائب تبریزی

تا حیا سرمه کش نرگس جادوی تو بود

شبنم خلد نظر باز گل روی تو بود

شعله شوخ ملاحت ز رخت می تابید

آب حیوان صباحت همه در جوی تو بود

چشم بر سرمه نمی کرد سیه، مژگانت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه